سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

هرکه از سخن چین پیروی کند، دوست را ازدست می دهد . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
فروختیم + چهارشنبه 96 آبان 17 - 5:0 صبح

نوشته بودم که چطور شد خریدیم‌شان
چهار تا بودند
زیبا
ناز
کوچک
جوجه‌هایی که در این نوشته معرفی کرده بودم
بزرگ شدند البته
خیلی زود
این شد که قفس بزرگ‌تر برای‌شان ساختیم
با بچه‌ها
اندازه زدم
نجاری رفتیم و قطعاتی برایمان برید
با بچه‌ها چسب زدیم و پیچ کردیم
و دست جمعی رنگ



بر خلاف قفس‌های بازاری
کف آن چوب نبود
توری بود
تا ضایعات بر آن نماند
رد شود و به باغچه منتقل
دو طبقه هم طراحی کردم
دو محل در بالای قفس
مدتی طول کشید تا یاد بگیرند
ولی یاد گرفتند و شب‌ها آن‌ بالا می‌خوابیدند
اما...

نگهداری‌شان دیگر میسّر نبود
وقتی سه ماهه شدند
درشت و قوی
بزرگ و غیرقابل کنترل
به آن پنج‌های بعدی زور می‌گفتند
تا چیزی برای‌شان می‌ریختیم
مثلاً اضافه برنجی که از ناهار مانده
بزرگ‌ترها نوک می‌زدند تا کوچک‌ترها نزدیک نشوند
خودشان چهارتایی می‌خوردند و به پنج‌تایی‌ها رحم نمی‌کردند



با بچه‌ها صحبت کردم
با هم مشورت کردیم
صحبتی مفصل
گفتم این‌ها هستند تا خورده شوند
مگر چقدر قرار است بزرگ شوند
یا باید خودمان بخوریم‌شان
که من اهلش نیستم
یا بفروشیم و دیگران بخورند
کار دیگری نمی‌شود کرد که
تا کی مگر می‌توانیم این هیولاها را در خانه نگه داریم؟!

قبولش سخت بود
می‌دانستم
ولی پذیرفتند
وقتی منطقی صحبت کردم
قول دادم هر چه در آوردیم تقسیم کنیم! :)

کردیم‌شان در قفس کوچک
هر چهارتا را
و سوار ماشین
بردیم تا جوجه‌فروشی
چانه زدیم تا پنجاه تومان خرید
هزار یعنی
همان‌جا و در همان مغازه
نفری ده تومان دادم
و بیست تومان باقی را گذاشتم در جیب خودم
گفتم این هم جای هزینه دانه‌هایی که خریدیم! :)
کیف کردند
جوجه خردیم هشت هزار تومان
فروختیم پنجاه هزار تومان
سه ماه فقط نگه داشتیم

برای بچه‌ها شیرین شد
غم‌شان رفت
پیشنهاد کردند که باز هم بخریم و پرورش دهیم
مزه پول لذّت‌بخش بود انگار
گفتم: نه! فصل مدرسه است
باشد تابستان
فعلاً همین پنج تا را رسیدگی کنیم هنر است!

یاد گذشته افتادم
دبستان بودم
دو جوجه بزرگ کردم
از یک روزگی تا یکی دو ماهگی
اما...
یک روز که از مدرسه برگشتم
در حیاط ندیدم
جواب درست و حسابی هم نشنیدم
بعدها
سال‌ها بعد
فهمیدم برادر به دستور مادر رد کرده
بدون اطلاع
بدون خبر
بدون خداحافظی
بدون توجیه
بدون مشورت
بدون اجازه از ولی
و تفاوت را حس کردم
چقدر آن روز بر من سخت گذشت
و چقدر امروز برای بچه‌هایم سهل

انسان قدرت بر نطق دارد
بر گفتگو
کودکان را اگر «انسان» لحاظ نماییم
اگر با آن‌ها صحبت کنیم
آن‌قدر فهم و شعور
شخصیت و هویت دارند
که بتوانند تصمیم صحیح بگیرند
اگر اطلاعات کافی در اختیارشان قرار دهیم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - جوجه 8 -
<< مطلب بعدی: فلسفه حجاب
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

پنج شنبه 103 آذر 8

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
فروختیم - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X