پرسیدی چرا تو را به لجبازی متهم میکند؟*
برادر عزیزم! ده ماه است تماسی با تو نگرفته گذاشته و رفته است به خانه پدر امروز هم اقرار آمده که «روی اعصابت راه میرفته» که به قول خود به نصیحت «بهترین وکلای ایران» عمل میکرده حالا هم که دانسته تیرش به خطا رفته پیامک زده جواب ندادن تو پتکی بر تمام امیدهای اوست گفته بودی که تو را فردی کریم و بخشنده میدانسته که در نامهای نوشته «هر وقت بخواهم راه برگشت باز است» و گفتی که بارها پس از آزار و اذیت به محض استعذار، پذیرفتهای و در آغوشش کشیدهای بارها و بارها این عادت را یافته که «همیشه و در بدترین شرایط راه برگشت آسان است» و این عادت را تو به او دادهای!
اگر چه اصل مطلب صحیح است و این شرافت پروردگار هم هست که برای هر گنهکاری راه برگشت را باز میگذارد اما... سهولت و دشواری بازگشت باید متناسب با شدت گناه باشد یادت هست ماجرای توبه ابلیس و تقاضایش از حضرت موسی(ع) برای وساطت که پروردگار فرمود: «آن روز به آدم سجده نکرد و طرد شد امروز بر قبر او سجده کند و بازگردد» و ابلیس أبی و استکبر و قال: «بر آدم سجده نکردم، حالا بر قبرش سجده کنم؟!»**
تو تناسبات را رعایت نکردی و امروز که درصدد مراعات آنی تو را لجباز مینامد این را از خود مگیر این را گفته تا آبروی توهمّی درهمشکسته خود را التیام پنداری بخشد وقتی پاسخ نمیدهی و راه بازگشت را دشوار میبیند چاره ندارد جز آنکه خیال خود را آسوده انگارد به گفتن اینکه «همین که جواب نمیدهی، پس من یک گام به جلو برداشتهام» اگر چه این گزاره کاملاً ناسره است و نادرستی و بطلان آن واضح فقط برای اینکه حقیقت شکست را انکار کند به قول خودمانی: «کم نیاورد»!
این اصلاً خوب نیست این نیز نشانه و علامتی از خودشیفتگی است که قبلاً عرض کردم.
*پرسشها در چند پست قبل ذکر شده است، در اینجا.
**«لَقِیَ إِبْلِیسُ مُوسَى فَقَالَ لِمُوسَى أَنْتَ الَّذِی اصْطَفَاکَ اللَّهُ بِرِسَالَتِهِ وَ کَلَّمَکَ تَکْلِیماً أَذْنَبْتُ وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَتُوبَ فَاشْفَعْ لِی إِلَى رَبِّی أَنْ یَتُوبَ عَلَیَّ. قَالَ مُوسَى نَعَمْ. فَدَعَا مُوسَى رَبَّهُ. فَقِیلَ یَا مُوسَى قَدْ قُضِیَتْ حَاجَتُکَ. فَلَقِیَ مُوسَى إِبْلِیسَ وَ قَالَ قَدْ أُمِرْتَ أَنْ تَسْجُدَ بِقَبْرِ آدَمَ وَ یُتَابَ عَلَیْکَ فَاسْتَکْبَرَ وَ غَضِبَ وَ قَالَ لَمْ أَسْجُدْ لَهُ حَیّاً أَسْجُدُ لَهُ مَیِّتاً ثُمَّ قَالَ إِبْلِیسُ یَا مُوسَى إِنَّ لَکَ عَلَیَّ حَقّاً بِمَا شَفَعْتَ لِی إِلَى رَبِّکَ فَاذْکُرْنِی عِنْدَ ثَلَاثٍ لَا أَهْلِکُکَ فِیمَنْ أُهْلِکُ اذْکُرْنِی حِینَ تَغْضَبُ فَإِنِّی أَجْرِی مِنْکَ مَجْرَى الدَّمِ وَ اذْکُرْنِی حِینَ تَلْقَى الزَّحْفَ فَإِنِّی آتِی ابْنَ آدَمَ حِینَ یَلْقَى الزَّحْفَ فَأُذَکِّرُهُ وُلْدَهُ وَ زَوْجَتَهُ حَتَّى یُوَلِّی وَ إِیَّاکَ أَنْ تُجَالِسَ امْرَأَةً لَیْسَتْ بِذَاتِ مَحْرَمٍ فَإِنِّی رَسُولُهَا إِلَیْکَ وَ رَسُولُکَ إِلَیْهَا.» (بحارالأنوار، ج60، ص280) «ابلیس بموسى برخورد و باو گفت: توئى که خدایت برسالت برگزیده و بخوبى با تو سخن گفته، من گناه کردم و میخواهم توبه کنم برایم نزد پروردگارم شفیع شو تا توبه مرا بپذیرد، موسى گفت: بسیار خوب، و بدرگاه خدا دعا کرد و گفتند حاجتت برآورده است، و موسى ابلیس را دید و فرمود: فرمان دارى بگور آدم سجده کنى تا توبهات پذیرفته شود، سربزرگى کرد و خشم نمود و گفت: من بزنده او سجده نکردم، بمردهاش سجده کنم؟ سپس ابلیس بموسى گفت: براى این شفاعت تو را بر من حقى است در سه جا بیاد من باش که تو را چون دیگران هلاک نکنم: 1- چون خشم کنى که من مانند خون در وجودت روان گردم 2- چون در جهاد بر دشمن روى که آدمى را بیاد زن و فرزندش آرم تا برگردد 3- مبادا با زن بیگانه همنشین شوى که من پیغام شما را بهم رسانم» (آسمان و جهان، ترجمه کتاب السماء و العالم بحار، ج7، ص219)
برچسبهای مرتبط با این نوشته:
|