سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

به پایان دو چیز نمی توان رسید : دانش و خرد . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چه کنیم 9 + پنج شنبه 95 شهریور 4 - 4:0 عصر

شما مسیر تولید علم را فرمودید:
‌‌‌‌1.جرقه اولیه به دلیل حضور در نمایندگی جریان حق
‌‌‌‌2.تولید 3. تقنین  4. تفاهم
‌‌‌‌‌‌‌‌اگر شما هم مانند دیگر فرهنگستانی ها فلسفه صدرایی را یونانی و.... بدانید.
‌‌‌‌این به اصطلاح علم
‌‌‌‌همه ی این مسیر را طی کرده است. حتی توانسته برای خود عقبه اجتماعی تهیه کند.
‌‌‌‌‌‌‌‌آیا حال میتوان آن را پذیرفت؟
‌‌‌‌‌‌‌‌قطعا میدانید که مثلا در اسفار مرحوم ملا صدرا به آیات و روایات استشهاد ‌‌‌‌میشود. و در خیلی کتب فلسفی و عرفانی دیگر.
‌‌‌‌حتی این بزرگواران علاوه بر تفسیر قرآن شروحی بر کتب معتبر حدیثی مثل کافی ‌‌‌‌دارند.
‌‌‌‌‌‌‌‌میدانید سخن حقیر این است که خدایی نکرده؛ نرویم راهی را که عده ای رفتند و ‌‌‌‌صدها سال عده ای را به دنبال خود کشاندند. و بعد آشکار شد که ای کاش نمیرفتیم، ‌‌‌‌ای کاش بر قرآن وقت میگذاشتیم و ای کاش های دیگر.
‌‌‌‌‌‌‌‌سخنی هم پیرامون تعبد فرمودید:
‌‌‌‌قرار گرفتن در مسیر اراده مافوق- نیت طاعت و...
‌‌‌‌قطعا منکر تاثیر آن ها نیستم
‌‌‌‌اما هذا اول الکلام که این ها حجیت آور هستند؟ کلمات بالا که ضمیمه ایات و ‌‌‌‌روایت- اسلام مالی کردن- هم حجیت آور نیست.
روزی به ضرورت وجود بعض علوم فکر می­کردم، مثل فلسفه، اصول فقه، منطق و... .
‌‌‌‌‌‌‌‌گمانه های متفاوتی به ذهنم رسید. کمی تحقیق کردم. از تعریف علوم تا غایت و ‌‌‌‌‌‌‌‌فائده و خلاصه رئوس ثمانیه هر علم. بعضی گمانه ها تقویت شد. به عنوان مثال در ‌‌‌‌‌‌‌‌علم اصول، قرار است که این علم ما را در مسیر استنباط یاری کند. یاری کند که ‌‌‌‌‌‌‌‌فهمی نزدیکتر از وحی داشته باشیم.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اما به نظرم بخشی از این علوم کمک میکند که قاعده مند اقوال و افعال معصومین ‌‌‌‌‌‌‌‌را تحریف  و یا تحمیل کنیم.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌«به عنوان مثال وقتی عالمی مبنایی برای خود انتخاب میکند، در واقع دارد ‌‌‌‌‌‌‌‌عینکی با شیشه ای رنگی- آن رنگی که میخواهد- برای دیدن برمیگزیند. یا در ‌‌‌‌‌‌‌‌فلسفه، برای شناخت وجود و هستی، قواعدی را با عقل- به اصطلاح خودشان-تنظیم ‌‌‌‌‌‌‌‌میکنیم که مراد خودمان را محقق کند. ریشه فلسفه موجود-صدرایی- فتوحات مکیه است ‌‌‌‌‌‌‌‌که جنس آن عقلی نیست، بلکه شهود است. یا در منطق تصمیم به تعریف اشیاء ‌‌‌‌‌‌‌‌میگیریم، در حالی که به چه حجتی لازم است ما بتوانیم اشیاء را به وسیله جنس و ‌‌‌‌‌‌‌‌فصل تعریف کنیم. که بعد سلسله اجناس بسازیم.»
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برگردم به موضوع؛ چرا تولید؟ تولید چه؟ و چگونه؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیا تولید یعنی از خودمان حرف در بیاوریم؟ مثلا یک روز بگوییم: اصالت ‌‌‌‌‌‌‌‌ماهیت؟یک روز اصالت الوجود؟ یک روز اصالت الملکوت؟ و.... تا برسیم به فلسفه ‌‌‌‌‌‌‌‌نظام ولایت.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بنده در موضع نقد یا نقض نیستم.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عرضم این است که به چه حجت ما در موضع حرف زدن از خود هستیم؟ شما –به نقل از
‌‌‌‌‌‌‌‌استاد- سخن از اعطاء علم فرمودید: سخن خودتان در بروشور مغالطات: معتقد بود ‌‌‌‌‌‌‌‌هرکه در حال درگیری با جبهه کفر است و یا ولایت فرهنگی بر عهده هر کس هست. آیا ‌‌‌‌‌‌‌‌اینها ملاک حجیت است؟ حتی تفاهم؟ و تقنین؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این سخنان مرا یاد فرقه های عرفانی می اندازد.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میخواهم سخنی شاید بی ادبانه و .... بگویم:
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیا این گونه اقدامات ما را از در خانه اهل البیت (ع) دور نکرده است؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شما و برخی دیگر چنان از تولید علم سخن فرمودید که گویی این اقدام بدیهی ‌‌‌‌‌‌‌‌است.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شاید منظورمان از علم متفاوت است.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بهتر بگویم: وحی کجای تولید جای دارد؟ بنده در بعضی مباحث استناد به آیات و ‌‌‌‌‌‌‌‌روایات را دیده ام. اما ظاهرا از روش معمول در استناد استفاده نمیشود. پس باید ‌‌‌‌‌‌‌‌ابتدائا آن روش استناد اثبات شود، که به نظر میرسد، حتی جمع بندی هم نشده است؛ ‌‌‌‌‌‌‌‌چه برسد به اثبات.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بگذریم از اینکه اساسا روش فهم را باید ساخت یا از روایات آنگونه که خودشان ‌‌‌‌‌‌‌‌فرموده اند استفاده کرد؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پس سئوال اول چرایی تولید علم است؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تبصره: از مناقشات لفظی و یا فلسفی که بعد از تولید علم- که مقام رهبری ‌‌‌‌‌‌‌‌سفارش فرمودند- مطلع هستم.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اما روایت صحیح السند از مولی:
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌العلم نقطه کثره الجاهلون.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نظرتان چیست؟ آیا ما چنین نمیکینم؟

بسیار عالی
شما به شبهه بسیار مهمی اشاره فرمودید
که زندگی بشر امروز را مشحون نموده
بسیاری از فلاسفه غربی به آن اشاره کرده‌‌‌‌اند
و بعضی از اندیشمندان مسلمان نیز به آن تردیدها کشیده شده
سؤال بسیار مهمی هم هست
برای روزگار ما
تمام فرمایشات شما را
شاید بتوانم در همان عبارت شما خلاصه کنم:
چگونه از شرّ عینک‌‌‌‌مان خلاص شویم؟!

این‌‌‌‌که از آیات و روایات
از استناد به کلام معصوم
از حاکم شدن پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌ها و پیش‌‌‌‌داوری‌‌‌‌ها
از همه این مطالب که سخن گفتید
ته کلام شما یک چیز بیشتر نیست:
«از کجا بفهمیم «ما» درست می‌‌‌‌گوییم؟!»
یعنی در حقیقت «ملاک» حق و باطل چیست
ملاک صحیح و خطا
درست و غلط
اصلاً آیا ما راهی برای شناخت واقعیت داریم؟
آیا دستیابی داریم به اصل حقیقت هستی
چطور بدانیم «ما» یافتیم و دیگران نیافتند
شاید «ما» پرت شدیم و دیگران رسیده باشند؟!
چه کسی باید  قضاوت کند؟
اصلاً با جه ابزاری؟
گفتیم اصول فقه می‌‌‌‌سازیم که در فهم وحی خطا نکنیم
امروز عده‌‌‌‌ای می‌‌‌‌گویند همان اصول فقه خطا بوده!
گفتیم منطق بسازیم که در تفکر اشتباه نکنیم
حالا می‌‌‌‌گویند همین منطق به غلط ساخته شده
فلسفه را که ایجاد کردیم
بنا بود موجود را از غیرموجود برای‌‌‌‌مان باز بشناساند
حالا آمده‌‌‌‌اند و گفته‌‌‌‌اند اصلاً تمام این فلسفه تخیّلات بشر بوده
آن هم بشر یونانی!
از کجا که همین حرف‌‌‌‌های جدید هم
دو سال دیگر نه
دویست سال دیگر
به ما بخندند و بگویند: این‌‌‌‌ها هم خطا بوده!
چه کنیم؟!

نمی‌‌‌‌خواستم این‌‌‌‌قدر شبهه را تقویت کنم
ولی حالا که بحثش پیش افتاده
اجازه بدهید ته کلام را عرض نمایم
ته ته ته چیزی را که بشر امروز توانسته تشکیک نماید
در قالب دو مثال عرض می‌‌‌‌کنم
یک مثال را شاید در فیلم‌‌‌‌هایی مانند: ماتریکس، اینسپشن، سورس‌‌‌‌کد دیده باشید
و یک مثال از راسل است

«مغز در خمره»
کافیست عبارت Brain in vat را جستجو بفرمایید
غوغا کرده است
عرصه  اندیشه را به چالش کشیده
البته کمتر در ایران
بیشتر در غرب
طرح  شبهه چنین است:
چطور می‌‌‌‌توانیم اثبات نماییم که ما در حقیقت یک مغز درون یک ظرف شیشه‌‌‌‌ای آزمایشگاهی نیستیم که با سیم‌‌‌‌هایی که متصل نموده‌‌‌‌اند تمام این تصورات را برای‌‌‌‌مان ایجاد می‌‌‌‌کنند و ما تنها و تنها خیال می‌‌‌‌کنیم که در مثلاً فلان باغ هستیم و مشغول خوردن میوه!

«بوقلمون راسل»
راسل از فلاسفه انگلیسی معاصر است
همان‌‌‌‌که علامه جعفری نیز مکاتباتی با وی داشته
او رابطه علیّت را قابل اثبات نمی‌‌‌‌داند
و در قالب یک مثال چنین علیّت را استقرایی و استقرا را بر باد هوا می‌‌‌‌نمایاند:
هر شب ساعت 9 به یک بوقلمون غذا داده می‌‌‌‌شود. او پس از چند روز و چند ماه کاملاً به یقین می‌‌‌‌رسد و با خود می‌‌‌‌گوید:  من هر روز ساعت 9 غذا برای خوردن دارم. ولی ناگهان شب سال نو ساعت 9 او را سر می‌‌‌‌برند، کباب می‌‌‌‌کنند و می‌‌‌‌خورند! هیچ دلیلی وجود ندارد  تا تمام آن‌‌‌‌چه که تا امروز اتفاق می‌‌‌‌افتاده فردا هم اتفاق بیافتد!

خب این‌‌‌‌ها چه ارتباطی با سؤال شما داشت؟
این‌‌‌‌ها حداکثر تردید در علم است
اگر باب تردید در علم باز شود
در نقطه‌‌‌‌ای که شما اشاره کردید متوقف نمی‌‌‌‌شود
اصلاً اگر به آیه و روایات هم مراجعه کنیم
از کجا معلوم که آن‌‌‌‌ها را بفهمیم
همان‌‌‌‌طور که معصوم می‌‌‌‌خواسته بیان کند؟
چه کسی می‌‌‌‌تواند مدعی شود قرآن را فهمیده
وقتی من خوطب به آن حاضر نیست
و مفسران آن نیز همه شهید شده
آخرین هم در پرده غیبت
آیا به کسانی که مدعی‌‌‌‌ند با وی در ارتباطند اعتماد کنیم؟
چه کسی می‌‌‌‌تواند اثبات کند که آن‌‌‌‌ها دروغ نمی‌‌‌‌گویند
یا اصلاً خودشان در این ارتباط دچار توهّم نشده؟

من شبهه شما را بسیار بزرگ‌‌‌‌تر می‌‌‌‌دانم
شبهه هم مربوط به عصر ماست
امروز همه درگیر این بحث هستند
و شما نخستین فردی نیستید که بنده سر این موضوع با او بحث می‌‌‌‌کنم
پس نگران نباشید
این شبهه پاسخ دارد
پاسخی از سنخ خودش
نه پاسخی از مبنایی که پذیرش خود آن مبنا در تردید باشد
نمی‌‌‌‌شود به کسی که می‌‌‌‌گوید من خدا را قبول ندارم
بگویی خدا گفته است که باید او را قبول داشته باشی! :)

ولی اجازه بدهید فعلاً پاسخ این شبهه را ندهم
فرصتی بدهم شما بیشتر بکاوید
اینترنت را
و دنیای اطلاعات و علم را
و اساتیدی که می‌‌‌‌شناسید
در حوزه علمیه خودتان
این‌‌‌‌که چطور می‌‌‌‌شود حجیّت خود علم اصول فقه را اثبات کرد
تا در مرحله بعد
علم اصول حجیّت فهم ما از کلام شارع را اثبات کند؟!

هر انسانی می‌‌‌‌گوید من درست می‌‌‌‌گویم
هر اندیشمندی یعنی
صاحب نظریه‌‌‌‌ای
چطور می‌‌‌‌شود
و با چه ملاکی
گفت کدام درست است و کدام غلط؟
اصلاً آیا درست و غلطی وجود دارد؟
به چه معنا؟
مطابقت با واقع؟
کدام واقع؟
ما هر چه تصور می‌‌‌‌کنیم یک صورت ذهنی‌‌‌‌ست در نفس ما منقّش
چه دلیلی داریم که مطابق با واقع باشد
ملاک چیست؟
ملاک واقعی بودن کجاست؟
امروز حادثه بزرگ تحوّل در علوم غربی
همین «ملاک» است
دعوا اصلاً سر ملاک واقعی بودن است
بین فلاسفه و عرفا و فقها و محدثین و همه و همه
شرقی و غربی

إن‌‌‌‌شاءالله الرحمن
پاسخ  این شبهه را آن‌‌‌‌گونه که یافته‌‌‌‌ام خدمت شما ارائه خواهم کرد
بعد از این‌‌‌‌که البته
شما گزارشی ارائه نمایید
که:
1. وسعت این شبهه و مانند آن در جامعه چقدر است؟
2. چند نفر از نزدیک‌‌‌‌ترین افراد به شما درگیر همین شبهه هستند ولی پنهان داشته و بروز نمی‌‌‌‌دهند؟
3. آیا استادی در مدرسه علمیه خود می‌‌‌‌یابید، یا پیرامون خود، تا پاسخی قانع‌‌‌‌کننده به آن بدهد؟

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
<< مطلب بعدی: فلسفه حجاب
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

دوشنبه 103 آبان 21

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
چه کنیم 9 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X