بسیار گشتم و از هرجایی که بر این نظریه(مغز درون خمره) حرف هایی نگاشته بودند آنچه به کار می آمد جمع آوری نمودم و در در این اثنا استدلالی به ذهنم خطور کرد که بر آن شدم تا آن را با شما درمیان گذارم و از شما سوال کنم که آیا از این استدلال می شود برای رد «مغز درون خمره» استفاده کرد یا خیر؟ این استدلال به «علم حضوری» برمیگرد و از این قرار است: نظریه ی «مغز درون خمره» به القای تصورات توسط دانشمند خبیث برمی گردد و ما با توجه به «علم حضوری» متوجه هستیم که اعمال مختلفی را انجام می دهیم پس ما با توجه به «علم حضوری» می یابیم که مغز درون خمره نیستیم. حال سوال بنده این است که برای رد نظریه ی «مغز درون خمره» می شود از این مطلب که به «علم حضوری» برمیگردد استفاده کرد؟ و سوال دیگر اینکه «هیلاری پاتنم» منظورش از بیان این تشکیک، عدم حصول معرفت و یقین انسان مد نظرش بوده است.پس چرا خیلی از افراد به دنبال این هستند که به جای اثبات حصول معرفت و یقین توسط انسان می خواهند اثبات کنند مغز درون خمره نیستند و به قول استاد «...» برای پاتنم چه فرقی می کند ما در ستاره ی آلفا باشیم یا مغز درون خمره، او می خواهد عنوان کند انسان نمی تواند کسب معرفت نماید. به نظر شما این به معنای بد فهمیده شدن این نظر«مغز درون خمره» نیست؟
ارسطو وقتی فلسفه را مینگاشت در همان کتبی که از یونانی به عربی ترجمه شد منطق را مقدمه فلسفه قرار داد برای اینکه فلسفه اگر «منطقی» چیده نشود به نتیجه نمیرسد
بیایید همین فرمایش شما را منطقی بچینیم:
مقدمه 1: من علم حضوری دارم که اعمالی انجام میدهم مقدمه 2: مغز درون خمره اعمالی انجام نمیدهد نتیجه: پس من مغز درون خمره نیستم!
درست است؟! شما همین را فرمودید؟ حالا بررسی میکنیم اولاً جای چند مقدمه اینجا خالیست مقدمههایی که مفروض گرفته شده است:
1. علم حضوری مصیب به واقع است (همیشه درست است) و گرنه حالا من علم حضوری داشته باشم به اعمال خودم از کجا که همین علم، خطا نباشد و من اصلاً اعمالی نداشته باشم!
2. اعمالی که انجام میدهم لزوماً فیزیکیست و نمود خارجی دارد زیرا ممکن است منظور از اعمال، صرفاً اعمال ذهنی باشد این را که ما در خواب هم انجام میدهیم و در آن هنگام کاملاً یقین داریم که در حال انجام اعمالی هستیم ولی وقتی بیدار میشویم میفهمیم که هیچ حرکتی نکرده و تمام مدتی که مثلاً عمل «راه رفتن» را انجام میدادیم صرفاً یک عمل ذهنی بوده است و نه عمل خارجی! بله، ما عمل انجام دادیم عمل راه رفتن ولی این عمل را با ذهن خود انجام دادیم و نه با پای خود حالا اگر فرض نکنیم «انحصار عمل را در عمل خارجی فیزیکی» باز هم به نتیجهای که رسیدید، نمیرسیم
مشاهده میفرمایید که هر دوی این مقدمهها خدشهپذیرند هم یقینی بودن تمامی گزارههای علم حضوری و هم انحصار اعمال در عمل خارجی
از طرف دیگر خود «پاتنم» که به سادگی مسأله را حل کرده است اینکه ما مغز درون خمره نمیتوانیم باشیم با اشاره کردن به همان «اشتراک لفظی» همان که قبلاً عرض شد: «پاتنم به واسطه اعتقادش به نظریه? علّی ارجاع، معتقد است که اسمهای غیر توصیفی به صورت مستقیم به مرجعشان ارجاع میدهند. به واسطه همین، با وجود اینکه ما مغز در خمره هستیم، اگر بگوییم که «من مغزی در خمره هستم»، عبارت ما عبارت صادقی نخواهد بود؛ چرا که کلمات «مغز» و «خمره» در اینجا به مغز و خمره واقعی درون جهان واقعی ارجاع نمیدهند، بلکه به مغز توهمی و خمره توهمی ارجاع خواهند داد. عبارت صادق نیست چون، در داستان توضیح داده شده، مغز واقعی ما در خمرهای واقعی قرار دارد.» (اینجا)
در حقیقت شبهه «مغز در خمره» تبدیل میشود به یک بازی ذهنی بازیای که هیچ بهرهای نمیتواند برساند و هیچ نسبتی با واقع نمیتواند برقرار سازد!
اگر او میخواست پایگاه «یقین نظری» را منهدم سازد زیرا «عملگرا» و پراگماتیست بود و در حقیقت «عقل عملی» را پایگاه رفتار بشری حتی اعمال ذهنی او میدانست
«عقل عملی» به «هست و نیست» کاری ندارد آن را به «عقل نظری» وا مینهاد که عقل نظری هم با این شبهه پاتنم فروکاسته میشود از قلّه «یقینزایی» پایین میآید به فرمایش استاد حسینی(ره): عقل نظری تابع عقل عملی میشود زیرا تفکر نیز یکی از افعال اختیاری بشر است!
اینکه گروهی به دنبال رد شبهه «مغز درون خمره» هستند به گمانم البته بیشتر از دینداران زیرا بسیاری از متفکرین و فیلسوفان ما دین را به فلسفه صدرایی گره زدهاند و این گره خوردن دین با یک مبنای فلسفی خاصّ مشخص است که هر صدمهای به آن مبنای فلسفی را صدمه به دین و دیانت تلقّی مینماید روشن است که چنین انسانهای پارسایی برای حفاظت از دین و ایمان جامعه درصدد «اثبات امکان حصول یقین نظری» باشند یقینهای صددرصد مطابق با واقع و قطعاً این فعل آنها از روی نیّتی صادقانهست
آنها شبهه «مغز درون خمره» را حمله به دین میبینند و لزوماً به تلاش میافتند و اگر بتوانند این شبهه را ردّ نمایند اعتبار را به یقین نظری باز میگردانند و به زعم خود اسباب و عوامل و ادله و علل اثبات دین را پابرجا مینمایند این است که مستقیماً به خود ِ شبهه پرداخته اثبات حصول معرفت و یقین را به کتب فلسفی وانهادهاند
در هر صورت پاتنم برای ایجاد چنین شبههای به «مغز درون خمره» مثال زده است نه به ستاره آلفا طبیعیست که معترضین هم با ذکر همان مثال به مبارزه برخیزند
ولی مشکل دقیقاً در همینجاست پرسش این است که آیا دین بر اساس ادله نظری به ثبوت میرسد؟! در گذشته این طور بوده است؟! یا اکنون چنین شده؟!
استاد حسینی(ره) سیره انبیاء (ص) در تبیین دین را در ابلاغ آن بر اساس استناد به «عقل عملی» تفسیر مینمایند و همچنین ادلهای که در کتاب خدا آمده است بر توحید و معاد و نبوّت اصلاً «اعجاز» و «آیه» در حوزه عقل عملی عمل میکند
اگر اینگونه بیاندیشیم دیگر از هدم «یقین نظری» یا همان «عدم حصول معرفت و یقین نظری برای انسان» بیمناک نمیشویم و بر نمیآشوبیم زیرا باب «دستیابی به معرفت و یقین عملی برای انسان» همیشه مفتوح است نوع دیگری از یقین که خود پاتنم هم با آن زندگی میکرده است زیرا: «او نیز هنگام عطش آب مینوشید و هنگام گرسنگی غذا میخورد!»
[ادامه دارد...] برچسبهای مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 73 - آقامنیر 117 -
|