با تناسب توضیحات شما من تصور می کنم هیوم بیراه نگفته است چراکه گفته ی فلاسفه ی اسلامی در باب دور زدن اعراض فقط در حد کلام است و عرفا نیز نظر دیگری دارند اما این مطلب آیا اثبات شدنی می باشد که فلاسفه ی اسلامی را محق بدانیم؟که تصور می کنم جواب منفی باشد و از این جهت هیوم بیراه نگفته است. استاد غیر از این مساله بنده یک راهنمایی از خدمت شما می خواهم که البته با عرض معذرت که این همه وقت شما را می گیرم و مزاحم می شوم. همان طور که قبلا عرض کردم بنده در حوزه ی [...] فعالیت می کنم و مقاله ای در نظر دارم بنویسم با موضوع [...] که این مطلب را به نظریه ی «مغز در خمره» اختصاص داده ام و اکثرا فیلم های [...] مد نظرشان است ولی در این باب فیلم های دیگری ساخته شده است. بعد از توضیح این نظریه در مقاله بنده باید ادله و براهینی که برای رد این نظریه ارائه شده بیاورم که متاسفانه مطلبی که بتواند به طور کامل این نظریه را رد کند ندیده ام و در مطلبی هم شما فرمودید این نظریه را نمی شود انکار کرد و برای خواننده این قابل قبول نیست که نمی شود آن را رد کرد پس اگر نمی شود چیزی را رد کرد پس باید آن را قبول نمود مگر اینکه برای او از این دست مثال ها زده شود که ذهن او را با مسائلی که نه اثبات شدنی ست نه انکار شدنی آشنا کرد که من از این موضوعات سراغ ندارم و فرموده بودید: این نظریه مربوط به منطق اثباتگراییست اگر لطف کنید کتاب هایی هم معرفی بفرمایید که در مورد منطق اثبات گرایی توضیح داده باشد متشکر خواهم شد. استاد در این زمینه از شما تقاضای راهنمایی و کمک دارم که چطور این مطلب را توجیه کنم؟ آیا می شود آن را رد کرد؟ آیا ما مسائلی داریم که نه اثبات شدنی باشد نه انکار شدنی؟ ویک مطلب دیگر اینکه آیا از دیدگاه منطق می توانیم این نظریه را مغالطه بدانیم که اگر جواب مثبت است چطور مغالطه ای است و کجای آن مغالطه است؟ استاد شما قبلا یک جمله از هیوم فرموده بودید: این جمله از هیوم است: «ای خوانندهای که استدلالهای مرا خواندی، این استدلالها علیت را برای تو در معرض شک و شبهه قرار میدهد ولی همین که کتاب مرا بستی، باز چنان زندگی میکنی که گویا به علیت قائلی. از شما چه پنهان خود من همچنین هستم. یعنی به محض اینکه دفتر و قلم را بستم تا تشنه میشوم، سراغ آب میروم و هیچ وقت نمیگویم شاید چوب هم رفع عطش کند، گرسنه میشوم سراغ نان میروم» که برای این مقاله نیاز دارم ولی هرچه گشتم منبع آن را نیافتم و منبع این جمله را از کتابی که فرمودید نیاز دارم.
هیوم بیراه گفته است ولی بر مبنای خود وقتی نتوانسته ارتباط معناداری بین محیط ذهن و محیط خارج بیابد وقتی عدم امکان تطابق اداراکات با خارج را دریافته وقتی نتوانسته ملاکی برای صدق و کذب قضایا بیابد البته که مبنایی نادرست بنیان تفکر خود کرده که به چنین نتیجههایی برسد هیوم بر مبنای خود درست گفته است ولی مشکل این است که مبنایش درست نبوده است
فلاسفه اسلامی نیز سادهلوحی نموده بنا را بر حُسن ظن گذاشته عقل را زیادتر از آنچه که شایسته است بالا برده و تقدیس نمودهاند آنها نیز با مطابق دانستن اداراکات حسی با واقع ایدهآلیست شدهاند
اما استاد حسینی(ره) نسبتها را یافته و توانسته همان ریاضیاتی که هیوم حقیقی میپندارد را به عالم واقع مرتبط کند او به جای ماهیت به جای وحدت وجود و به جای نفی هر پیوند قابل اتکایی بین ذهن و خارج «نسبتها» را مشترک بین ذهن و خارج یافته و راه رسیدن به ارتباط درک و واقع ارتباطی قابل اعتماد و قابل محاسبه و ارزیابی و کنترل
اما درباره پرسش بعد؛ راه حل مغز در خمره را همین فیلمها ارائه کردهاند تقریباً همهشان یکجور راههایی دارند تلاش حداقل کردهاند
اینسپشن با «فرفره همیشه دوّار» آنجا که آموزش میدهد میگوید باید یک ملاک برای تشخیص خواب از بیداری داشته باشی ملاکی که در حقیقت به تو نشان دهد درون خمره هستی یا بیرون آن خودش یک فرفره داشت اگر آن را میچرخاند و برای همیشه میچرخید میفهمید در خواب است زیرا در بیداری فرقره متوقف خواهد شد
سورسکد در نهایت دنیای مجازی و واقعی را موازی مینمایاند وقتی مغز درون خمره میتواند پیامکی را به دنیای واقعی ارسال کند بعد از اینکه جلوی انفجار قطار را گرفت اگر چه او هرگز از خمره خارج نشد و برای همیشه در همان ماند ولی در دنیایی بود که حقیقت داشت دنیایی که خواب نبود رؤیا نبود کاملاً همتراز با دنیایی بود که دیگران در آن میزیستند زیرا پیامک یک امر واقعیست و نمیتواند که از درون خمره ارسال شود
ماتریکس هم این را داشته در همان اولین قسمت وقتی بچهها در خانه خرابهای بازی میکنند وقتی قانون جاذبه به هم میخورد وقتی کودکی ضعیف قاشقی را تنها با نگاه خویش خم میکند نئو با دیدن این معجزهها این خرق عادتها میپذیرد که مغز درون خمره است زیرا در دنیای واقعی جایی که زایان قرار دارد این پدیدهها اتفاق نمیافتد
اما شاید از همه جالبتر توتالریکال باشد آن سکانس لابی مردی که دیشب از دست زن خود فرار کرده تازه فهمیده چیزی غیرعادی در زندگیاش وجود دارد زن دیگری آمده و تلاش کرده او را آگاه نماید زنی که بعد میفهمیم در حقیقت یار قدیم وی بوده زمانی که پلیس مخفی بود و بسیار قدرتمند قبل از شستشوی مغزی حالا در فضای تردید گرفتار شده همکار کارخانهاش روبهروی او قرار گرفته است اصرار دارد که تو هماکنون درون خمرهای مغزی که تمام اطلاعاتش را از سیمها میگیرد او باور میکند ابتدا زیرا همه شواهد دال بر همین معناست به رفیق همکارش اعتماد کامل دارد غافل از اینکه او از ابتدا به عنوان مأمور مخفی مراقب او بوده درست مثل همان زنی که تصور میکرده دارد حرفهای رفیق قانعکننده است ولی یک ملاک برای وی وجود دارد تا بفهمد درون خمره هست یا نیست در توتالریکال این ملاک «عشق» است حس عجیبی که نسبت به آن زن جدید پیدا کرده همین امر قلبی او را رهنمون میگردد رفیق خود را با یک هدشات میکشد و البته نجات هم پیدا میکند زیرا به این ملاک قلبی اعتماد مینماید
همه اینها تلاش دارند راهی برای اثبات امکان خودتشخیصی مغز وقتی در خمره است ارائه نمایند
پوزیتیویسم منطقی یا همان اثباتگرایی و حتی ابطالگرایی که در ایران با نام حاجفرج دباغ (سروش) و در جهان غرب معمولاً با نام پوپر گره خورده است نمیدانم آیا بتواند مسأله مزبور را حل نماید یا خیر باید بیشتر مطالعه بفرمایید بنده هم مقدار اندکی با آن آشنایی دارم این دیدگاه به فلسفه که میرسد برچسب ایدئولوژی روی دین و فلسفه گذاشته آنها را خارج از چارچوب علم قرار میدهد چرا که از نظر آنها نه اثباتشدنیند و نه انکارپذیر
مغالطه را در مطالب قبلی عرض کردم اشتراک لفظی بین واقعیت پیرامون ما با واقعیت پیرامون خمره ما واژه واقعیت را برای ادراکاتی که اکنون داریم وضع نمودهایم و از این واژه چنین خصوصیتی را اراده میکنیم اما این شبهه با تعمیم واژه واقعیت به چیزی که در پیرامون خمره جریان دارد عملاً ما را دچار مغالطه مینماید از باب استعمال یک لفظ در دو معنای مختلف واقعیت تنها یکی از این دو است اگر به پیرامون خمره واقعیت بگوییم به آنچه مغز درون آن میپندارد که نمیتوان واقعیت گفت شاید همین هم منظور نظر این افراد است در حالی که اصل این واژه و معنایی که به آن منسوب شده از درون برآمده یعنی ما «واقعیت» را از آنچه حس کردهایم ساختهایم چطور میتوانیم آن را به وعائی غیر خود نسبت دهیم؟! به وعائی که اصلاً نه میدانیم هست و نه درکی از آن داریم
راز پاسخ به تمام این اشکالات در تعریف عقل است اگر کارکرد عقل را وساطت در سنجش بدانیم عقل تنها موضوعاتی را درک میکند که توان سنجش آنها را دارد عقل ما قادر نیست وعاء پیرامون خمره را بر فرض وجود درک و تحلیل کند لذا عملاً داریم موضوعی را به ابزاری میدهیم که قادر به پردازش آن نیست این در حقیقت ارائه تخیّلات به قوه عاقله است تخیّل تنها تخیّل میآفریند و شبهه مغز در خمره از همین سنخ تخیّلات است مغز نه میتواند اثبات کند و نه انکار فقط میتواند بگوید: این موضوع کار من نیست! این را به قوه خیال بسپارید!
آن جمله از هیوم را در مقالهای دیدم که استاد محمدحنیف طاهری یکی از طلبههای قم در نشریه پرتو خرد منتشر ساخته بود متآسفانه نشریه را ندارم تلفن تماسی از ایشان هم نیافتم ولی ایمیلی برایشان ارسال کردم تا مستند خود را ارائه کنند همین قم هستند اگر جوابی نیافتم باید که بروم دفتر نشریه در خیابان حجتیه قم نسخهای از آن نشریه را بیابم و رفرنس مقاله را بردارم گاهنامه پرتو خرد، آبان 1388 اگر به دستم رسید اطلاع خواهم داد
با کلبه کرامت هم که قطعاً آشنا هستید؟! آقای حسن عباسی درباره هالیوود دقتهای فلسفی خوبی داشتهاند احتمالاً بتوانید از آثار و فعالیتهای آنان نیز استفاده بفرمایید با فیلسوفان معتبر نیز مرتبط شوید مراکز بسیاری وجود دارد و آدمهای خوب و فعال و قدرتمندی إنشاءالله مقاله مفید و پرباری تولید کنید موفق باشید
[ادامه دارد...] برچسبهای مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 73 - آقامنیر 117 -
|