سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

دانش دو گونه است : دانشی که مردم ناگزیر از فراگیری آن هستند و آن رنگ[ ظواهر [اسلام است و دانشی که مردم اجازه دارند آن را واگذارند و آن قدرت خداونداست . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
نسبت عقل و دین 17 + دوشنبه 93 بهمن 20 - 8:0 عصر

استاد بسیاری از فلاسفه می گویند که هر چیز اعتبار خود را از عقل می گیرد
و عقل اعتبار خود را از خودش می گیرد.
آیا این جمله درست است؟اگر اشتباه است پس عقل اعتبار خودش را چگونه به
ثبوت می رساند؟
و اگر اینگونه استناد کنیم که عقل اعتبارش را از خودش می گیرد که با دور
مواجهه می شویم و در کتاب «شکاکیت،نقدی بر ادله» نوشته ی دکتر عسگری
انتشارات بوستان، آمده است: نمی توانیم بپذیریم که عقل اعتبارش را از
خودش می گیرد و بنده نمی دانم کدام درست است و جواب صحیح چیست.
اگر هر زمان فرصت یافتید لطف نمایید پاسخ فرمایید متشکر خواهم شد.

برادر من
این همان بحث ملاک است
پیش از این به آن پرداختیم
که ملاک صدق و کذب قضایا
ملاک اثبات انطباق یا عدم انطباق اداراکات ما با واقع
یا درون ماست
یا بیرون ما
این دقیقاً تکرار همان گفته‌هاست
اگر ملاک درون عقل باشد
یعنی عقل خود ملاک داشته باشد
یعنی بگوییم عقل را به خودش می‌سنجیم
و همه چیز دیگر را نیز به عقل
عرض شد که همان‌طور که فرمودید
هم می‌شود گفت دور می‌شود
و هم می‌شود گفت که اصلاً ملاکِ درون چطور راستی‌آزماییِ بیرون را می‌نماید؟!

خووووب ابتدا باید دقت نماییم
که منظور از «اعتبار عقل» چیست؟
وقتی فلاسفه گفتند: اعتبار عقل به خود اوست
از این جمله چه اراده کرده‌اند؟
تا مبادا چون آن‌چه ویتگنشتاین درباره فلاسفه می‌گوید
به ورطه بازی با الفاظ و کلمات و واژگان بیافتیم
اعتبار یعنی حجیّت
حجیّت یعنی حجّت و استدلال داشتن
استدلال یعنی دلیل متقن و قطعی آوردن بر...
بر چه؟
اصلاً عقل قرار است حجّت باشد برای چه چیزی؟
ما عقل را برای چه می‌خواهیم؟
که حالا دلیل بیاوریم بر صحّت آن؟
که بگوییم کار خود را قطعاً درست انجام می‌دهد؟
گرفتاری همین‌جاست
باید روشن نماییم که معتبر بودن عقل چه معنایی دارد
آیا کار عقل «شناخت جهان» است
که هر شناختی توسط آن معتبر باشد؟
یا کار عقل «تنظیم رفتار ماست»
تا هر کاری را اگر بر مستوای عقل انجام دادیم معتبر بدانیم؟

معمولاً فلاسفه نیز دو کار برای عقل در نظر گرفته
و بر همین اساس آن را به «نظری» و «عملی» تقسیم نموده‌اند
محصول بخش اول را گزاره‌هایی می‌دانند
که به «هست»، «است» و «نیست» ختم می‌شود
و محصول بخش دوم را
گزاره‌هایی که با «باید» و «نباید» آغاز می‌گردند
و این وسط عقل فقط حکم می‌دهد
یک‌بار به «هست» حکم می‌دهد و «است»
و بار دیگر به «باید»
عقل در این حکم دادن چه مستمسکی دارد؟
بر چه ملاکی عمل می‌کند؟
چه مستنداتی دارد؟
چه دستگیره‌ای که بدان بیاویزد تا سقوط نکند؟
منظور از اعتبار همین است

بعضی عقل فلاسفه را به «خودبنیادی» متهم ساخته‌اند
عقلی که به خود متکی‌ست
آیا عقل می‌تواند به خود متکی باشد؟!

«بسم‌الله الرحمن الرحیم، إقرأ باسم ربک الذی خلق، خلق الإنسان من علق، إقرأ و ربّک الأکرم، الذی علّم بالقلم، علّم الإنسان ما لم یعلم، کلاّ إن الإنسان لیطغی، أن رآه استغنی ...»
انسان مؤمن نمی‌پذیرد که عقل مستقل باشد
بی‌نیاز از غیر
به تنهایی بفهمد و حکم نماید

اما اگر عقل را بدون خالقش
و جدای از روابط اصیلی که با حقایق جهان دارد
اگر عقل را کاملاً آن‌طور که مادیون می‌گویند تعریف کنیم
چون نمی‌توانیم هیچ ملاکی بیرون آن بیابیم که به استنتاجات آن اعتبار دهد...
چرا؟!
عرض شد قبلاً
زیرا آن ملاک بیرونی خود نیز ابتدا باید به عقل تشخیص داده شود
و این تشخیص نیز بنفسه محتاج ملاک صحّت است
و به تسلسل می‌کشد
وقتی ملاک را نمی‌توانیم بیرون عقل داشته باشیم
درون عقل هم هر ملاکی که باشد درونی‌ست و بیرون‌نما نیست
وقتی به بیرون متکی نباشد
بیرونی که آن را «واقع» می‌نامیم
ملاک درونی که نمی‌تواند صحّت ارتباط با واقعیت بیرونی را کنترل نماید!
در این شرایط است که انسان رها شده
فردی که عقل خود را تک می‌بیند
تک و تنها در دنیایی از اداراکات صحیح و سقیم
وقتی هیچ راهی ندارد تا ثابت نماید آن‌چه می‌فهمد صحیح است یا ناصحیح
ناگزیر است بگوید:
«هر چه هست همین است، حتی اگر نباشد!»
یعنی بنا را می‌گذارم بر عقل خودبنیاد
بر تشخیص خودم
بر اعتبار ذاتی و درونی عقل
هر چه باداباد
شد که شد، نشد هم که دیگر کاری از من بر نمی‌آید!

مسأله بوقلمون راسل را اگر شنیده باشید
از همین دست مسائل است
بوقلمونی را تصویر می‌کند
که هر شب ساعت 9 غذا داده می‌شود
این‌قدر این پدیده تکرار می‌شود
به مدّت تقریباً یک‌سال
که بوقلمون به این نتیجه می‌رسد:
«من هر شب ساعت 9 غذا می‌خورم»
تا این‌که
شب سال نو بوقلمون را ساعت 9 کباب می‌کنند و می‌خورند!
راسل از همین دست فیلسوفان است
فیلسوفانی که عقل را رها و ول یافته‌اند
خب ناگزیرند به چنین تردید و شکاکیتی دربغلطند
راسل می‌گوید سال‌ها و قرن‌ها و هزاره‌ها هم اگر خورشید از مشرق طلوع کرده
دلیل نمی‌شود ناگهان فردا از مغرب طلوع ننماید!
یعنی نمی‌توان به گزاره‌های استقرایی و استنتاجی عقل اتکا کرد
اکنون چنین انسانی چه باید بکند؟!
آیا سوار ماشین نمی‌شود؟
آیا فرمان ماشین را به چپ و راست نمی‌چرخاند؟
آیا موقع غذا خوردن گوشت را به دهان نمی‌گذارد؟
چرا نمکدان را نمی‌جود؟!
وقتی راسل رابطه علیّت را نفی می‌کند
پس ممکن است هر لحظه نمکدان هم مانند گوشت قابل خوردن شود!

چیزی در ورای همه این گفته‌ها هست
که ملاکی برای عقل می‌شود
برای فردی که خدا دارد
اعجازی درون وی رخ می‌دهد
خداوند وجود دارد
اوست که عقل را خلق کرده
و اوست که عقل را می‌شناسد
و اوست که می‌داند عقل قادر به شناخت صحیح نیست
اگر دستگیری نشود
و متکایی در ورای خود نداشته باشد
خداوند دست عقل را گرفته و می‌گیرد
خداوند انبیاء را ارسال کرد
خداوند عقل را هدایت کرد
خداوند برای عقل مسیری هموار تدارک نمود
و البته برای حرکت عقل در مسیر مورد نظر
چیزی درون آن قرار داد
باید هم باشد
باید چیزی درون عقل باشد که با مسیر طراحی شده چفت و جور شود
تا عقل در آن بیافتد و حرکت کند
«عجز»
«ناتوانی»
«تسلیم»

عقل با «استغنا» به مسیر طراحی شده نمی‌افتد
عقل خودبنیاد نمی‌تواند رشد نماید
به سقوط شبیه‌تر است
تمام فعالیت‌های استنتاجی او
خداوند حوادث و پدیده‌هایی در زندگی بشر تدارک دیده است
هر انسان
تک‌تک ابناء بشر
انسان به انسان این اتفاق می‌افتد
اصلاً چه بسا گروهی از ملائک متولّی این امر باشند
تک به تک زندگی هر فرد مخلوق را بنگرند
و سازوکارهای حوادث پیش‌روی وی را معماری کنند
در این حوادث عقل به «عجز» می‌رسد
در هر بار به عجز رسیدن راهی در برابرش می‌گشاید
دو دعوت
دعوت به تسلیم در برابر قوه برتر و اطاعت از مسیر ربوبی
و یا اتکا بر خود
پای‌فشردن بر درک ناقص عقلانی خویش
و ادامه راه بر این مسیر ناهموار مثلاً عقلایی
انسان در هر حادثه عاجزکننده
در مقابل همین انتخاب قرار دارد
و متناسب با اختیاری که می‌کند
قدرتی به عقل وی اعطا می‌شود یا نمی‌شود
عقلی که تسلیم شد
ملاکی از بیرون به وی اعطا می‌گردد
که بتواند قضاوت‌هایی که در گذشته داشته ارزیابی نماید
و با این ملاک بسنجد
و بفهمد چقدر مطابق بوده و چقدر غیرمطابق

پس
این‌که به دنبال ملاکی برای عقل بگردیم
که اعتبار عقل را به درون یا بیرون آن بازگرداند
به نحوی که قطعی جواب دهد
و بی‌تردید صدق و کذب را نشان
چنین چیزی دست نیافتنی‌ست
یعنی «خواسته‌اند» تا دست‌نیافتنی باشد
اصلاً بنای‌شان بر این بوده
چه کسی می‌تواند در برابر اراده خدا ایستادگی نماید؟!
زیرا دنیا دار امتحان است
و اگر حل‌المسائل می‌گذاشتند روی میز ما
جوک بود نه امتحان
سرگرمی بود و به سخره گرفتن تمام انسانیت
امتحان است
و در امتحان پاسخ‌ها را جلوی شما نمی‌گذارند
حتی روشی قطعی برای رسیدن به پاسخ‌ها هم وجود ندارد
شما را در شرایطی قرار می‌دهند
تا در گرد و غبار قرار بگیری
در تردید
در وهم و ظن و گمان
حرف حق را بشنوی
حرف باطل را هم
و حرف باطل باید به نحوی باشد که مشوب به حق شود
باید باطل هم آن‌قدر وسعت بگیرد
که بشود با حق اشتباه شود
و خداوند به باطل فرصت داد
ابلیس: «قال رب فأنظرنی إلی یوم یبعثون»، خدا: «قال فإنّک من المنظرین، إلی یوم الوقت المعلوم» (ص:81 و حجر: 38)
اگر قرار بود عقل ابزاری باشد
که مانند کولیس‌ورنیه دقیق اندازه بگیرد
با ضریب دقتی در حدّ میکرون
و بگوید آقای الف دروغ می‌گوید و آقای ب راست
دیگر امتحان معنا می‌داشت؟
دیگر اطاعت خدا مفهوم پیدا می‌کرد؟

اگر خداوند چنین ابزاری به بشر می‌داد
درِ خداپرستی از بن و ریشه تخته می‌شد
و باب عقل‌پرستی باز
همه انسان‌ها به عقل اتکا کرده و عمل می‌نمودند
و نامی از خدا در زمین باقی نمی‌ماند
دقت بفرمایید
قرار است عقل «گیر» کند
اصلاً بناست که عقل در برابر ادراکات خود متحیّر شود
عاجز گردد
عجز بخشی از راز خلقت دنیاست
وقتی عاجز شد
متوجه خدا می‌شود
آن‌گاه خداوند راه را نشان می‌دهد
اگر توکل کرد و تسلیم شد و راه را رفت
از نجات‌یافتگان می‌گردد
اگر استنکاف کرد
به ورطه هلاکت خواهد افتاد
آن ملاکی که در این مرحله خداوند به عقل اعطا می‌نماید
فقط برای ارزیابی رفتارهای سابق است
و حکم‌هایی که عقل
پیش از این و در مرتبه سافل بدان رسیده
خداوند ملاک ادراکات پیش‌رو را عطا نمی‌کند
تا فرد مذکور همچنان در معرض امتحان باقی بماند
تا زنده است
زیرا انسان تا به مرگ دست نیافته
در دار امتحان است
بیچاره آن فلاسفه‌ای که این مسأله را نفهمیدند
و این همه تفلسف بیهوده کرده‌اند!

قصه قابیل: «فَبَعَثَ اللَّـهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَی أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَـذَا الْغُرَابِ» (مائده:31)

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 62 -
<< مطلب بعدی: ایده پرتقالی
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

چهارشنبه 103 اردیبهشت 5

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
نسبت عقل و دین 17 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X