سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

بهترینِ برادرانت، کسی است که از اموال خود به تو ببخشد، و بهتر از او کسی است که تو را بی نیاز سازد و اگرخود به تو نیازمند گشت، تو را معاف دارد [و از تو چیزی نخواهد] . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نسبت عقل و دین 9 + دوشنبه 93 آذر 17 - 6:0 عصر

در مکانیک کوانتوم نتیجه حاصل شده است که جمع ضدین یا جمع نقیضین که در
فلسفه محال است، بین الکترون ها و محیط آن ها امکان پذیر است.لطف می کنید
نظر خود را بفرمایید که آیا همچین مسأله ای امکان پذیر است یا خیر؟چون به
اثبات رسیده است.

نخستین مطلبی که باید به آن توجه داشت
عبارت «اثبات شده است» است!

اثبات با آن معنایی که ما در ذهن داریم
که ناشی از منطق ارسطویی‌ست
و با فلسفه صدرایی هم امروزه گره خورده است
اثبات یقینی‌ست
علم اصلاً یعنی آگاهی صددرصد
صددرصد صحیح
صددرصد مطابق با واقع خارجی
وقتی می‌گوییم اثبات شده است که «کل بزرگتر از جزء است»
یعنی صددرصد مطمئن هستیم که مثلاً انسان بزرگتر است از دست خود
و ماشین بزرگتر است از لاستیک خود
این نحوه اثبات به ما یقین می‌دهد
یقینی که طبق فرمایش شیخ (ابن‌سینا) در شفا
حاوی سه اعتقاد است:
1. معتقدیم الف ب است
2. معتقدیم الف ب نیست غلط است
3. معتقدیم این اعتقاد جائزالزوال نیست، یعنی روزی از بین نخواهد رفت
یعنی می‌دانیم این اعتقاد ما قطعاً همیشه در ما باقی خواهد ماند

ابن‌سینا معتقد است هر چیزی که این سه شرط را داشته باشد علم است
و گرنه یقینی نیست
ظن و گمان است
ملاحظه می‌فرمایید که در همین شرایط ذکر شده برای یقین و علم
از اصل امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین استفاده شده است
بر مبنای فلسفه و منطقی که ما تا به حال بر آن پایه بوده‌ایم
و امروزه معمول علما و فضلای ما هستند
اساساً علم بر اصل امتناع اجتماع نقیضین استوار است
اگر این اصل مخدوش شود
اصل علم زیر سؤال می‌رود و منتفی می‌شود
زیرا ما به آگاهی 90 درصد علم نمی‌گوییم
و نه حتی آگاهی 99 درصد
حتی آگاهی 99.999999999999999 درصد هم در نزد فلاسفه ما علم نیست
هزار تا از این 9ها هم پهلوی هم بگذاریم
تا به 100 درصد نرسد
و اجتماع نقیضین آن را تثبیت نکند
به مرتبه یقین و علم نمی‌رسد

با این تعریف از علم اصلاً اجتماع نقیضین نمی‌تواند فرض خلاف داشته باشد
اصلاً نمی‌شود با علمی که بر مبنای امتناع اجتماع نقیضین بنا شده
امکان اجتماع نقیضین را ثابت کرد
اثبات آن قطعاً ناممکن است که حتی فرضش نیز ممتنع می‌نماید

اما اثباتی که در علم فیزیک منظور است
علوم تجربی اساساً
و به طریق اولی قطعاً در علوم انسانی همین است
اثبات یقینی و قطعی نیست
اصلاً سنخ اثبات در آن‌ها متفاوت است
علم هم طبق فلسفه‌های جدید غرب معنای متفاوتی دارد
آن‌ها منشأ علم را استقراء می‌دانند
و هیوم و راسل و سایر فلاسفه غرب بسیار تلاش کرده‌اند
تا استدلال و اثبات بر مبنای استقراء را توصیف کنند
و به آن شأن علم بدهند
این وضعیت علم در نزد فلاسفه غرب است
که با مکاتب منطق پوزیتویستی و مانند آن گره خورده

اما نسبت به فیزیکدان‌ها
آن‌ها حتی زحمت این بحث فلسفی را نیز به خود نمی‌دهند
آن‌ها اهمیتی نمی‌دهند که علم نزد فلاسفه چه معنایی دارد
و نه حتی این‌که استقراء مفید یقین باشد یا نباشد
فیزیکدان با تجربه سروکار دارد
و تجربه را از آزمون و خطا در آزمایشگاه حاصل می‌نماید
آزمون و خطایی که قطعاً مبتنی بر فرضیه صورت می‌گیرد
و با تغییر شرایط آزمون
تکرار می‌شود و با تکرار خود علم می‌آورد
علمی که اصلاً یقینی نیست
پس اثبات آن‌ها نیز منحصر است در شرایط خاصّ آزمایش
و نمی‌تواند جهان‌شمول باشد و دائم
لذا فیزیکدان‌ها معتقدند «مدل مطابق با واقع نداریم»
آن‌ها برای توصیف طبیعت از مدل سخن می‌گویند
مدل‌هایی که بتواند بهترین توصیف را بنماید
و بهترین مدل آن مدلی‌ست که «ساده‌ترین» باشد
و «بیشترین شمولیت» را داشته باشد
برای همین است که مثلاً برای توصیف جاذبه
برای توصیف میدان‌های انرژی
سده‌ها تلاش کرده‌اند که به یک تئوری واحد برسند
به یک نظریه و مدل که همه نیروها را توصیف کند
که نتوانسته‌اند
و همه را در چهار مدل متفاوت ترسیم نموده‌اند:
1. گرانش
2. الکترومغناطیس
3. نیروی قوی هسته‌ای
4. نیروی ضعیف هسته‌ای
که این دو تای آخری برای توصیف میدان‌های انرژی و نیرو داخل هسته اتم است

انیشتین به خاطر فرمول E=mc2 معروف شد
تنها به این دلیل که توانست چند تا از همین نیروها را با هم مرتبط نماید
توانست ارتباط ماده و انرژی را تبیین بهتری نماید

پس فیزیک به شدت تلورانس دارد و تخمینی‌ست
و از علم به آن معنای فلسفی دور
پس نخست باید بدانیم اثبات توسط فیزیک چنین معنای مردّدی دارد

اما آن‌چه از هایزنبرگ نقل می‌شود
اصل عدم قطعیتی که از مکانیک کوانتوم بیرون می‌آید
جایی‌ست که قادر به توصیف وضعیت کوانتاها نیست
جایی که معلوم نیست فوتون‌های نور که بسته‌هایی از انرژی نامیده می‌شوند
آیا ذره هستند یا موج
ماده هستند یا انرژی
وقتی که در هنگام آزمایش
هم خواص مادی از آن سر می‌زند
و هم خواص موجی مانند پَراش در آن دیده می‌شود
در همین‌جا اولین تناقض پدید می‌آید
پدیده‌ای در جهان مشاهده می‌شود که هم موج هست و هم نیست
هم ذرّه مادی هست و هم نیست
همین مطلب وقتی به سراغ الکترون هم می‌رویم دیده می‌شود
کلاً معمای امروز علم فیزیک همین است
ذرات بنیادی
یک روز تمام ذرات اصلی را به شش یا دوازده قسم می‌کردند
الکترون را یک ذره می‌دانستند از نوع مزون
پروتون و نوترون هم هر کدام از سه کوارک تشکیل شده
ترکیبی غیرمتقارن از کوارک U و D
اگر مشاهده می‌فرمایید که فلان شتابدهنده سنکرترون را چند سال پیش افتتاح کردند (CERN)
دایره‌ای زیرزمینی و بزرگ که از زیر نیمی از اروپا رد می‌شود
تنها برای کشف همین معماست
پاسخی را می‌جویند که ذرات بنیادی را بشناساند

نظریات تا امروز هم بسیار متفاوت بوده
پاره‌ای حتی الکترون را هم انرژی دانستند
یک Spin
یعنی چرخشی از انرژی که ما آن را ماده تصور می‌کنیم
و چند سالی‌ست که نظریه String را طرح نموده‌اند
خیلی بعد از هایزنبرگ
ده‌ها نظریه دیگر مطرح شده
نظریه ابرریسمان‌ها قصد دارد ذرات بنیادی را به رشته‌هایی توصیف نماید
که به صورت دایره‌وار
و در برخی نظریه‌ها به صورت خطی
در ارتعاش‌ند
و دارای ابعاد زیاد
گاهی تا 26 بُعد برای آن بیان شده

این نظریات سعی دارند بگویند اصلاً تناقض نیست
و آن‌چه اجتماع نقیضین از جانب معتقدان به نظریات قدیمی کوانتوم مطرح می‌شد
ناشی از یک توصیف نادرست است
نور ذره موجی نیست
بلکه تنها یک بسته انرژی‌ست
اما این‌که خواص مادی از خود بروز می‌دهد
زیرا اصلاً ماده هم چیزی جز انرژی در حالتی خاص نیست
بدین‌ترتیب مشاهده می‌کنیم
یک روز که فیزیکدان‌ها اصل بقای ماده و اصل بقای انرژی داشتند
بعد از نسبیت تبدیل شد به اصل بقای ماده و انرژی
وقتی تبدیل ماده و انرژی به هم معلوم شد
امروز هم نظریاتی مطرح است که اصلاً ماده‌ای در کار نیست
تنها اصل بقای انرژی‌ست که در پاره‌ای حالات
ما این انرژی را در وضعیتی مشاهده می‌کنیم که آن را ماده نامیده‌ایم

این‌همه تطوّر و تحوّل اعتماد ما را کم می‌نماید
به این‌که آن‌چه هایزنبرگ اثبات کرده است واقعی باشد
فیزیک قصد توصیف واقعیت را به صورتی کامل و مطابق و قطعی ندارد
فیزیک تنها مدل‌های ساده شده‌ای از رفتار طبیعت پیشنهاد می‌کند
که با آن بتوان «بهترین» توصیف را داشت
و بهترین توصیف یعنی شامل‌ترین تئوری بین حالات مختلف ماده

این مقدمه را عرض کردم تا بدانیم اثبات در فیزیک چه معنایی دارد
اما این‌که اجتماع نقیضین ممکن است
این را استاد حسینی(ره) هم معتقد بود
با این‌که فیزیکدان نبود و تنها به فلسفه می‌پرداخت
اما او برای این مطلب استدلال دیگری داشت
استدلالی فلسفی
استدلالی که در تئوری «اصالت ربط» خود آن را بیان نموده است
ایشان از نظرگاه فلسفی به واقعیت نگاه کرد
و تلاش کرد اثبات نماید
اگر ضدین نتوانند با هم در یک مکان واحد و در یک زمان واحد جمع شوند
هیچ تأثیر و تأثری در واقعیت ممکن نخواهد بود
این‌که ما می‌بینیم
می‌شنویم
لمس می‌نماییم و ورای خود را درک می‌کنیم
تابع تأثیر و تأثر ما با محیط است
اگر بین ما و محیط تباین باشد
تباین به تمام ذات
یعنی هیچ ربطی بین ما نخواهد بود
و انفصال مطلق حاصل می‌شود
و هیچ درکی برای ما حاصل نمی‌گردد
فلسفه صدرایی پاسخ دیگری دارد
او ما و محیط را به وحدت می‌رساند
و از این وحدت درک حصولی و حضوری را نتیجه می‌گیرد
که در آن صورت اصل تفاوت از بین می‌رود
و اصلاً محیطی باقی نمی‌ماند که ما از آن درک داشته باشیم
استاد حسینی(ره) از این رو معتقد است که قطعاً ضدین با هم جمع می‌شوند
که چون هر طرف از ضدین یک نقیضی دارد
جمع ضدین به اجتماع نقیضین باز می‌گردد
پس لاجرم استاد حسینی(ره) در مبنای فلسفی خود امکان اجتماع نقیضین را پذیرفته است
نه امکان، که تحقّق آن را
چیزی که هیچ فیلسوف متکی به فلسفه ارسطو
از مشائی و اشراقی و دوانی و صدرایی قادر به پذیرش آن نیست

اما اجازه بدهید مسأله را ساده‌تر کنیم
با تبیین این‌که اصلاً اجتماع نقیضین چیست؟
نقیضین یعنی چه اصلاً؟
نقیضین ساخته و پرداخته ذهن ما هستند
وقتی به اعماق فلسفه رجوع کنیم
نقیض یک معقول ثانیه فلسفی‌ست
عقل انسان وقتی دوباره به ادراکات خود نظر می‌اندازد
ادراکاتی که بار اول با نام ماهیت درک کرده است
در این مرتبه دوم تعقل پاره‌ای از آن‌ها را نقیض هم می‌یابد
یعنی با هم غیرقابل جمع

کار عقل انتزاع است
عقل در هر بار مطالعه تصوّرات خود به انتزاع می‌پردازد
ما در ذهن خود تصوّری از زید داریم
به عنوان یک انسان
و تصوّری از عَمرو داریم
عقل این دو را با هم می‌سنجد
وجه اشتراک می‌گیرد
و یک مفهوم می‌سازد: «انسان»
چیزی که به ماهیت معروف است
یعنی اولین انتزاع عقل از ادراکات ذهنی
سپس ماهیت انسان را با ماهیت اسب می‌سنجد
که آن را نیز در انتزاعی دیگر کسب کرده
این دو را غیرقابل جمع می‌یابد
و مفهوم ضدین و در تحلیلی دیگر نقیضین را از آن‌ها انتزاع می‌کند
وقتی انسان با لاانسان (غیر انسان) در نظر می‌آید
یک مفهوم که ذاتاً متضایف است
یعنی دو طرف دارد که نسبت به هم فهمیده می‌شود
مانند مفاهیم «بالا» و «پایین» که بدون هم بی‌معنا هستند
نقیض و نقیض هم در کنار هم معنا پیدا می‌کنند
این سنخ مفاهیم انتزاعی را معقولات ثانیه می‌نامند در فلسفه

عقل در تمام این مفهوم‌سازی‌ها انتزاع را مبنا قرار می‌دهد
یعنی بریدن مفاهیم از خصوصیات‌شان
یعنی جدا کردن و خالص کردن مفاهیم

اما واقعیت که خالص نیست
وجود خارجی که این‌طور بریده از خصوصیاتش نیست
استاد حسینی(ره) معتقد است اصلاً این عقل است که نقیض را می‌سازد
نقیضین از خصوصیات مفاهیم ذهنی‌ست
انتساب آن به خارج نادرست است
انسان مفاهیمی در ذهن خود می‌سازد
از روش انتزاع
که بله
قطعاً این مفاهیم قابلیت جمع ندارند
نقیضین را نه می‌شود جمع کرد و نه رفع
ولی فراموش می‌کنیم که این خاصیت مربوط به مفاهیم است
مفاهیمی که عقل ساخته است
اما نسبت دادن آن به خارج
که بگوییم در واقع خارجی تصوّرات ما نیز همین نسبت برقرار است
این نیاز به استدلالی دارد
که فلسفه از آن خالی‌ست

و بالعکس
استدلال بر خلاف آن جاری‌ست
زیرا اگر همین نسبت در واقعیت‌های خارجی هم موجود باشد
هیچ‌گاه ترکیب و تجزیه ممکن نخواهد شد
هیچ تأثیر و تأثری هم رخ نخواهد داد
همین‌که شما یک ماشین را هل بدهید و آن به حرکت درآید
اگر از نظر فلسفی تباین بالذات و مطلق بین شما و ماشین باشد
هرگز نخواهید توانست آن را به حرکت درآورید
این نقص مهم اصالت ماهیت است
که به تباین واقعیات منجر می‌شود
اصالت وجود هم که به وحدت واقعیات می‌انجامید
شاید بهتر باشد بگوییم
«نقیض» معقول ثانی منطقی‌ست، نه فلسفی
که قابل صدق بر خارج نیست!

اما اصالت ربط
آن‌چه استاد حسینی(ره) می‌گوید
معتقد است واقعیات در هم فرو می‌روند
و در مکان‌هایی ضدین با هم جمع می‌شوند
و به این ترتیب است که ترکیب شده
و آثار جدید می‌سازند

از این نظر می‌توان گفت که هایزنبرگ چندان بی‌راه نمی‌گفته
و اصل عدم قطعیت محل تأمل است
اما...
مشکل فلاسفه غرب این است که بعد از این نسبیّت بی‌حدّ و حصر
در یک تردید بزرگ می‌افتند
هنر این است که بتوانی این نسبیّت را مهار کنی
و از میان آن، علم را تعریف نمایی
علمی که بتواند علم باشد، نه جهل!
موفق باشید

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 73 - آقامنیر 117 -
<< مطلب بعدی: فلسفه حجاب
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

سه شنبه 103 آذر 6

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
نسبت عقل و دین 9 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X