سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

[ و از او پرسیدند : خدا چگونه حساب مردم را مى‏رسد با بسیار بودن آنان ؟ فرمود : ] چنانکه روزى شان مى‏دهد با فراوان بودنشان . [ پرسیدند : چگونه حسابشان را مى‏رسد و او را نمى‏بینند ؟ فرمود : ] چنانکه روزى‏شان مى‏دهد و او را نمى‏بینند . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نسبت عقل و دین 8 + جمعه 93 آذر 7 - 10:0 عصر

آقای موشح بزرگوار آیا افرادی چون هایزنبرگ و هگل و راسل درست می گویند یا خطا؟
آگر گفته هاشان اشتباه است آیا دلایلی برای رد نظراتشان اقامه شده
است؟

فلاسفه غربی قطعاً نادرست می‌پندارند
در این که اندیشه‌شان به خطاست که شکی نیست
اما در مفروض خود
حرف‌شان صحیح است
مفروض آن‌ها این است: خدایی نیست، یا اگر هست کاری به کار ما ندارد!

عرض شد که فلاسفه شرق با برداشت درست یا نادرستی که از فلسفه یونان داشتند
در نهضت ترجمه
خداشناسی را جزئی از وظایف ذاتی عقل می‌دانستند
و عقل را قادر به این شناخت می‌پنداشتند
لذا به صورت مفصل درباره واجب‌الوجود سخن می‌گفتند و امروز نیز می‌گویند
بی‌حدّی او را توصیف می‌نمایند
و بر احد، وحدت، یکپارچگی، بساطت و تجرّد وی استدلال می‌نمایند
بدون این‌که احساس نمایند عقل‌شان مخلوق است
و مخلوق مرکّب
و مرکّب محدود و قابل تجزیه
و محدود نمی‌تواند درکی از نامحدود داشته باشد!

فلاسفه غرب پس از رنسانس اما کلاً موضوع را عوض کردند
وقتی دیدند خدا قابل توصیف نیست
و فقط بود یا نبود آن قابل درک است
اصل بود یا نبود، بدون درک هیچ نوع کیفیتی از آن
وقتی شناخت و درک برای آنان نسبی شد
و دیدند نمی‌توانند انطباق با واقع را برای ادراک و علم ثابت نمایند
کلاً دست از سخن گفتن درباره خدا برداشتند
فلاسفه غرب طوری سخن می‌گویند که گویا اصلاً قائل به وجود خدا نیستند
گمان می‌رود که اصلاً هگل دیالکتیک را از این رو مطرح ساخت
که ناگزیر نشود به خدا ایمان بیاورد
برای بی‌مبدأ نمودن جهان
برای این‌که حرکت را بدون عامل محرّکه توصیف کند دیالکتیسین شد!

فلاسفه غرب در این چارچوب درست می‌گویند
یعنی وقتی کتاب‌هایشان را می‌خوانی
حتی وقتی قرائت‌‌ها و ترجمه‌های شرقی از کلام آنان
وقتی سخنان ملکیان و سروش و مجتهد شبستری را مطالعه کنید
کاملاً مستدل و علمی و دقیق است
ولی مبتنی بر فرضی بسیار مهم
دست بر داشتن از خدا
انگار خدا یا وجود ندارد
و یا اگر وجود دارد دیگر هیچ کاری به کار ما ندارد
گویی از مفوّضه شده‌اند این فلاسفه
خدا اگر هم روزی بوده، دیگر نیست
شبیه چیزی که نیچه می‌گوید: «خدا مُرد!»
و نیچه پدربزرگ خیلی از این فلاسفه امروز غرب است
او را تقدیس می‌کنند از بزرگ‌ترین‌ها می‌پندارند!

اما آیا هر چه فلاسفه غرب می‌گویند نادرست است؟!
البته که این‌طور نیست
در اصل وجود نسبیت نمی‌شود منکر شد
در این‌که نمی‌‌توان گفت ادراکات ما مطابق واقع است
این‌که نمی‌شود خدا را توصیف کرد
این‌که عقل انسان در مقیاسی عمل می‌کند که حس در آن حاضر باشد
و بدون موادّ حسّی عقل قادر به درک نیست
قادر به فعالیت نیست
این‌ها مطالبی نیست که نادرست باشد
این‌ها توصیف از طبیعت خلقت انسانی‌ست و مصیب
برای انسانی که راهی به غیب ندارد
مثلاً کتاب‌های جان استوارت میل
یا حتی نوشته‌های راسل
برای یک انسان رها شده بسیار قدرتمند است
تصور نمایید فردی را در بیابانی رها کنند
چیزی از آب و آبادانی نبیند
جنگل و دشت و کوه و دریا را ندیده باشد
این آدم اگر عاقل باشد
می‌تواند زندگی بیابان‌نشینی خود را از آب و گل درآورد
اما...

خداوند به همین دلیل که انسان بی‌رهنما
انسانی که از غیب بی‌خبر باشد
قادر نیست فرازمینی به خود بنگرد
به همین دلیل است که انبیاء را ارسال کرد
و ما را آگاه نمود از وجود حقایقی فراتر از خودمان
و زمین و زندگی مادی‌مان
فلاسفه غرب دست از متافیزیک برداشتند
فراتر از ماده را کلاً کنار گذاشتند
بعضی منکر شدند
بعضی هم گفتند به ما چه ربطی دارد که باشد یا نباشد
وقتی نمی‌توان اثبات کرد که هست!
هر دو گروه خودشان ماندند و خودشان
رها شدند و بی‌رهنما
کاملاً از غیب خالی
در چنین شرایطی بسیار خوب اندیشیده‌اند
کلام‌شان دقت‌های زیادی دارد
استدلال‌های بسیار قدرتمند
ولی با فرض غلط
چه فایده این همه راهی که رفته‌اند؟!
سودی به آن‌ها نمی‌رساند
و از تحیّر و ابهام خلاص‌شان نمی‌سازد

معمولاً آن‌هایی که به فلاسفه غرب پاسخ داده‌اند
از مبنای حکمت متعالیه برخاسته
به چند مبنای فلسفی بسنده نموده‌اند
مبنایی که بیشتر سفسطه‌گرانه به اسکات خصم می‌پردازد
تا مستدل و منطقی
زیرا منطق صوری از موادّی بهره می‌برد
که بیش از بداهت
متکی بر مسلمات و مشهوراتند
و حدّ تامّ‌شان چیزی بیشتر از رسم ناقص نیست
لذا اگر چه شعارها بسیار متعالی‌ست
آن‌چه در عمل از این فلسفه و منطق برمی‌آید
استدلالاتی‌ست که چون همیشه از یک حیثیت و یک جنبه خاصّ به موضوع می‌نگرد
قادر نیست پاسخی درخور فراهم نماید
تنها خصم را به تکاپو می‌اندازد و به سختی می‌افکند
اقناع حاصل نمی‌کند

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 73 -
<< مطلب بعدی: فلسفه حجاب
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

جمعه 103 آذر 2

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
نسبت عقل و دین 8 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X