«پنجشنبهای مادرم بچهها را برد پاسگاه محل برای ملاقات با مادرشان» - برای چه؟ «که به حکم دادگاه عمل کرده باشد» عبارات فوق مطلع دیدارمان بود و پس از پرسش من از دوستم: تازه چه خبر؟!
و ادامه داد: «از پاسگاه تماس گرفتند به منزل پدرش، موبایل خودش و تمام شمارههایی که از او داشتند هیچکدام را جواب ندادند» - حتی موبایل؟ «موبایل را داد برادرش، او هم گفت برای دیدن بچهها نمیآیند!»
عجب حکایتی است، این رابطه مادر و فرزندی گفتم این بخش از داستان خیلی مهم است روی وبلاگ بگذارم قصه مادری را که روی نامادری سفید کرده است.
ماجرا از این قرار است چند ماه پیش فرزندان را دم درب منزل پدر و مادر شوهر میگذارد زنگ را میزند و میرود در را که باز میکنند، بچهها را میبینند و ساکهایشان را «حالا نه شناسنامهشان را میدهد و نه کارت واکسن و کارت رشد مطئمنم که واکسن فرزندان را نزده است، مثل گذشته که همیشه خودم باید اقدام میکردم» مادر شوهر بچهها را چند بار برده دم منزل زوجه مطلقه اما حاضر به دیدن بچهها نشده است «آذر 1388 هم که قهر کرد و رفت، تا یکسال حاضر به ملاقات بچهها نشد انگار دوره علاقهاش به فرزندان یکساله است!» - بچهها سراغ نمیگیرند؟ «عجیب هم همین است هیچ سراغی نمیگیرند حتی بالعکس!» - بالعکس؟ وقتی از فرزندان میپرسد: میخواهید بروید مامان را ببینید: همه با هم میگویند: نه!
- اصلاً نخواسته بچهها را ببیند؟ «شرط گذاشته گفته فقط در منزل ما حاضر به ملاقات است اینکه بیاید اینجا ببیند!» مادر زوج زنگ زده و با زوجه مطلقه صحبت کرده که بچهها را کجا بیاورم تا ببینی؟ مطلقه پاسخ داده: «هر وقت صلاح بدانم میآیم و همانجا میبینم» - جدی همین را گفته؟ «عین همین جمله را گفته، مدارک آن هم موجود است!»
انتهای غرور است این مادری نامادریهایی دیدهایم از این بهتر وقتی کبر از حد بیرون بزند بر عاطفه مادری هم غلبه میکند! برچسبهای مرتبط با این نوشته:
|