سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

هر کس غفلت کرد، نادان ماند . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
سفرنامه خاورمیانه اسلامی - بخش بیستم - پایانی + چهارشنبه 85 مهر 12 - 8:37 عصر

پس از گشتن در شهر به ایستگاه بازگشتیم. کرایه تاکسی‏ها بالاست و انسان را کفری می‏کند. برای چند قدم پول زیادی می‏گیرند که نتیجه قهری لیتری 2000 تومان بودن بنزین است!  قطار ایرانی با کلّی مسافر آمد و در ایستگاه توقف کرد. مسافرین در حال پیاده شدن بودند که آدم‏های ما رفتند بالا. دیدیم همه با فشار سعی در سوار شدن دارند و صدای مسافرین قطار بلند که صبر کنید تا ما پیاده شویم و راهروی واگن‏ها هم که فقط مسیر عبور یک نفر است، غافل از این که خودشان نیز در بازگشت ناگزیر از همین تکاپو خواهند بود! دانستیم که باید ما هم سرعت به خرج دهیم، تا مجبور نشویم برای سوار شدن به قطار بعدی یک هفته در ترکیه بمانیم.

مسافری از کوپه خود خارج شد و ما داخل شدیم و درب را بستیم و این نشان از حیازت کوپه داشت، آن کوپه مال ما بود، حتی اگر از آسمان سنگ می‏آمد! از انسان چه رفتاری سر می‏زند وقتی احساس ناامنی می‏کند و خدا را پناه خویش نمی‏داند! حال و روز بشر بی‏دین در این دنیای مدرن بی‏خدا همین است، اضطراب محض است و نگرانی از این که چه خواهد شد اگر زور به کار نبندم و حق دیگران ندزدم! دیدیم آنانی را که در این معرکه عقب ماندند و سنبه‏شان پر زور نبود و آخرالامر مأمور قطار در واگن کنار لوکوموتیو جایشان داد که معدن اصوات گوش‏خراش موتور دیزل بود، شب تا صبح و صبح تا شب، دیوانه کننده! آن‏ها نیز از کاهلی خود پشیمان، چونان انسانی که روز محشر نعره جهنم را می‏شنود و نادم از فراهم نکردن سپری برای محافظت از آتش، سپری از جنس روزه، نماز، زکات و چیزهای اندکی که خداوند در دنیا از او خواست و او ـ به خیال خود ـ دریغ کرد!

قطار حرکت کرد و ما در کوپه‏ای بودیم که هنوز زباله‏های مسافران قبلی را در خود داشت. کم‏کم آمدند و کوپه را جارو کردند و تمیز، ملحفه‏ای آوردند و عجب واگن ما مسئولی داشت! هر واگن مسئولی دارد که امور مسافرینش را رتق و فتق می‏کند. مسئول ما اندکی الوات بود! به همین دلیل زود با ما رفیق شد و چه رفاقتی! برایمان چای رایگان آورد و بیشتر وقت خود را در سفر کنار ما سپری می‏کرد. جوان بود و از جوانی کردن دوستان طلبه ما لذت می‏برد!

به تهران رسیدیم. اندک زمانی دیگر بایستی در ایستگاه پیاده می‏شدیم که قطار به ناگهان توقف کرد و صدای دویدن مأمورین قطار یکی در پی دیگری هیجان زیادی را بر قلب مسافرین مستولی کرده بود. آن‏چه از زبان رفیق مسئولمان شنیدیم حکایت از برخورد قطار با پیرمردی داشت که به معتادها می‏مانست و هنوز زنده بود، به خواست خدا و قطار مدتی معطل، تا پزشک قطار بر سر بالینش حاضر شود و پس از کمک‏های اولیه قطار حرکت کرد، که در ایستگاه آمبولانس منتظر او بود.

به شهرمان بازگشتیم و چقدر خسته، رسته از تمام بدبختی‏های غربت و وارسته از تمام آلودگی‏های دل و جان به سبب زیارت، آسوده و آرام هر کس به منزل خود رفت و من چون به درب منزل رسیدم، شگفتا که پدر و مادر و خواهر و برادر همه جمع‏اند و پارچه‏ای بزرگ بر فراز درب افراشته که زائرمان خوش آمد! عجبم بیشتر از آن آمد که پدر گوسفندی خریده و همسایه زمین زده، خونش به پای زائر کربلا ریختند! این مردم ما عجب ایمان و اعتقادی به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) دارند، الحمدلله،‌ همین است که خداوند کریم «انقلاب» را به آنان هدیه کرد. چنین گوهری را که به هر مردمی نمی‏دهند!

دوستان ما هنوز مشغول برنامه‏ریزی برای سفر دیگری به لبنان هستند و حقیر به کارهای آتی خود می‏اندیشم...! ولی سفر انسان هنوز تمام نشده و مقصد، قیامت، هنوز در پیش است...!

خوش‏سفر باشی، ای انسان!

پایان


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: سفر 33 -
<< مطلب بعدی: فلسفه حجاب
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

یکشنبه 103 آذر 4

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سفرنامه خاورمیانه اسلامی - بخش بیستم - پایانی - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X