درون CD قصه خانوادگی همه داستان را در 60 صفحه نوشته بود که هر صفحه یک عنوان مستقل داشته نام صفحات را «تابلو» گذاشته بود به تشبیه یک نمایشگاه که از در وقتی وارد میشوی و تابلوها را که میبینی تا آخر هزار جور اتفاق میافتد در ذهنت و با بسیاری از وقایع از نزدیک آشنا میشوی فهرست آن را داد که در وبلاگ بگذارم به قرار ذیل: فهرست تابلوهای نمایشگاه
کلام اول: ورودی نمایشگاه تابلوی یک: گفتگوی عجیب پدر و دختر سرفصل یک: طلاق سه سال پیش چگونه اتفاق افتاد؟ تابلوی دو: چرا سر زایمان دعوا شد؟ تابلوی سه: وقتی اولین فرزند از دست رفت چه کردم؟ تابلوی چهار: در بیمارستان چه گذشت؟ تابلوی پنج: از بیمارستان خارج شدیم. تابلوی شش: بالاخره چه شد که رفت؟ تابلوی هفت: کدام درست میگوید؟ تابلوی هشت: برای چه طلاق؟ تابلوی نه: گفتگو با داییها، آبروداری برای چه؟ تابلوی ده: گفتگو با مادر زن و توبیخ! تابلوی یازده: چه شد که بازگشت؟ ادعاها چه بود؟ تابلوی دوازده: این سه ساعت نوار، پس کو آن حرفها؟ تابلوی سیزده: شرط استخراج روایت و جمعآوری تفسیر سرفصل دو: اصلاً این ازدواج چرا سر گرفت؟ تابلوی چهارده: پیشنهاد اولیه تابلوی پانزده: گریه عروس عجیب نیست؟ تابلوی شانزده: قهرهای هر روز، مؤیدی بر احتمال! تابلوی هفده: چرا ماجرای [...] را گفتم؟ تابلوی هجده: [...] از کجا پیدا شد؟ تابلوی نوزده: این [...] بود! تابلوی بیست: در خانه [...] چه گذشت؟ تابلوی بیست و یک: ملاقات با [...]، خطاهای خطرناک! تابلوی بیست و دو: اعتراف به گناه! تابلوی بیست و سه: چرا [...] ازدواج نکرد؟ تابلوی بیست و چهار: روش تربیت فرزندان این است؟ تابلوی بیست و پنج: چرا از پردیسان رفتم؟ سرفصل سه: اختلافات از کجا شروع شد؟ تابلوی بیست و شش: اعتراف به اشتباه در پیشنهاد ازدواج! تابلوی بیست و هفت: بیایید در منزل من، او زن من است! تابلوی بیست و هشت: تو با من مبارزه منفی کردی! تابلوی بیست و نه: مشورتهای من ناهنجاری ایجاد میکند! تابلوی سی: چرا با ایشان مشورت نکردم؟ تابلوی سی و یک: واقعاً روزی [...]؟ تابلوی سی و دو: در جستجوی [...]! تابلوی سی و سه: بیست و هفت روز زندگی [...]! تابلوی سی و چهار: آیا ما واقعاً همکفو بودیم؟ تابلوی سی و پنج: سفر به اصفهان، شیراز چه شد؟ تابلوی سی و شش: بچه، بچه، بچه، آخه چرا؟ تابلوی سی و هفت: فرزند اول چرا مرد؟ تابلوی سی و هشت: چرا به کرمانشاه رفتم؟ تابلوی سی و نه: رها کردن شغل پیشنهاد او بود! تابلوی چهل: پیشنهاد رها کردن زندگی و فعالیت بخش خواهران تابلوی چهل و یک: وعدههای پرطمطراق! تابلوی چهل و دو: دختر واسطه ازدواج دوم پدر! تابلوی چهل و سه: استدلالی بر حرفهای گذشتهام سرفصل چهار: تتمه حرفها و سخنها تابلوی چهل و چهار: در مقابل چه کردم؟ تابلوی چهل و پنج: پیچک انحراف! تابلوی چهل و شش: آخرین حرفها سرفصل پنج: درخواست طلاق در شب عید غدیر! تابلوی چهل و هفت: خبر ازدواج دوم پدر چه کرد؟ تابلوی چهل و هشت: اختلاف در تربیت بچهها؛ دختر آری، پسر نه! تابلوی چهل و نه: زایمان سوم؛ پروانه گرد شمع! تابلوی پنجاه: بازی با قهر؛ این هم یک روش است! تابلوی پنجاه و یک: نامه پوزش و همه اشعار [...]! تابلوی پنجاه و دو: شب عید غدیر؛ پیامک یخ و تماس داغ! تابلوی پنجاه و سه: نیرنگ فرزندجاگذاری؛ مگر من برادر تو هستم؟! تابلوی پنجاه و چهار: ملاقات بزرگان و راهنمایی پدر: کتکش خواهیم زد! آخرین تابلو: این بار برای چه رفت؟ [بعضی کلمات حذف شد!]
- خیلی طولانی و مفصل نیست؟! «هر چه هست، درد زندگی است قصهای است که شاید روزی اگر بشود اگر مشکل ارشاد پیدا نکند دوست دارم چاپ بشود مثل یک رمّان ولی از نوع مبتنی بر واقعیتش»
و ناشزه هنوز همه تابلوها را ندیده به تابلوی 30 که رسیده: «به تابلوی سی ام رسیدم! نمیتونم ولش کنم!سرم داره سوت میکشه ازعمق فاجعه!» ناشزه تازه دارد درد را میفهمد: «تازه دارم مطالبی رودقت میکنم که شاید تا به حال دقت نکرده بودم!»
و در نهایت زوجه مطلقه متوجه میشود زوج او را چهار سال در بدترین شرایط زندگی تحمّل کرده است: «قبلا وقتی از مادرت میشنیدم که از قول تو میگفت:من چهار سال زنم رو تحمل کردم!میخندیدم! ولی حالا گریه میکنم!!!»
«اما حیف!» - حیف از چه؟ «که برای فهم خود ارزش قائل نیست دقیق فهمیده که چه کرده ولی نمیتواند از راهی که رفته باز گردد» - به خاطر خودشیفتگی، درسته؟! او هم با من موافق بود اگر چه زوجه کاملاً متوجه شده است البته از اول هم بوده ولی با ملاحظه این اطلاعات کاملاً یقین کرده به ماجرا و تمام خطاهایی که خودش و پدرش مرتکب شدهاند را دریافته اما؛ انسانی که شیفته خود است حاضر است بمیرد ولی به اشتباهاتش اعتراف نکند و از گناهش توبه نکند که توبه به جبران مافات است و اذعان به تهمت و دروغ و اقرار در حضور همان مخاطبین سابق
عجب گرفتاریای است تکبر نخوت و خودخواهی که انسان را به تباهی میکشاند! «قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ» (اعراف:13) «خدا گفت: اکنون که گردنفرازی می کنی، از این جایگاهی که در آن قرار داری فرود آی. تو را نسزد که در آنجا خودبزرگبینی کنی. بیرون شو که تو از خوارشدگانی.» (ترجمه المیزان)
مطلب اصلی: این همه پیامک!؟ برچسبهای مرتبط با این نوشته:
|