سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

[ و فرمود : ] آن که به عیب خود نگریست ، ننگریست که عیب دیگرى چیست ، و آن که به روزى خدا خرسندى نمود ، بر آنچه از دستش رفت اندوهگین نبود ، و آن که تیغ ستم آهیخت ، خون خود بدان بریخت ، و آن که در کارها خود را به رنج انداخت ، خویشتن را هلاک ساخت ، و آن که بى‏پروا به موجها در شد غرق گردید ، و آن که به جایهاى بدنام در آمد بدنامى کشید ، و هر که پر گفت راه خطا بسیار پویید ، و آن که بسیار خطا کرد شرم او کم ، و آن که شرمش کم پارسایى‏اش اندک هم ، و آن که پارسایى‏اش اندک ، دلش مرده است ، و آن که دلش مرده است راه به دوزخ برده . و آن که به زشتیهاى مردم نگرد و آن را ناپسند انگارد سپس چنان زشتى را براى خود روا دارد نادانى است و چون و چرایى در نادانى او نیست ، و قناعت مالى است که پایان نیابد ، و آن که یاد مرگ بسیار کند ، از دنیا به اندک خشنود شود ، و آن که دانست گفتارش از کردارش به حساب آید ، جز در آنچه به کار اوست زبان نگشاید . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چه کار کردی؟ + سه شنبه 91 خرداد 16 - 7:0 صبح

«کار بدی نکرده بودم که! فقط دوباره لعنش کردم! همین!»
پرسیدم چه کار کرده بودی
که پس از یک‌ماه و نیم دوباره برایت پیامک زد
و آن‌هم بدون مقدمه که: «چه کار کردی آسد [...]؟»

«دادگاه که نرفتم
14 اسفند باید حاضر می‌شدم
برای تحویل دوباره فرزندان
بعد از دادگاه دیگر خبری نشد
تا ایام تعطیلات نوروز»
- البته شاید پیامک زده باشد
گوشی تو خاموش بود!

می‌گفت احضاریه دادگاه که آمد
همراه را قطع کرد و از شهر خارج شد
- کجا رفتی؟
«دو سه شهر مختلف؛ بعضی نزدیک و بعضی دور!»
یک‌ماه بیشتر خطش قطع بود
«دیگر نمی‌خواستم پایم را به آن دادگاه بگذارم، هرگز!»
با تعجب وقتی پرسیدم: چرا سفر؟ این جواب را داد!

نظرش را درباره آن مجموعه شنیدم
خاطرات عجیبی تعریف می‌کرد
من هم حق می‌دهم دیگر نخواهد پایش به آن‌جا باز شود
گفت: «مگر این‌که دستگیرم کنند! با پای خودم نمی‌روم!»

- خب چه شد که این پیامک را دریافت کردی؟
«همان شبی که گوشی را روشن کردم
هنوز به قم بازنگشته
در شهرستانی نزدیک
تماسی با من گرفته شد
یک شماره که نمی‌شناختم و بر نداشتم
هیچ‌کس نمی‌دانست گوشی را کی روشن می‌کنم
چطور این مقارنت حاصل شده؟ بنا را گذاشتم بر صُدفه!
ولی فردا شب هم دوباره تماس گرفت»
- چه کردی؟
«شک کردم»
- برای چه؟
«تماس ساعت 12 و نیم شب بود!»
- بعد؟
«از یک خط دیگر تماس گرفتم تا طرف را شناسایی کنم
اما گوشی را که برداشت صحبت نکرد
چند ثانیه و سکوت! نگران شدم»
- نگران از چی؟
«نمی‌دانم، ولی در آن شرایط، هر چیزی می‌توانست استرس‌آور باشد
وقتی آدم اعتمادش به خدا کم می‌شود
غفلت که حاصل شود
لذت تعلّقات دنیا که در قلب آدم باشد
ترس ِ از دست دادن چیزهایی که دوست دارد
مقام و موقعیّت و آبرو و وجاهت و جاه و خلاصه تمام فریب‌های این دنیای دَنیء
حتی توهّم آزادی و آسایش و آرامشی که در مجرّدی ِ پس از طلاق
لذت سبکبالی را دوباره زیردندان می‌آورد و حالی‌به‌حالی می‌کند
انسان ِ دور از خدا
از هر احتمال ِ آسیبی هیجان می‌یابد و آدرنالین خونش بالا می‌رود!»
- گوشی را دوباره خاموش کردی؟
«نمی‌توانستم، مادرم خیلی نگران بود
گفته بودم خط را روشن می‌گذارم تا هر وقت خواستند تماس بگیرند»
می‌گفت خودش در این مدت از کارت تلفن استفاده می‌کرده
برای تماس‌های ضروری و احوال‌پرسی خانواده!

- آخرش؟!
«پیامک زد که: شما؟»
- همان‌که تماس گرفته بودی و حرف نزده بود؟
«بله!»

گفتم: صبر کن! قصه داشت شگفت‌انگیز می‌شد
هیجانش هم زیاد
- قبل از این‌که بقیه ماجرا را بگویی بگذار دو فنجان چای بریزم!

تا بخار داغی چای پراکنده شود و از حرارت بیافتد
فولدری را باز کرد
و یک فایل متنی...
مجموعه‌ای از پیامک‌های جدید در برابرم گذاشت
- اووووه...! چه قدر...!
«خیلی پیامک ردّ و بدل شد، تنها در سه روز!»
- ربطی هم به ناشزه داشت؟
«تمام داستان مربوط به ناشزه بود، خب!»

[می‌گویند یک پُست وبلاگ نباید خیلی طولانی باشد، باقی برای بعد...]

مطلب اصلی:
  این همه پیامک!؟


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
<< مطلب بعدی: فلسفه حجاب
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

جمعه 103 آذر 2

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
چه کار کردی؟ - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X