بعد از ظهر بود و قدم میزدم همین امروز... شهر قم است دیگر هوا که گرم میشود کسی در آفتاب ِ بعد از ظهرها از خانه بیرون نمیآید که مردم یا شب میآیند بیرون یا صبح که خنکتر باشد
عجلهای نداشتم و آهسته میرفتم یک مغازه سیگارفروشی باز بود کوچک بود و صندلی فروشنده بسیار نزدیک خیابان رو کردم و پرسیدم: «سیگار خوب هم پیدا میشود؟!» به گمانم پارادوکسی را پرسیده باشم
به سرعت جواب داد: «همه سیگارها خوبند!» و درس را شروع کرد اینکه میگویم درس که تا به حال سیگارفروش فیلسوف ندیده بودم شوخی نمیکنم حقیقتاً قدّ یک فیلسوف ِ اخلاق نظریهپردازی میکرد!*
از اینجا شروع کرد که: «همه سیگارها خوب هستند» «خوبی و بدی نسبی است سیگار چیزی است که از کارگران و اقشار ضعیف جامعه تا اندیشمندان و بزرگان گرفتار آنند»
سپس نام چند تن از بزرگان را برد و نام چند دانشمندی که میشناختم و بعد فصلی مشبَع در خواص سیگار گفت در خواص که وارد شد آنچنان با اصطلاحات علم طب و پزشکی سخن میگفت که گویی دکتری باشد حاذق که به عشق هدایت بنیبشر و راهنمایی آنان برای مبادرت به استعمال دخانیات راه خود کج نموده و دکه سیگارفروشی زده است خاصیت اپیدرم پوست تا اتساع رگهای بدن حتی آثار فوقالعادهای که سیگار برای بانوان در درمان گُرگرفتگی دارد! چیزهایی که تا به حال حتی به گوشم نخورده بود!
وقتی این مطالب را میگفت تمام ریزهکاریهای علمیاش را توضیح میداد از اساس، دلیل بروز هر بیماری را میگفت و اینکه چگونه نیکوتین در درمان آن اثر میگذارد!
نمیدانستم بخندم یا ...
از ترور سیگار در جامعه سخن گفت که وقتی پرسیدم: «با بوی بد ِ آن چه باید کرد؟» گفت: «بوی خوبی دارد، چون در تبلیغاتی که کردهاند سیگار را ترور نمودهاند، بد حس میکنید» و وارد بحث «بوشناسی» شد!
بحث را برد تا بوی موادّی مانند تینر و وایتکس و تفاوت مردان و زنان را در علاقهمندی به بوی این مواد شیمیایی برشمرد و پس از بیان اختلافهای جنسیتی که سبب موضعگیری متفاوت مردان و زنان نسبت به بوی این مواد شده است شاهد مثال را برگرداند به سیگار و از آسیب تبلیغهایی که علیه آن میشود سخن گفت یعنی از تأثیر اعتبارات اجتماعی بر ادراکات حسّی هم خبر داشت!
البته در نهایت هم اصرار که باید جانب اعتدال را نگهداشت همچون طبیبی که نسخه برای بیمار میپیچد دقیقاً اوقاتی که باید به سراغ سیگار رفت را توضیح داد و تأثیری که میتواند در بالابردن راندمان و بهرهوری بدن داشته باشد و آثار آن بر روی حنجره اگر زیادهروی شود و ریهها به مضرّات هم در صورت زیادهروی اشاره نمود کاملاً جدّی و نیکو حرف میزد
و من همچنان متحیّر سخنی نمیتوانستم گفت پرسیدم: «این دانشها را از دانشگاهی کسب کردهاید؟ آیا استاد دیدهاید؟ این فلسفه را از کجا فرا گرفتهاید؟ بچه قم هستید؟ طلبگی نخواندهاید؟» ذهنی پر از سؤال داشتم که بیمحابا تیر خلاص را زد و گفت: «من دنیا را از زاویه همین در ِ مغازه خود میبینم علم همینجاست دانش کف خیابان است نگاه من به واقعیت از همین منظره است که سالهاست از آن به جهان مینگرم»** برگشتم و به خیابان نگاه کردم از داخل مغازه فقط چند متر از خیابان دیده میشد!
* نگفتم قدّ یک فیلسوف اطلاعات داشت که دروغ نگفته باشم ولی قدّ یک فیلسوف میتوانست با مبادی تصوّری و تصدیقی ایدهپردازی نماید و نتایج شگفت بگیرد و مخاطب را مات کند!
** او حتی معرفتشناسی هم میدانست اینکه تأثیر زاویه نگاه در شناخت انسان چقدر است!
--------------- به یاد سقراط افتادم و افلاطون و زمانی که سوفسطاییان در کنار خیابانها کلاس درس برگزار میکردند و پرسیدم: «کلاس فلسفه شما هر روز برقرار است؟» به سرعت پاسخ داد: «من هر روز اینجا هستم!» شاید همّت کنم و یک دور فلسفههای مضاف را نزد ایشان درس بگیرم! برچسبهای مرتبط با این نوشته:
|