آسیدمنیرالدین(ره) از اساس با علیّت سر جنگ داشت ناسازگاری عجیبی با چنین رابطهای میگفت: علیّت یکی از آن زنجیرهایی است که با آن دست خدا را بستهاند همین فلاسفهای که خداپرستاند. و این آیه را میخواند: «وقالت الیهود ید الله مغلوله»(مائده:64) راه نجات از بنبست فلسفی جبر و اختیار را سیدناالاستاذ در رهایی از رابطه علیّت میدانست که این شعار را صدر کتابها و جزوات مینگاشت: «ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم»(اعراف:157) که این علیّت دست و بال ما را بسته است!
استاد حسینی(ره) نتایج و آثار اعتقاد به علیّت را بررسی کرد و به این نتیجه رسید که اگر قائل به علیّت شویم هیچ حرکتی در جهان خلقت امکان نخواهد داشت بگذارید اینگونه تفسیر کنم:
هر معلولی علّتی دارد آن علّت هم علّت دیگری نهایت این سلسله علل هم به واجب بالذاتی باز میگردد که نیاز به علّت ندارد و علّت هم ندارد خب، حالا توجه کنید اگر آن علّت باشد (که هست) معلول او باید باشد و اگر آن معلول باشد ... هلمّ جرّا تا آخر تمام معلولها باید حاضر باشند، مادامی که علّتالعلل موجود است و چون علّتالعلل قدیم است (یعنی ازلی است و همیشه بوده است) تمام معلولها باید باشند و دیگر هیچ معلولی نباید پدید آید و دیگر هیچ حرکتی نباید رخ دهد
پارهای عرفا چیزی شبیه به این را پذیرفتهاند ولی فلاسفه به روشهایی توجیه کردهاند بعضی گفتهاند: او عقل اول را خلق کرده است و عقل اول، عقل دوم را و یک سلسلهای درست کردهاند که بگویند عالم ما را آن عقل آخری خلق کرده که او تغییر دارد و حرکت دارد و بداء و این حرفها متکلمین هم شبیه آن را در قالب مخلوقی به نام «مشیّت» و مشیّت باریتعالی سایر خلقها را بر عهده دارد بعضی هم گفتهاند چه اشکالی دارد اصلاً که عالم قدیم باشد حدوث عالم لازم نیست حتماً تا ممکن بودن آن توجیه شود شما اصلاً معنای امکان را نفهمیدهاید چیزی میتواند ممکن باشد و قدیم هم باشد چون در امکان تنها نیاز شرط است، نه حدوث (یعنی یک زمانی نباشد و بعد هست شود)
این دعوای حدوث و قِدم عالم زمان معصومین(ع) هم بود و روایاتی در این باب به دست ما رسیده است
اما سیدمنیرالدین(ره) علیّت را نفی کرد، بالکلّ! و گفت...
[این بحث خیلی ادامه دارد] برچسبهای مرتبط با این نوشته: آقامنیر 117 -
|