سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

دانش، شریف ترین تبار است . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
انرژی های آزادشونده غیرهمسو 17 + شنبه 98 مهر 27 - 2:0 عصر

امتناع اصلاح ِ بخشی در نظامی که ساختار در آن کار می‏کند، نه آدم‏‌ها
این بخشی نمی‏شود. یعنی چه؟ نمی‏شود بخشی از «سیستم» * را تغییر داد، بدون این‏که تمام آن تحت تأثیر قرار نگیرد. نگرش سیستمی این را می‏گوید. ما با یک نظام مواجه هستیم. هر جا که نظام هست، نظم هست، اجزاء هست و یک کلّ که اجزاء با کنار هم قرار گرفتن آن را ساخته‏اند.
اجزاء با هم متفاوت‏اند. لاجرم باید باشند. کارکردهای هر یک مختلف. مثل هم باشند کلّ نمی‏سازند، نظام نمی‏شود و نمی‏تواند یکپارچه در مسیر واحدی عمل کند. حالا یک بخش را بخواهی اصلاح کنی، نه فقط دیگر بخش‏ها مقاومت می‏کنند و جلویت را می‏گیرند، که همان بخش هم مثل فنری دوباره جای خود باز می‏گردد، تا رها کنی. اصلاح در یک نظام به صورت بخشی غیرممکن است. ممتنع. مدیری بیاید برای اصلاح واحد خودش، طرد می‏شود. کل سیستم او را طرد می‏کند. نمی‏پذیرد. قابل پذیرش نیست.
فضای مجازی را بیاییم اصلاح کنیم. فعلاً آموزش و پرورش را رها کن، بیا مسأله حجاب را کف خیایان حل کنیم. نه، مسجد مهم است، فضای مجازی به کنار، همه تمرکز خود را روی مسجد قرار دهیم. نشد، حوزه علمیه مهم‏تر است، باید تحوّل در نظام آموزشی آن حاصل شود. دانشگاه هم هست. فعلاً مدرسه را درست کنیم، بعد می‏رویم سراغ باقی. مشکل اصلی مسکن است. بیایید چند صد هزار خانه بسازیم و تحویل جوانان بدهیم، ازدواج زیاد بشود، مشکل طلاق را بعد حل می‏کنیم. کودکان بی‏تربیت شده‏اند؟ مهم هست، ولی الآن جمعیت را به اندازه مطلوب برسانیم، بحث تربیت باشد بعد از آن.
خیر، این نمی‏شود. سیستم مثل یک سینی بزرگ است. قدیم می‏گفتند: «مجمع». وسط آن، دقیقاً در نقطه وسط روی میله‏ای تیز استوار شده. مثل ترازو. از همه طرف تعادل می‏خواهد. یک لیوان را یک‏طرف بگذاری، سوی دیگر بالا می‏آید و به سمت سقوط می‏رود. برداری هم. اگر تغییری لازم باشد، ناچاری چند وسیله را با هم اضافه کنی یا با هم کم. تا تعادل را حفظ کنی. جامعه تعادل می‏خواهد. جامعه یک سیستم است. امروز این‏طور است.
وقتی با نظامی مواجه هستیم که آدم‏ها ابزارند و قدرت در اختیار ساختار. تصمیم را ساختار می‏گیرد در راستای آرمان‏ها و اهداف. این‏جا «بخشی» کار پیش نمی‏رود. یک طرح کلان می‏خواهد. «مدل‏سازی» ** لازم است. عناصر محوری شناسایی می‏شود و ترابط آن‏ها بررسی، ملاحظه که شد، ایراد ساختار در می‏آید. همان را برطرف می‏کنند با طرحی جدید. قوانین که تغییر کند و ساختار درست شود، به سرعت تمام مشکلات مرتفع می‏گردد. تمام بخش‏ها.

توضیح بدنامی آدم‏‌هایی که نقشی در خرابی نداشتند، جز عدم آشنایی با سیستم؛ از بازرگان تا روحانی
از ابتدای انقلاب درگیر این مسأله بودیم. هنوز هم. این یک ایراد جدّی‏ست؛ چرا اکثر رؤسای جمهورمان با بدنامی کنار رفتند، در پایان کارشان؟
اگر پنج سیب از باغی بکنی، اولی را باز کردی و کرم داشت، می‏گذاری به حساب احتمال، شانس من بوده است، اتفاق است، در اصطلاح فلسفی «صُدفه» ***. اما اگر دومی را باز کردی و باز هم کرم داشت، مشکوک می‏شوی. بلافاصله سراغ سوّمی می‏روی، اگر صاحب باغ باشی و سوّمی را هم کرمو بیابی، بر می‏آشوبی و فغان می‏کشی: «آی، تمام محصولم از دست رفت!» باغدار چطور با دیدن سه سیب کرمو به قضاوت می‏رسد و داغدار می‏شود؟!
کار کار همان حساب احتمال است. حساب احتمال می‏گوید که «صُدفه» دائمی نمی‏شود، تکرار نمی‏شود. اگر شد دیگر اتفاق نیست. حادثه نیست. اگر تکرار شد علّت دارد. آن را باید جست.
به رزومه آدم‏ها وقتی می‏نگریم، از نخستین رئیس جمهور تا آخری، نمی‏شود راحت قضاوت کرد و همه را بد دانست. خیلی‏هایشان تلاش کردند خوب باشند، خوب رفتار کنند. اما سیستم را نمی‏شناختند. آن‏هایی که دنبال اصلاح وضعیت زندگی مردم بودند، خواستند با ساختار غربی همراه شوند، نفهمیدند که عناصر انقلابی نظام جلوی آن‏ها خواهند ایستاد. خاتمی درست شد و روحانی و آغاز امر با رفسنجانی. آن‏هایی که انقلابی عمل کردند، تمام ساختار کفر که در عمق قوانین کشوری مستتر و پنهان شده، تمام قد در برابرشان ایستادگی کرد. خواستند مفسدین را نام ببرند، قوانین اجازه ندادند، خواستند عمران و آبادانی کنند، تورّم گریبان‏گیرشان شد. نظام بانکداری حالشان را با تکثیر اسکناس و اعتبار گرفت. احمدی‏نژاد هم قربانی این اتفاق است. بازرگان می‏خواست کشور در عرصه سیاست آزاد باشد و غربی رفتار کند، ندید که ملّت غرب را نمی‏خواهد. با تعجب جایگاه خود را رها کرد. اگر با هر کدام از این آدم‏ها خلوت کنی، محرم اسرارشان که باشی، به شگفتی شاید بیایی از این‏که می‏خواستند صواب کنند و کباب شد! خواستند شاید واقعاً. اما بلد نبودند. سیستم را نمی‏شناختند. اشتباه کردند. قصوری که بدنامشان ساخت.
مثال ساختاری آن را عرض می‏کنم. فقط یک نمونه. روزی در قانون اساسی نوشتیم که سه قوّه داشته باشیم؛ به پیشنهاد منتسکیو. یک رئیس جمهور هم، تا مسئول هماهنگی سه قوّه باشد و بر کار آن‏ها نظارت کند. مسئول اجرای قانون اساسی باشد. مسئول و نماد تمام جمهوریت نظام باشد. خُب این نشد. ما یک ولی فقیه هم داشتیم. چیزی که در ساختار منتسکیو دیده نشده بود. نخست وزیر به عنوان رئیس دولت با رئیس جمهور به چالش خورد. آیت‏الله خامنه‏ای *2* شکایت به امام (ره) برد و میرحسین *3* هم از طرف دیگر. قانون اساسی بالاخره اصلاح شد و… چه؟! کدام حذف شد؟ رئیس جمهور یا نخست‏وزیر؟! ظاهر این است که نخست‏وزیر حذف شد و رئیس جمهور شد رئیس دولت. اما، این یک اشتباه لفظی‏ست. وقتی تمام وظایف نخست‏وزیر افتاد گردن رئیس جمهور، هماهنگی قوا و نظارت بر قانون اساسی هم شد وظیفه رهبری، پس در حقیقت این رئیس جمهور بود که حذف گردید و نخست‏وزیر نام او را به ارث برد. خُب این چه اشکالی دارد؟ یک اسم است دیگر. خیر، فقط اسم نیست. توقّع هم هست. عنوان رئیس جمهور برای فردی که این منصب را به دست می‏گیرد توقعاتی همراه می‏آورد؛ تعیین سیاست‏های خارجی، امنیت داخلی، ارتباط با دُوَل جهان و چه و چه. اما در عمل، وقتی متوجه می‏شود بعضی از این تصمیمات از عهده او خارج است و به دست رهبری سپرده شده، وقتی بعضی از وزرا را نباید رأساً و شخصاً تعیین و جابه‏جا کند، به چالش می‏خورد. ایمان آدم‏ها هم مراتب دارد، بعضی بیشتر می‏لغزند و بعضی کمتر.
چنین مواردی کم نیست. تقصیر آد‏م هم نیست. نمی‏شود همه را مقصّر دانست. ساختار از پایه ایراد دارد. غربی بوده در ابتدا، به دلیل سازگار کردن با اسلام و انقلاب بخشی را بر هم زده‏ایم. انگار چوب لای چرخ دوچرخه رفته باشد، مدام لنگ می‏زند. زیرا دیگر یکپارچه و سازگار نیست.

------------------------------------
*  سیستم مجموعه‏ای از اجزای مرتبط است که در کلیت خویش برای ایفای وظیفه‏ای مشخّص در کنش متقابل و هماهنگ با محیط است. در تفکر سیستمی، سازمان‏ها مانند سیستم‏هایی هستند که در دل یک مجموعه‏ محیطی بزرگ‏تر قرار گرفته‏اند. هر سیستم شامل ورودی، خروجی، پردازش و بازخورد است، بنابراین داشتن تفکر سیستمی برای یک مدیر بسیار حائز اهمیت است. به کمک یک نظارت دقیق اگر خروجی ما از خروجی مورد نظرمان فاصله‏ کم و بیش چشم‏گیری داشت، با استفاده از Feedback (بازخورد) ورودی را تغییر داده و Replanning (برنامه‏ریزی مجدّد) می‏کنیم. تفکر سیستمی به مدیران کمک می‏کند تا ساختار، الگوها و وقایع را در پیوند با یکدیگر مورد بررسی قرار دهند و تنها به مشاهده اکتفا نکنند. تفکر سیستمی مبتنی بر نوعی کلّی‏نگری است که با تحلیل، قابل درک نیست. به عنوان مثال در بدن انسان، نحوه‏ رفتار چشم بستگی به نحوه‏ رفتار مغز دارد. هر زیرمجموعه‏ای که از عناصر تشکیل شود، بر رفتار کلّ سیستم مؤثّر است و این تأثیر حدّاقل به یک زیرمجموعه دیگری از سیستم بستگی دارد. به عبارت دیگر اجزای یک سیستم چنان به هم مرتبطند که هیچ زیرگروه مستقلّی نمی‏تواند از آن‏ها تشکیل شود. با استفاده از تعاریف فوق نتیجه می‏گیریم هر سیستمی را نمی‏توان به اجزای مستقل تقسیم نمود و در نتیجه انتظار اوّلیه از هدف اصلی سیستم را برآورده نمی‏سازد. در تفکر سیستمی مدیر سازمان تنها به خروجی اکتفا نکرده و برای رسیدن به هدف به یکایک اجزای سیستم توجه خاص می‏کند.
**  خلاصه‏ای از واقعیت را مدل گویند. به بیان دیگر، نمایش مجرّد (به انگلیسی: abstract) یا فیزیکی یک شیء یا سیستم (سامانه) را (از یک دیدگاه و نگاه خاص) مدل می‏نامند. فرایند ایجاد و انتخاب مدل‏ها را مدل‏سازی نامیده‏اند. مدل‏ها، انواع گوناگون داشته (مثل مدل فیزیکی، مدل (ریاضی)، مدل آماری، مدل گرافی، نرم‏افزاری، و …) و کاربردهای حیاتی متنوّع و فراوانی در همه زمینه‏های علوم و فناوری دارند.
***  صدفه عبارت است از اینکه فرض کنیم حادثه‏ ای خودبخود بدون آنکه شیئی ازاشیاء دخالت داشته باشد، به وجود آید.
*2*  سید علی حسینی خامنه (زاده‏ 29 فروردین 1318، مشهد) معروف به سید علی خامنه‏ای، روحانی مسلمان، مجتهد، مرجع تقلید شیعی و امام جمعه‏ تهران و دومین رهبر ایران است. پس از پیروزی انقلاب ایران در بهمن 1357، سید علی خامنه‏ای عضوی از شورای انقلاب، امام جمعه تهران، و معاون وزیر دفاع شد. پس از آن، یک دوره نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی و دو دوره رئیس‏جمهور ایران شد.
*3*  میرحسین موسوی خامنه (11 اسفند 1320 در خامنه) سیاستمدار اصلاح طلب ایرانی، نقاش و معمار اهل ایران است. او یکی از نخستین اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و یکی از بلندپایه‏ترین اعضا و قائم‏مقامِ دبیرکل این حزب در دهه‏ شصت و نخستین سردبیر ارگان حزب جمهوری، و پنجمین و آخرین نخست‏وزیر جمهوری اسلامی ایران از سال 1360 تا 1368 بود. او پس از درگذشت سید روح‏الله موسوی خمینی، بنیان‏گذار جمهوری اسلامی، با تغییر قانون اساسی و حذف پست نخست‏وزیری، از فعالیت‏های اجرایی کناره گرفت.


[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
<< مطلب بعدی: فلسفه حجاب
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

یکشنبه 103 آذر 4

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
انرژی های آزادشونده غیرهمسو 17 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X