«طوقی» را یادم هست درسی در کتاب فارسی زمان دبستان پرندهای که در دام افتادهها را همجهت کرد همراستا تا اوج بگیرند حرکت کنند و از تله شکارچی بگریزند
پرندهها انرژی داشتند انرژیهای خود را نیز آزاد میکردند با تمام قوا مصرف اما همسو نبودند غیرهمسو «انرژیهای آزادشونده غیرهمسو» این بود که پرواز نمیتوانستند!
میچرخانی، با انرژی زیاد، کلّی نیرو مصرف میکنی، تا در مسیر درست بگردد و کار درست را انجام دهد. اما تا رها کنی، دوباره چپگرد میشود، میافتد در مسیری که نباید، انگار سطح شیبداری بزرگ است و جاذبه طبیعی زمین مدام در حال مقابله با تو. چرا خداوند طبیعت را علیه تعالی نظام بشر خلق کرده است؟! آیا واقعاً اینطور است؟ یا ما اینطور میپنداریم؟ آیا خودسقوطی اخلاقی بشر یک مکانیزم خودکار است یا ما خیال میکنیم که هست؟ اگر نیست پس چرا هست؟! و اگر هست، از کجا شده است؟ خدا کرده است یا بشر؟ اگر بشر، کی و کـِی و کجا؟ چگونه اصلاً؟ در این نوشته مختصر، نوشتهای که تلاش شده به اصل مطلب بپردازد و از حواشی پیراسته باشد، خواهید یافت پاسخ سؤالات فوق را. امیدوارم، به حول و قوّه خدا.
اجتماع ِ بشر و قایقی که مسیر میخواهد باستانشناسان سابقه تاریخی زندگی انسان را بر اساس استخوانها و نقاشیهایی که در غارها پیدا کردهاند، بسیار مشابه نظریه «فرگشت» * داروین ** ترسیم کردهاند. ما نیز این نظریه را از آن رو که در کودکی نظام آموزشی به خوردمان داده است مسلّم دانسته و بدون هیچ تحقیق و بررسی پذیرفتهایم. اینکه انسانهای اولیه نه سخن گفتن میدانستند و نه آداب شهرنشینی و اجتماعی زندگی کردن را. آنها بیشتر شبیه به میمونهایی معرفی میشوند که تکتک و جدا از هم در غارها پناه گرفته و بدون ارتباط با هم زندگی میکردند. با اینکه میبینیم حتی میمونها نیز زندگی اجتماعی دارند، باز هم باستانشناسان اصرار بر دور کردن زندگی انسانهای اولیه از اجتماع دارند. تا پس از آن، ترس از جانوران درّنده و ناتوانیهای فردی را محور تشکیل اجتماع و جامعه انسانی قرار دهند. اما در نظریه اسلامی، هنگامی که قرآن را مطالعه میکنیم و روایات را بر میرسیم، با رویکرد دیگری مواجه میشویم. تمام ادیان ابراهیمی *** سرگذشت متفاوت و دیگرگونی برای بشر ترسیم کردهاند. انسان در این نگرش، از ابتدا نه تنها اجتماعی زندگی میکرده و جامعه داشته است، که رهبر داشته و سخن گفتن نیز میدانسته. آدم و حوا از روز نخست هبوط به دنیا میتوانستهاند با یکدیگر گفتگو کنند و در همین اثنا، آدم به عنوان نبی و رسول از جانب خداوند منصوب بوده است، تا جامعه کوچک انسانی آن روز را هدایت و رهبری نماید. از این منظر، انسان از روز نخست خلقت به صورت اجتماعی زندگی میکرده و این اجتماع هرگز بدون مسئول و راهبر تعیینی و مشخص از جانب خالق رها نشده است. انبیاء یا همان فرستادگان الهی برای هدایت بشر، جامعه انسانی را به «قایق» و «کشتی» تشبیه کردهاند****. جامعه با تمام ارزشهای سیاسی و فرهنگی و عملکردهای اقتصادیاش مانند یک قایق آحاد بشر را در خود جای داده و به سوی مقصدی حرکت میدهد. طبعاً اگر سکان این قایق در اختیار فرزانگان و برگزیدگان نباشد، آنهایی که راه را میشناسند و از جانب خالقِ این قایق برای هدایت آن نصب شدهاند، هر روز به سمتی میرود و گرفتار طوفانها و گردابهای فتنه شده و در ناکجاآباد گم میشود. قایق یک مسیر واحد میخواهد. مسیری که تغییر نکند تا به مقصد برسد و در بندرگاه پهلو بگیرد. چگونه میشود با تغییر نسل به نسل رهبران اجتماعی، قایق بشریت تغییر مسیر ندهد؟
کثرت انبیاء و گمراهی بشر در غیبت اگر مسیر یکیست و راه تغییر نمیکند، تا جامعه انسانی به مقصد برسد، یک نبی کافی نبود؟ همان حضرت آدم تمام راه را که به فرزندان خود نشان داد، سکان را سفت نگه میداشتیم و تا انتها میرفتیم. چرا نبوّتی پیاپی؟ راز کثرت انبیاء در گمراهی دم به دم بشر است. گمراهیای که با رفتن هر پیامبر حادث میشد. آدم(ع) که به رحمت خدا رفت، بخشی از فرزندان او به گمراهی کشیده شدند، نبوّت «شیث» ***** را انکار کردند و سر قایق جامعه را گرفتند و کشیدند به سمت فساد و گناه، مسیری که خداوند انسان را برای آن خلق نکرده بود. طبیعتاً باید یک روز نوح(ع) میآمد و کشتی بشریت را یکبار دیگر به مسیر صحیح باز میگرداند. عادت تاریخی بشر بر همین رقم خورده است که با غیبت هر نبی به فساد کشیده شده و جامعه الهی را از مسیر صحیح خارج سازد. تا جاییکه چهل روز نبودن موسی(ع) را نیز تاب نیاورده، گوسالهپرستی اختیار کرد. پروژه تاریخی انبیاء «رشد» بشر بوده است. انسانها در هر مرحله از نبوّت گامی به پیش رفته و جامعهپذیری الهی را فرا گرفتهاند. روزی که با لحظهای غیبت نبی به فساد میافتادند گذشت و به دورهای رسید که سالها فقد نبی نتواند آنها را از اصول اعتقادی دور سازد. این رشد تا جایی پیش رفت که باری تعالی دیگر نیازی به ادامه نبوّت ندید و آن را در آخرین فرد این گروه ختم کرد. جامعه انسانی به مرحلهای رسید که میتواند ولو در فرقه و گروهی کوچک از مؤمنین، آرمانها و اندیشههای نبی را حفظ نماید و به دست نسلهای بعد برساند، با تمام احکام و دستوراتش، بدون نیاز به اینکه دوباره نبی جدید بیاید و خبر از غیب بیاورد.
------------------------------- * تکامل یا فرگشت یا برآیش (یا بهگونه ویژهتر تکامل زیستی یا اندامی) عبارت است از دگرگونی در یک یا چند ویژگی فنوتیپی موروثی که طی زمان در جمعیتهای موجودات زنده رخ میدهد. این ویژگیهای فنوتیپی، که از نسلی به نسل بعد جابجا میشوند؛ صفات ساختاری، بیوشیمیایی و رفتاری را تعیین میکنند. داروین متأثر از نظرات توماس مالتوس در رساله اصل جمعیت؛ به این نتیجه رسید که رشد جمعیت به آسانی میتواند به «تنازع بقا» منجر شود؛ و در این رقابت زادههای با مطلوبیت بیشتر، بر دیگران برتری خواهند داشت. محدودیت منابع باعث میشود تا در هر نسل بسیاری از زادهها پیش از رسیدن به سن تولیدمثل تلف شوند. این ایده میتوانست گوناگونی جانوران و گیاهان را، در عین اشتقاق از اجداد مشترک توضیح دهد؛ و در عین حال این شرح تنها با استفاده از قوانین طبیعی که برای همه اشیاء یکسان بودند، فراهم میشد. ** چارلز رابرت داروین (به انگلیسی: Charles Robert Darwin) (زاده 12 فوریه 1809 انگلستان – درگذشته 19 آوریل 1882 انگلستان) زیستشناس و زمینشناس انگلیسی بود. از آثار او میتوان خاستگاه گونهها یا «منشأ انواع» (1859) و تبار انسان، و انتخاب طبیعی در ارتباط با جنسیت (1871) را نام برد. او از اعضای انجمن سلطنتی بریتانیا بود. از کتاب او با نام کامل «خاستگاه گونهها به وسیله انتخاب طبیعی» به عنوان یکی از مهمترین کتابهای دنیا یاد میشود. *** عنوان دینهای ابراهیمی یا اَدیان ابراهیمی در مطالعه تطبیقی، در مورد دینهایی استفاده میشود که از سنت باستانی ابراهیم در نوشتههای سامی الهام میگیرند. اسلام، مسیحیت و یهودیت در این طبقه قرار میگیرند. در عین حال، ممکن است خود پیروان این دینها باور متفاوتی داشته باشند. **** اشاره به حدیث نبوی(ص): «یک فرد گنهکار، در میان مردم همانند کسی است که با جمعی سوار کشتی شود، و به هنگامی که در وسط دریا قرار گیرد تبری برداشته و به سوراخ کردن موضعی که در آن نشسته است بپردازد، و هر گاه به او اعتراض کنند، در جواب بگوید من در سهم خود تصرف میکنم!، اگر دیگران او را از این عمل خطرناک باز ندارند، طولی نمیکشد که آب دریا به داخل کشتی نفوذ کرده و یکباره همگی در دریا غرق میشوند» (تفسیر نمونه، ج3، ص37) ***** نام شیث در قرآن نیامده است، اما در احادیث و روایات اسلامی، نام شیث به عنوان یکی از پیامبران در اسلام ذکر شدهاست. سومین فرزند آدم و حوّا پس از هابیل و قابیل است. شیث پس از قتل هابیل بهدستِ قابیل، متولّد گشت و حوّا او را جانشینی برای هابیل دانست. عمر شیث 912 سال نوشته شدهاست. او صاحب فرزندان بسیاری شد.
[ادامه دارد...] برچسبهای مرتبط با این نوشته:
|