سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

بدترینِ برادرانت، کسی است که تو را به باطل، خشنود سازد . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
تِد ِ دانش آموزی + جمعه 96 آبان 19 - 11:27 صبح

پیشنهاد معلّم
برای تمام دانش‌آموزان کلاسش
برایشان از TED گفته
این‌که هر کدام بخواهند
یک سخنرانی در کلاس انجام دهند
با نمایش اسلایدهای پاورپوینت
و راه رفتن
و حرکات دست
و از این طور ویژگی‌ها
چیزهایی که شبیه به تد واقعی شود!

سیداحمد مشتاق شده بود
از همان روز اول
می‌گفت پاورپونت درست کن بروم سخنرانی تد
پرسیدم: چه موضوعی؟!
ایده‌ای نداشت
پیشنهاد کردم: ویروس‌های رایانه‌ای!
که جذّاب باشد برای دانش‌آموزان
و شاید مفید
و قبول کرد



دو سه بار در خانه تمرین کرد
و ساعت ده روز بعد
همه در کلاس او بودیم
مریم فیلم‌برداری می‌کرد
سیدمرتضی کیف دوربین به گردنش
من هم پاورپوینت را نکست‌نکست
و سیداحمد حدود 14 دقیقه این تصاویر را پرزنت کرد

...
[دانلود فیلم]

معلم فیلم را خواست
کپی کردم
گذاشت در کانال کلاسش
معلم خوبی‌ست
و انگیزه‌های والایی دارد
بچه‌ها را به کار گرفته
مهارت‌افزایی در حدّ توانش
این خیلی خوب است
سخن‌وری مهارتی‌ست که همیشه فایده می‌رساند!

...
[دانلود فیلم]

حالا نه این که لزوماً TED باشد
ولی اصل این‌که مهارت‌های کاربردی
به کودکان آموخته شود
این باید جزء اهداف اصلی آموزش و پرورش قرار گیرد
بشود روال جاری تمامی مدارس کشور!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - فیلم 16 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نظافت ژاپنی + پنج شنبه 96 آبان 18 - 8:0 صبح

قبل‌ترها دیده بودم
فیلمی را از مدرسه‌ای در ژاپن
برنامه نظافت و تمیزی کلاس‌ها
دانش‌آموزان با کمک معلّمان

یکی از معلّم‌های خوب ما هم چنین برنامه‌ای گذاشت
برای پنجشنبه
البته نه اجباری
هر دانش‌آموزی که بخواهد
دوست داشته باشد
و سیداحمد داشت
اصرار فراوان که برویم و در این فعالیت شرکت کنیم
ولی اصلاً نیازی به اصرار نبود
خودم بیشتر از او رغبت داشتم
این شد که دسته‌جمعی رفتیم
چهارتایی



تمام نیمکت‌ها را خارج کردند
کف و دیوارها را تمیز کردند
و دوباره همه چیز به جای خود
یک ساعتی به طول انجامید
معلّم در کنار دانش‌آموزان
همه با هم
صحنه جالبی بود
ولی من...
اجازه ندادند همکاری کنم
گفتند نقش‌های مهم‌تری دارند برایم
رفتم دفتر مدرسه و پشت رایانه
کارهایی که بیشتر جنبه فنی داشت

خوشحال بودم
خوشحال بودند
همه‌مان احساس رضایت می‌کردیم
اصلاً عجیب است که انسان از کار احساس رضایت نماید
چه زمانی؟
وقتی که بزرگ و کوچک مساوی باشند
مسئول و رعیت
ارباب و کارمند
فاصله طبقاتی نباشد
دوشادوش
اسلام این است
اگر نیست از اسلام که نیست
فساد سرمایه‌داری‌ست
اسلام مخالف فاصله‌هاست
اگر کارمند راضی نیست
اگر کارگر
اگر مستضعف
این‌ها مربوط به فاصله‌هاست
دهک‌ها
ضریب جینی
که اصلاً نباید باشد
چه برسد به مقدارش!

انسان ذاتاً تنبل نیست
ظلم است که تنبل می‌کند
اگر می‌گویند ساعت کار واقعی در ادارات ما فلان مقدار
ببینند چه فاصله طبقاتی در کار بوده
تفاوت درآمدی
تفاوت در بهره‌مندی از نعمت‌ها
بودجه‌ها
قدرت
این‌هاست
عدالت باشد همه با عشق کار می‌کنند
انسان از کار در کنار بزرگان لذّت می‌برد
تفاوت دفاع مقدّس با سایر جنگ‌ها در همین بود
آن اوایلش یعنی
وقتی که فرمانده لشکر کنار سرباز
بلکه جلوتر!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آموزش 28 - فاصله طبقاتی 16 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
فروختیم + چهارشنبه 96 آبان 17 - 5:0 صبح

نوشته بودم که چطور شد خریدیم‌شان
چهار تا بودند
زیبا
ناز
کوچک
جوجه‌هایی که در این نوشته معرفی کرده بودم
بزرگ شدند البته
خیلی زود
این شد که قفس بزرگ‌تر برای‌شان ساختیم
با بچه‌ها
اندازه زدم
نجاری رفتیم و قطعاتی برایمان برید
با بچه‌ها چسب زدیم و پیچ کردیم
و دست جمعی رنگ



بر خلاف قفس‌های بازاری
کف آن چوب نبود
توری بود
تا ضایعات بر آن نماند
رد شود و به باغچه منتقل
دو طبقه هم طراحی کردم
دو محل در بالای قفس
مدتی طول کشید تا یاد بگیرند
ولی یاد گرفتند و شب‌ها آن‌ بالا می‌خوابیدند
اما...

نگهداری‌شان دیگر میسّر نبود
وقتی سه ماهه شدند
درشت و قوی
بزرگ و غیرقابل کنترل
به آن پنج‌های بعدی زور می‌گفتند
تا چیزی برای‌شان می‌ریختیم
مثلاً اضافه برنجی که از ناهار مانده
بزرگ‌ترها نوک می‌زدند تا کوچک‌ترها نزدیک نشوند
خودشان چهارتایی می‌خوردند و به پنج‌تایی‌ها رحم نمی‌کردند



با بچه‌ها صحبت کردم
با هم مشورت کردیم
صحبتی مفصل
گفتم این‌ها هستند تا خورده شوند
مگر چقدر قرار است بزرگ شوند
یا باید خودمان بخوریم‌شان
که من اهلش نیستم
یا بفروشیم و دیگران بخورند
کار دیگری نمی‌شود کرد که
تا کی مگر می‌توانیم این هیولاها را در خانه نگه داریم؟!

قبولش سخت بود
می‌دانستم
ولی پذیرفتند
وقتی منطقی صحبت کردم
قول دادم هر چه در آوردیم تقسیم کنیم! :)

کردیم‌شان در قفس کوچک
هر چهارتا را
و سوار ماشین
بردیم تا جوجه‌فروشی
چانه زدیم تا پنجاه تومان خرید
هزار یعنی
همان‌جا و در همان مغازه
نفری ده تومان دادم
و بیست تومان باقی را گذاشتم در جیب خودم
گفتم این هم جای هزینه دانه‌هایی که خریدیم! :)
کیف کردند
جوجه خردیم هشت هزار تومان
فروختیم پنجاه هزار تومان
سه ماه فقط نگه داشتیم

برای بچه‌ها شیرین شد
غم‌شان رفت
پیشنهاد کردند که باز هم بخریم و پرورش دهیم
مزه پول لذّت‌بخش بود انگار
گفتم: نه! فصل مدرسه است
باشد تابستان
فعلاً همین پنج تا را رسیدگی کنیم هنر است!

یاد گذشته افتادم
دبستان بودم
دو جوجه بزرگ کردم
از یک روزگی تا یکی دو ماهگی
اما...
یک روز که از مدرسه برگشتم
در حیاط ندیدم
جواب درست و حسابی هم نشنیدم
بعدها
سال‌ها بعد
فهمیدم برادر به دستور مادر رد کرده
بدون اطلاع
بدون خبر
بدون خداحافظی
بدون توجیه
بدون مشورت
بدون اجازه از ولی
و تفاوت را حس کردم
چقدر آن روز بر من سخت گذشت
و چقدر امروز برای بچه‌هایم سهل

انسان قدرت بر نطق دارد
بر گفتگو
کودکان را اگر «انسان» لحاظ نماییم
اگر با آن‌ها صحبت کنیم
آن‌قدر فهم و شعور
شخصیت و هویت دارند
که بتوانند تصمیم صحیح بگیرند
اگر اطلاعات کافی در اختیارشان قرار دهیم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - جوجه 8 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
سبق و رمایه + دوشنبه 96 آبان 15 - 5:0 عصر

تیراندازی جذاب است
برای کودکان بیشتر
همه‌شان
من هم حتی وقتی کودک بودم

نیاز هم هست
یادگیری آن
توصیه هم
می‌دانیم که رسول خدا (ص) تعلیم آن را امر فرمودند
به فرزندان‌مان
اما...



نرم‌افزارها و رایانه‌ها
کنسول‌های بازی‌ها
فناوری‌هایی که امکان تیراندازی مجازی را فراهم آورده
تجربه‌ای جدید
این‌که کودکان زود می‌توانند مهارت بیابند
مهارت در تیراندازی
در نشانه‌گیری و هدف‌یابی
خیلی سریع
و خیلی موفق
حیف نیست؟!

به نظرم هست
من نخستین باری که توانستم از اسلحه استفاده کنم دبیرستان بودم
عضو فعال بسیج
پس از دوره آموزش مقدماتی
میدان تیر
و تعداد اندکی فشنگ
اما کودکان
اگر امکانی فراهم می‌کردیم
اگر فرصتی ایجاد
کودکان را از کودکی آموزش دهیم
میدان تیر بروند
اصلاً نه با هزینه نظام
که خود پدران و مادران
قبول که حمل سلاح ممنوع است
خرید و فروش و نگهداری
اما نمی‌شود محل‌هایی امن تأسیس شود
نه فروشگاه
که فقط آموزشگاه و ممارستگاه
جایی که هر انسانی حق داشته باشد برود
و نه با تفنگ بادی
که با اسلحه واقعی
تیراندازی کند و بر مهارت خود بیافزاید
فرزندان او نیز بتوانند

قطعاً دشمن داریم
قطعاً نیاز به مهارت داریم
برای مبارزه
و کودکی فرصتی بزرگ...
کاش بشود
کاش بتوانیم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نه به اجنبی + یکشنبه 96 آبان 14 - 4:0 عصر

ما تغییر کرده‌ایم
خیلی زیاد
قبل‌ترها جور دیگر لباس می‌پوشیدیم
جور دیگر کلاه
جور دیگر غذا
جور دیگر زندگی اصلاً
حتی خانه‌ها هم متفاوت

بچه‌ها حق دارند بدانند
چه بلایی سر فرهنگ ما آورد
استعمار بریتانیا
نفوذ و سلطه غربی‌ها
باید تجربه کنند
ببینند
این‌که چطور لباس می‌پوشیدیم
چطور زندگی می‌کردیم
در چه خانه‌هایی



یک خانه قدیمی در شهر قم
هم از عماریاسر راه دارد
هم خیابان ارم
در کوچه‌هایی باریک

با بچه‌ها رفتیم
حیاط و حوض را دیدند
درها و دیوارها
ورودی خانه و پله‌ها
این‌که اتاق‌ها چطور دورتادور حیاط بنا شده
شیشه‌های رنگی
و چگونگی زندگی
همه را برایشان توضیح دادم

گذشته هویت می‌دهد
هویت ثبات
که متزلزل نشود انسان
با دیدن سبک زندگی مدرن در آن سوی دنیا
که بداند دشمن چه کرده
و چطور بر زندگی ما مسلط شده
عبرت بگیرد
آینده را زیر سایه اجنبی نجوید!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مافین یا کیک یزدی؟ + شنبه 96 آبان 13 - 9:0 صبح

تازگی این اسم در آمده
قبلاً کیک یزدی می‌گفتیم
مدتی‌ست مافین می‌گویند
گاهی هم شنیده‌ام کیک فنجانی!
رسانه است دیگر
هر روز یک اسم جدید از غرب ترجمه می‌کنند
یا بدون ترجمه!

معمولاً کیک را در قالب بزرگ می‌ریختند
کیک‌هایی که بچه‌ها
دیگر یاد گرفته‌اند خودشان بپزند
فقط کار با فر است که همچنان در انحصار من مانده
آن نیز معلوم نیست تا کی بماند!

هر کدام نوبت گرفته
گاهی به تنهایی می‌پزند
مانند این دو نمونه:





این‌بار اما
تصمیم مریم این‌که در قالب‌های کوچک بریزیم
و پذیرفته
قرار شد تزیین هر دو کیک بر عهده یک نفر



دو چتر آبی را سیداحمد تزیین کرده
و چتر زرد دار را مریم
باقی هم بدون چتر مانده‌اند! :)

کیک را می‌شود از بیرون خرید
شاید حتی ارزان‌تر هم تمام شود
خصوصاً در محله ما
که قنادی‌مان با ده هزار تومان یک کیک خامه‌ای زیبا تحویلت می‌دهد!
اما تجربه در منزل
بودن در کنار هم
همکاری کردن
درک این‌که «خودمان می‌توانیم»
اعتماد به قابلیت‌های خانواده

اصلاً خیلی مهم است که کودکان توانستن را بیاموزند
تولید را
نشوند انسانی شهری و مدرن
بی‌مصرف و پرمصرف
مدام اهل خریدن
و از تولید دیگران بهره بردن
چیزی که در جامعه امروز فراوان شده
و آسیب اقتصادی آن به بحران رسیده!

جامعه فردا را کودکان می‌سازند
و کودکان را ما
نتیجه: امروز می‌توانیم جامعه فردا را بسازیم
آن‌گونه که صلاح بدانیم
ما پدران و مادران!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
گل دوزی + جمعه 96 آبان 12 - 7:0 صبح

مدتی‌ست خیاطی می‌کند
دوست داشت
می‌دید خیاطی می‌کنم
اصرار که یاد بگیرد
خب باید هم یاد می‌گرفت

اما گل‌دوزی...
پایه مخصوص گل‌دوزی چرخ را دیده بود
دلش گل‌دوزی می‌خواست
گفتم: نمی‌شود! فعلاً نمی‌شود!
ابتدا گل‌دوزی با دست را یاد بگیر
اصلاً مفهوم آن را بفهم
بعد...
مطالبه کرد
خیلی هم جدّی
این‌بار گل‌دوزی با دست را!

یک کارگاه گل‌دوزی خریدم
پارچه‌ای دم‌دستی داشتم
در کارگاه انداختم
گفتم: مداد بیاور!
طرحی من‌درآوردی کشیدم
ارتجالاً
بدون الگو
یک گلدان و یک گلی
که البته قصد داشتم لاله باشد
ولی انگار شبیه هر گلی هست غیر از لاله! :)
و چند ستاره و یک ماه
دستش دادم که بدوزد
با اندکی نخ رنگی



دست گرفت و مشغول شد
گاهی بعد از مدرسه که مشق نداشته باشد
مواقع بیکاری
مقداری پیش رفته
خوب هم رفته
به نظرم عالی‌ست
خیلی بیشتر از آن‌چه انتظار می‌رفت!

شاید هنر بماهی هنر موضوعیت نداشته باشد
که ثمری بر محصول آن نه مترتّب
قبول
اما مهارت در کنترل دست
در کنترل ذهن
بر افزایش کیفیت ارتباط ذهن و دست
تسلط بر عصب‌های بدن
این‌ها چیزی‌ست که با هنر تقویت می‌شود
آرامشی که تجربه می‌شود
صبری که آموخته
نشاطی که در تولید محصول نهفته
در ثمرداری
انسان نباید بیکار باشد
و کودک صدالبته بیشتر
او باید لحظه به لحظه بیاموزد
وقت کم است
و عمر کوتاه
و چیزهای زیادی که باید فرا بگیرند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - خیاطی 10 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کوله یا کیف؟ + پنج شنبه 96 آبان 11 - 3:10 عصر

چرا کوله؟!
واقعاً برایم سؤال بود
از همان روز اولی که اولین فرزندم را به مدرسه فرستادم!
 

 
ما مدرسه را با کیف‌های صاف و ساده‌ای تجربه کردیم
کیف‌هایی که اگر چه روی شانه حمل می‌شد
اما کاملاً مستطیلی بودند
لبه‌های گرد نداشتند
شل و ول نبودند
 
من البته خلاف جریان اجتماعی حرکت نکردم
برای بچه‌ها خریدم
به مدرسه رفتند
اما...
همان‌طور که حدس می‌زدم
مشکل به سرعت خود را نشان داد!
لبه‌های کتاب‌ها
دفترها
هر چه که در چنین کیف‌هایی...
کیف که چه عرض کنم
کوله‌هایی...
هر چه که در آن‌ها حمل شود
کج و کوله می‌گردد!
 
چند بار چند جای شهر را در چند زمان مختلف جستجو کردم
کردیم یعنی
با بچه‌ها رفتیم و اما
کیف قدیمی 
مانند آن‌چه در گذشته داشتیم نیافتیم
کیفی که بشود بر پشت حمل کرد
مستطیلی باشد و لبه‌های کتاب و دفتر را نیازارد!
 
تا امسال:
 

 
تابستان به فروشگاه قم تحریر رفتیم
کیف دیدیم
البته نه دارای بندی که بشود بر پشت حمل کرد
اما
در همین حد هم که مستطیلی بود
سفت و محکم
بچه‌ها استقبال کردند
خواستند و تهیه کردیم
 

 
یک ماهی را با همین کیف‌ها به مدرسه رفتند
کودکانم
راضی بودند
از این‌که کتاب‌ها و دفترها صاف می‌ماند
به هم نمی‌ریزد و همه چیز همیشه مرتّب
سر جای خود
اما...
از این‌که کیف را همیشه باید یک طرف بدن حمل کرد
هم برای صاف نگه داشتن ستون فقرات مشکل
هم دستی که باید مشغول بماند
این شد که از خودم پرسیدم:
«چرا خودمان بند پشت برایش نمی‌دوزیم؟!»
 
رفتیم با هم بازار
نیم‌متر چرم مصنوعی خریدیم
و چند قلّاب فلزی
خیلی قیمتی نداشت
نخ محکمی هم داشتم...
 

 
راضی هستند
خدا را شکر
بر پشت می‌نهند
و هر روز به مدرسه می‌روند و باز می‌گردند
و هم‌مدرسه‌ای‌ها
و هم‌کلاسی‌ها
همه در شگفت
چون فرزندان عزیز من تنها دانش‌آموزانی هستند که کیف‌های صاف دارند
کیف‌هایی که کتاب و دفتر را خراب نمی‌کند!
واقعاً کوله‌پشتی مگر برای کوهنوردی نیست؟!
ما که قدیم‌ها فقط با آن‌ها کوه می‌رفتیم
این چه فرهنگی‌ست که مدرسه را کوهنوردی فرض کرده
چرا باید کودکان چنین کوله‌های نامناسبی برای تحصیل داشته باشند؟!
از کی و توسط چه کسی این رسم پیدا شد؟!
 
از قضیه کوله بگذریم
یک اصل تربیتی در این اتفاق وجود داشت
یک هدف ثانوی
این‌که فرزندانم یک مطلب مهم را فرا بگیرند
یاد بگیرند مجبور نیستیم سبک زندگی دیگران را تکرار کنیم
حتی اگر همه مسیری اشتباه را بروند
ما می‌توانیم تنها کسانی باشیم که مسیر درست را انتخاب می‌کنیم
از تنها بودن در راه صحیح نهراسیم! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - مدرسه 36 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
استوری بورد + یکشنبه 96 آبان 7 - 8:12 صبح

نقاشی‌های قشنگی می‌کشد
دیروز یک نقاشی آورد
گفتم چیست؟
گفت: دتپول!
فهمیدم منظورش کدام شخصیت کارتونی و فیلمی هالیوودی‌ست
گفتم: کجا دیدی؟
- ندیدم، همکلاسیم نقاشیشو کشیده بود، کارتونشو دیده!
گفتم: تو که این‌قدر قشنگ نقاشیش کردی، چرا تبدیلش نمی‌کنی به یک داستان؟!
- چطوری؟
کاری نداره که، مثل کتاب تن‌تن تصویرهای کنار هم ازش بکش!

چند ساعت بعد
با دفتر نقاشیش برگشت:





و قصه را این‌طور با آب و تاب تعریف کرد:
مرد عنکبوتی با دتپول داشتند راه می‌رفتند و آواز می‌خواندند
دشمنشون حمله کرد
مرد عنکبوتی تارشو پرت کرد
وقتی دشمن داشت سقوط می‌کرد با تارقطع‌کن تارشو قطع کرد و سریع فرار کردند
دشمن خورد زمین
بعدش رفتند قدم بزنند
دوباره آواز می‌خواندند که
ناگهان دشمن مرد عنکبوتی حمله کرد
دتپول باهاش جنگید
ولی شکست خورد
مرد عنکبوتی پر از تارش کرد
و پیروز شدند
رفتند تا با هم نوشیدنی بخورند!


البته قصه به این کوتاهی نبود
آن‌طوری که سیدمرتضی برایم تعریف کرد
نیم‌ساعتی طول کشید
خیلی مفصّل‌تر! :)

کودکان خیلی توانا هستند
مسأله فقط «خواستن» است
باید از آن‌ها بخواهیم تا تلاش کنند
تا تجربه نمایند
تا کارهای جدیدی انجام دهند
آن‌ها زود راه هر چیزی را پیدا می‌کنند
راه حل را
اصلاً ذهن کودکانه سریع‌تر راه می‌یابد
زیرا خود را در چارچوب واقعیت‌ها محصور نمی‌یابد
کودکان فقط اندکی به راهنمایی نیاز دارند، همین!

خدا را باز هم سپاس می‌گویم
هم از نعمت‌هایش
و هم از رحمتش!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
انشای خانه دار + سه شنبه 96 آبان 2 - 8:29 عصر

در کلاس نوشته
همین امروز
به خانه آورد و نشانم داد
انشایی که معلم خواسته



در کلاس خوانده
در حضور دانش‌آموزان و معلم

پرسیدم: مسخره‌ات نکردند؟! نخندیدند؟!
«چرا بخندند؟!»، با تعجب پرسید!
- خب، معمولاً دخترهای این زمانه نمی‌خواهند خانه‌دار باشند!
پاسخ داد: «نه، کسی نخندید، فقط خودم خنده‌ام گرفت»
- خنده‌ات گرفت؟! کجا؟!
«وقتی گفتم غذایم بی‌مزه شده بود!»
خود این جمله را نیز با خنده گفت! :)

خوشحال شدم
خدا را شکر کردم
سپاس
این‌که به لطف پروردگار
دختری تربیت کرده‌ام
که واقعاً راضی است از دختر بودنش
و به آن افتخار می‌کند
این‌که نمی‌خواهد کالرجال باشد
این خیلی خوب است!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - مدرسه 36 - انشا 12 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<      1   2      

چهارشنبه 103 آذر 7

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
فرزندانم 8 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X