وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
لذّت ِ تأثير
نظرات :
0
خصوصي ،
15
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
[ادامه پاسخ آقا يا خانم نوري]
...هنوز سن كمي داري و تابستان است. از سوم ابتدايي تا همين امسال تمام روزهها را اصرار داشت كه بگيرد. «يک همچين پرده ي حيايي» همه ما انسانها ياد ميگيريم كه در شرايط متفاوت رفتارهاي مختلف داشته باشيم. زن كه گرفته بودم يك روز در خانه پدرش مرا «مهدي» صدا كرد. جواب ندادم. چند بار. در گوشش گفتم: اينجا من آسيدمهدي هستم! بعدتر برايش توضيح دادم و ياد گرفت كه زن و شوهر سه ساحت و فضاي ارتباطي دارند. يك وقتي در ميان غير هستند، دو روزهايي كه در خانه هستند، سه شبهايي كه تنها هستند. با رفتارم به زنم فهماندم كه حتي كلماتي كه شب رد و بدل ميشود را حق ندارد در روز بر زبان بياورد. سه پله از ادب لازم است. آن بيحيايي كه در شب بين زوجين هست، حتي در روز هم نبايد باشد، حتي بين خودشان دو نفر تنهايي. خب اين نظر شخصي من است. اما اين شيوه را وقتي عمل كردم، زن سابق ياد گرفت. انسانها اينطور هستند. مثلاً ياد ميگيريم كه وقتي فلاني عصباني است نبايد با او حرف بزنيم. بچهها هم ياد ميگيرند كه آن حرفها مربوط به زمان آموزش بوده و ربطي به ساير ساحتهاي زندگي ندارد. «به دخترتون چي گفتيد آخه؟» عين همان حرفهايي را كه به پسرها زدم. فرقي ندارد كه. اينكه خداوند زنها را براي اين خلق كرده تا انسان خلق كنند. براي اينكه انسان خلق كنند هم تواناييهاي خاص جسمي و روحي به آنها داده است. از همينجا بحث آغاز ميشود. موفق باشيد و در پناه خدا
+
[ادامه پاسخ آقا يا خانم نوري]
...دقيقا اون حرف رو ميزنه» اين زماني اتفاق ميافته كه بچه با والدين به لج ميافتند و لج زمانيست كه «احساس ظلم» كند. بزرگترين وظيفه والدين ايجاد «احساس امنيت» است و امنيت زماني حاصل ميشود كه «احساس عدالت» وجود داشته باشد. اگر والدين ظلم كنند، فرزند لجباز ميشود. مثلاً به يكي بيشتر از ديگري توجه كنند. يا مثلاً ديروز توجه كنند وامروز نكنند. اگر در شرايط الف ما رفتار ب را داشتيم، و در شرايط ج رفتار د را. حالا اگر يهو در شرايط الف رفتار د را داشته باشيم، بچه احساس بيعدالتي ميكند. مثلاً هر وقت ميگفت سلام، جوابش را خوب ميداديم، امروز گفت و جوابش را بد داديم. عدالت يعني هماهنگي رفتار با شرايط. «بايد پرده ي حيا بين بچه و والد باشه» «چه معني ميده بچه انقدر با والد راحت باشه» اين گزارهها از كجا آمدهاند؟ آيا از دين اسلام بيرون آمدهاند؟ از آنچه خداوند ما را بر آن خلق كرده؟ يا از سنت گذشته مردم اين يا آن سرزمين؟ پدران ما طوري زندگي ميكردند كه خودشان دوست داشتهاند. ما كه نبايد هر چه آنها دوست داشتهاند را حكم اسلام بدانيم. من اتفاقاً وقتي رفتار معصومين ع با فرزندانشان را مطالعه ميكردم شگفتزده ميشدم از ميزان نزديكي ارتباط. مريم اولي كه رفت مدرسه، آمد خانه و به من گفت «شما». گفتم دختر عزيزم، من يك نفر هستم. تا حالا ميگفتي «تو»، باز هم بگو «تو». البته چون جامعه ما اين رفتار را نميپسندد، در مدرسه به هر كسي كه صلاح دانستي بگو «شما». ما وقتي پيامبر خدا ص را سلام ميدهيم ميگوييم «سلام بر تو اي فرستاده خدا». ولي از نظام سلطنت و رفتاري كه شاهان داشتهاند ياد گرفتهايم كه به بزرگان «شما» بگوييم و همين سبب فاصله ميشود. حديث كساء را مطالعه بفرماييد و به اين ضماير دقت كنيد. من دليلي نيافتم كه بايد فاصلهاي به نام پرده حيا بين والدين و فرزند باشد. البته نه به معناي بيحيايي. بلكه ما روايت داريم كه «لاحياء فيالدين» اگر فرزند جرأت نكند مسائل و مشكلات ديني و شخصياش را از والدين بپرسد، مجبور است از همكلاسي بپرسد، كدام بهتر است؟ «پدر با پسر و مادر با دختر» اين نظر روانشناسان مسلمان است كه تفكيك صورت بگيرد. البته اين مطلب جاي دقت و بررسي دارد. اما من در شرايطي بودم كه هم پدري بر عهدهام بود و هم مادري. شايد اين شرايط مؤثر بوده باشد. من خودم...
پاسخ
...بچهها را از يكي دو سالگي حمام ميبردم. جايشان را عوض ميكردم. وقتي رختخواب را خيس ميكردند، ميشستم و لباسشان را تعويض. نه يك سال، نه دو سال، ده سال است مشغول همين كارها. البته از چهار سالگي به همهشان ياد دادم كه تنها حمام بروند، بدون من. و ديگر آن فصل از تربيت تمام شد. امروز هم بين ما حيا هست. يكبار سيداحمد چند سال پيش موقع عوض كردن زيرپيراهن آمد داخل اتاق، گفتم برو بيرون، گفت ما كه با هم استخر رفتهايم، گفتم آنجا فرق ميكند. اينجا خانه است. من حتي با زيرپيراهن نيز جلوي بچهها ظاهر نميشوم. هميشه با پيراهن و لباس مناسب. يعني حتي با پسرها هم چنين حيايي قائل هستم. پاراوان درست كردهام و هر كسي جدا از ديگري لباس عوض ميكند. خودم هم هرگز سمتشان نميروم. بچهها رفتارشان با ما را از رفتار ما با خودشان فرا ميگيرند. ساحتها متفاوت است و بچهها اين را ياد ميگيرند. ساحت آموزش فرق دارد و ميفهمند حرفهاي جنسي زده شده در آن لحظه، ربطي به زندگي روزمره ندارد. «مسائل مخصوص دخترارو...» ابتدا قصد داشتم خانمي پيدا كنم و با او موقتاً ازدواج كنم و حرفهايي را بگويم تا او به دخترم ياد بدهد. ولي بعد وقتي راهش را پيدا كردم، خيلي آسان شد. تصور كنيد كه در تمامي دانشگاههاي پزشكي، استاد جنازه برهنه را جلوي دانشجويان با جنسيتهاي مختلف تشريح ميكند و توضيح ميدهد و هيچ كدام جرأت نميكنند بيتربيتي كنند. بعد هم رابطهشان با استاد بيحيايي نميشود. چرا؟ زيرا مطلب به صورت علمي و خيلي جدّي طرح شده و با خروج از كلاس درس، همانجا دفن ميگردد. من يك اخم ميكنم، مريم اشكش در ميآيد. اينقدر كه حساب ميبرد. يعني گاهي اشتباهي ميكند تند برخورد ميكنم. مثلاً لباسها را شستهام، از ماشين درآورده، ميگذارم كه خودشان آويزان كنند. همه كردند، مريم هنوز لباسهايش را بعد از يك ساعت آويزان نكرده. تا ببينم صدايش ميكنم: مريم، لباسات برات مهم نيستن؟ يه نگاه تند كه ميكنم همراه با اخم، ميبينم كه اشك در چشمش جمع ميشود و تند ميرود آويزان ميكند، يك كلمه هم حرف نميزند؛ يا از ترس، يا از اينكه آبرويش پيش من رفته است. «پدرشون بفهمه روزه نميگيرن» هر سال گفتم اگر سختت بود روزه نگير، چون ...
+
نوري
...بعد پيرو همون زبان گفت و گو ميشه بگيد اين موضوعات رو چطور براي مريم سادات گفتيد؟ حالا پسرتون درباره ي جنس مخالف قانع شد که قراره بچه بدنيا بياره پس با تو متفاوته، به دخترتون چي گفتيد آخه؟ من 20 سال هم که بشينم فکر کنم فکر نميکنم بتونم يه زبان مناسب اين گفت و گو با کلمات واضح و ساده پيدا کنم! ميشه خواهش کنم از اين بعد مثال هاي دخترونه بشتر بزنيد آخه بچه ي ما دختره و آدم با مثال خيلي راحت تر مسئله رو متوجه ميشه و البته الگو برداري هم ميکنه(با ذکر منبع البته:) )
در آخر همه ي حرافي هاي بالا يعني من درباره ي مدرسه دولتي قانع شدم و تربيت جنسي در دوران دبستان. خيلي سوال توي ذهنم بود نميدونم همه اش رو مطرح کردم يا نه و کاستي ها و کوته بيني هامو ببخشيد، جوونيمو اول راه و شما مثل يه والد آگاه از تجربيات پخته شدتون ميگيد(اگر چند سالي زودتر بچه دار ميشديد احتمالا الان ميتونستم بگم من جاي بچتونم)و ممنون بابت اين همه وقتي که ميذاريد.
ان شائلله جز بندگيتان نوشته شود.
ياعلي درپناه حق
پاسخ
...آنها هم با لبخند همان واژه را تكرار ميكنند، بچه يقين ميكند كه درست گفته است. مريم به «ماكاروني» ميگفت «پكاروني» و به «قند» ميگفت «گند». هر بار كه ميگفت اصلا ميكردم: قند درسته نه گند. و برايشان گفتم كه وظيفه من است هر واژه غلطي را براي شما اصلاح كنم. آنچه در آن جزوه نوشتم، دقيقاً به بچهها گفتهام و حتي بيشتر از آن. بچهها خيلي داناتر و فهيمتر از آني هستند كه ما گمان ميكنيم. آنها خوب ميفهمند، ولي نبايد براي فهميدن به آنها فشار آورد. واژهها سنگين و سبك ندارند، واژه «فروج» براي بچه با هر واژه ديگري تفاوت نميكند. هر كدام را كه بگويي همان را فرا ميگيرد! «چطور بگيم اينارو تو جمع نگو» بچه چرا خبرچين ميشود؟ زيرا با خبرچيني و زياد حرف زدن جايزه ميگيرد. من نه تنها جايزه ندادم كه برخورد سرد كردم. اين يكي ميآمد و ميگفت آن يكي فلان كار را كرده، من ميگفتم: من كه خبر نداشتم، با اين خبري كه آوردي مرا ناراحت كردي! و ترتيب اثر نميدادم. ميگفتم فقط زماني حق داري خبر بياوري كه شكايت داشته باشي، يعني تو را اذيت كرده باشد. وقتي بچه طوري تربيت شده باشد كه خبر نبرد، خب چرا اين حرفها را در مدرسه بزند؟ مطلب بعد اينكه بفهمد «خواستن ما براي نگفتن» از روي هواي نفس خود ما نيست. مثلاً فكر كند اين را بگويد پدرم نابود ميشود. اين يك انگيزه است. اما اگر فكر كند: اين را بگويم خودم نابود ميشوم. اين انگيزه قويتر است. مثل اينكه بگوييم به بخاري دست نزن دستت ميسوزد. من گفتم: اگر اين حرفها را بزني در مدرسه، مدير و ناظم و همه اولياء با تو برخورد ميكنند. زيرا جامعه ما دوست ندارد به صورت علني در اين رابطه صحبت بشود. زيرا اين را سبب افزايش فساد ميداند. اينجا خطر براي خودش است، پس بيشتر حساس است. نكته بعد اعتماد به والدين است. اگر از آنها دورغ شنيده باشد، شك ميكند كه اين آسيب واقعي است يا دروغي. مثلاً مادر جلوي پدر حرفي زده و پشت سرش با تلفن حرفي ديگر. بچهها حتي وقتي مشغول بازي و نقاشي يا مشق هستند هم به حرفها و اتفاقات اطراف خيلي توجه دارند. ميفهمد كه مثلاً مامان دروغ ميگويد. حالا اعتماد نميكند. اما اگر اعتماد كند، قطعاً نميرود به همكلاسيها و ديگران بگويد، چون آبروي خودش را دوست دارد. بچههاي من كه نگفتند! :) «چه ميره ...
+
نوري
...آخه ديديد به بچه ميگي فلان حرفو نزنيااا اونوقت ميگن چه بچه ي بي ادبي و بچه ميره دقيقا اون حرف رو ميزنه! يا مثلا ميگي نکن فلان کار رو قشنگ نيست يا بده يا زشته و بچه از سر نميدونم چي دقيقا اونکار رو انجام ميده! يعني انگار تازه حساسيت زاست براش!
داشتم زبان گفت و گو رو مي گفتم، البته بذاريد قبلش اين مسئله رو بگم که من هميشه برعکس چيزي که شما گفتيد فکر ميکردم،شما فرموديد من همه ي پرده هاي حيا بين خودم و بچه هارو برداشتم؟! در صورتي که من اتفاقا فکر ميکنم بايد پرده ي حيا بين بچه و والد باشه! اين رابطه در عين دوستانه بودن بايد خيلي محترمانه باشه!نبايد باشه؟ چه معني ميده بچه انقدر با والد راحت باشه! حالا اگه پدر با پسر و مادر با دختر باشه قابل هضمه ولي اخه دختر با پدر يا پسر با مادر؟؟؟! راستش از اون همون اوايل خيلي اين سوال تو ذهنم بود شما چطوري ميخوايد مسائل مخصوص دخترارو به مريم سادات بگيد و حالا مي بينم خيلي راحت تر از اين حرفا اين هارو براش توضيح داديد ولي آخه اين خوبه؟ ميدونيد گير ذهني من کجاست؟ اونجايي که آيا اين روش حياي رفتار رو هم ميگيره از بچه يا نه! مثلا دخترتون پيش شما هر لباسي ميپوشه يا در آينده که دختر بالغ تري شد خواهد پوشيد(البته در نبود برادراش) با اين تفکر که اوووو بابامه ما که با هم اين حرف هارو نداريم و خيلي چيزهاي ديگه...يا مثلا فرزندتون بعدا بشينه و با شما يه فيلم هاليوودي ببينه و فکر کنه ما با بابا نداريم!؟
دخترها بعضا خجالت ميکشن پدرشون بفهمه روزه نميگيرن برا همين همه ي سحرهاي ماه رمضان پا سفره سحري مي شينن ولي دختر شما هيچوقت يک همچين پرده ي حيايي رو بين خودش و شما احساس نميکنه درسته؟يا شايد هم احساس ميکنه؟و اگر نه اصلا اين صحيحه انقدر بي پرده بودن با پدر يا صحيح نيست؟...
پاسخ
...در فشار قرار گرفته. تا پس نزند. ولي وقتي رفتار والدين خود را مشاهده كند كه چقدر حساس هستند به احكام، اگر به آنها اعتماد داشته باشد و هرگز از آنها ظلم نديده باشد و دروغ نشنيده باشد، همان الگو را تكرار ميكند. «اگر سال ديگه خود بچه ها درخواست کنن که پياده روي اربعين برن» ديروز مريم گفت برويم پارچهفروشي، گفتم هر وقت همه موافق باشيد ميرويم. خودش رفت دو تاي ديگر را متقاعد كرد و رفتيم. موقع برگشت گفت برويم نمايشگاه لوازم منزل، گفتم اگر بچهها موافقت كنند، سيداحمد قبول نكرد، برگشتيم خانه! اگر همه با هم بگويند برويم پيادهروي، البته كه قبول ميكنم. ولي خب به شرايط هم نگاه ميكنم كه ببينم چقدر امكان دارد، هم از نظر مدرسه و تحصيل و هم مسائل مالي. «پيش بيني مي کنيد اينکار رو انجام نميدن؟» بله. خيلي بعيد است چنين چيزي را بخواهند. البته چه بسا من بگويم، نه نياورند. ولي خودشان فكر نكنم چنين پيشنهادي بكنند. زيرا در تلويزيون ديدهاند و با سختيهاي آن آشنا شده. ضمن اينكه براي غيبت نداشتن از مدرسه خيلي حساس هستند. در تمام سالهايي كه تحصيل كردهاند، هر كدام شايد بيش از يك يا دو روز غيبت نداشتهاند. مثلاً فكر كنيد مريم شش سال مدرسه رفته حداكثر دو روز در تمام اين سالها غيبت داشته است. آنهم به دليل بيماري بوده. «دقيقا عين جملاتي که توي اون جزوه ي تربيت نوشتيد» بله چنين است. من سعي كرده و ميكنم از كودكيشان كه كلمات قلمبه و سلمبه استفاده كنم. البته خودشان هم فهميدهاند كه وقتي كلمات جديد به كار ميبرم خيلي شمرده ميگويم و بعدش با چند تا جمله هممعني تفسير ميكنم. يادم هست سه چهار سالشان كه بود، رفته بوديم تاسوعا يك حسينيهاي، يكي از دوستان از سيداحمد پرسيد كه سواد داري؟ سيداحمد گفت: دارم تلاش ميكنم كه باسواد شوم! بنده خدا تركيد از خنده وگفت: مابعد از اين همه سال تازه كلمه «تلاش» را ياد گرفتهايم! سعي بسيار كردهام كه دايره واژگانيشان را توسعه دهم. به خاطر همين از همان كودكي با آنها بزرگانه حرف ميزدم. بهشان هم ميگفتم كه خيلي از والدين با بچهها كودكانه حرف ميزنند و خيال ميكنند دارند به آنها كمك ميكنند، ولي اين خيانت است، زيرا وقتي بچه مثلاً ميگويد ديبدميني، چشمش به دهان والدين است. وقتي ...
+
نوري
باسلام و خداقوت
بنده از شما بابت طرح اين بحث خوشحال ترم چون در اول راه تربيت فرزند هستيم و پر از سوال و ندانستن درباره ي آن. اول که واقعا اين ضرورت رو ديدم که هرچه سريعتر به يه کارگاه تربيت جنسي تو يه مرکز معتبر بريم البته از قبل شرکت توي اين کارگاه ها توي برناممون بود ولي نه الان اما ديدم الان هم ديره چون احتمالا 7 سال زمان ميخوام تا تمام برنامه و جملات و نمايش هاي علمي رو براي مسئله طراحي کنم، راستش آقا سيد واقعا هيچ وقت از اين زاويه به تربيت جنسي نگاه نکرده بودم، روش شما باور کردنيه اما اجرا کردنش خيلي سخته براي من و البته سوالاتي هم برام پيش اومده، اول از همه بگم درباره ي موضوع اربعين قانع شدم، تقريبا البته و يادگرفتم خيلي چيزهايي که طور ديگه اي بهشون نگاه مي کردم و فقط دوتا سوال دارم، اگه قراره بعدا بچه ها وقتي به سن شناخت رسيدن خودشون اين چيزهارو طلب کنن چرا با بقيه ي موضوعات اينطور برخورد نکرديد؟مثلا مسئله ي حجاب؟ چرا نذاشتيد دخترتون به سن شناخت برسه و خودش نوع حجابشو انتخاب کنه؟!متوجهيد منطورم رو؟ يعني فرق بين اينها يک مقدار برام مبهمه! و سوال بعد اين که اگر سال ديگه خود بچه ها درخواست کنن که پياده روي اربعين برن اون هارو مي بريد؟ يا اصلا پيش بيني مي کنيد اينکار رو انجام نميدن؟ (تو يه مطلبي نوشته بوديد الگوي رفتاري بچه ها مشخص و رفتارهاشون قابل پيش بينيه).
درباره ي تربيت جنسي خيلي موضوع زبان گفت و گو ذهن منو مشغول کرده؟ يعني شما دقيقا عين جملاتي که توي اون جزوه ي تربيت نوشتيد براي بچه ها استفاده کرديد يا دقيقا عين جملاتي که توي مثال هاي پاسخ به بنده مياريد با بچه ها صحبت مي کنيد؟ مثلا جمله ي" جامعه تاب اين گفت و گوهارو نداره " يا "خدا گفته از فروج خودتون محافظت کنيد" خب اين خيلي جمله ي سنگينيه برا يه بچه ي 9 ساله!نيست؟ خيلي از جملاتتون اينطور بود بنظرم!
قبل از رسيدن به اين بخش نوشتتون اين سوال تو ذهنم بود که خب حالا اينارو بهش گفتيم چطور بگيم اينارو تو جمع نگو؟تو مدرسه نگو؟ بعد اگه اون پرسيد براچي نگم چي جوابشو بايد داد؟"چون جامعه اين حرفارو زشت ميدونه؟!" نميدونم والا...اين جمله خودش حساسيت برانگيز نيست؟...
پاسخ
سلام. من در دانشگاه تحصيل نكردهام. در حوزه نيز نه آن مقدار كه اجازه ارائه نظر فقي و اجتهادي داشته باشم. آنچه عرض كرده و ميكنم، مبتني بر مطالعات شخصي بوده و تجربياتي كه كسب كردهام. پس؛ براي انتخاب بهترين مسير و راه درست، حتماً بايد به نظرات كارشناسان خبره و متخصص مراجعه بفرماييد و آنچه بنده عرض ميكنم را يك احتمال فقط در نظر بگيريد. ممكن است در روشم اشتباهاتي باشد كه خودم نيز از آنها مطلع نباشم. به همين جهت است كه نه كتابي تا كنون در اين خصوص نوشتهام و نه نسخه و توصيه و پيشنهادي براي ديگران كردهام تا با اين روش پيش بروند. فرموديد «اجرا کردنش خيلي سخته» من نيز چنين گمان ميكردم در ابتدا. مدتها درگير اين مطلب بودم. ولي وقتي شروع كردم به طرح بحث با بچهها، همراهي آنها را كه ديدم و جدي بودنشان در دريافت مطالب، خيلي آسان شد. فهميدم كه نگرانيام بيمورد بوده است. «مسئله ي حجاب» براي حجاب هم همين مسير را رفتم، براي نماز و روزه هم حتي. من هرگز به او نگفتم كه بايد چادر سر كني. ولي وقتي گفت برايم چادر بدوز، فوري اقدام كردم. در صحبت كردنم بيچادريهاي خيابان را تخطئه كردم. يعني توضيح دادم كه اين برهنگي به چه هدفي صورت ميپذيرد. خودش خواست چادر داشته باشد. حتي گاهي براي محك زدن گفتم كه اگر چادر سختته، با مانتو ميتوني بري مدرسه. يكي دو روزي هم اوايل ابتدايي رفت، بعد گفت چادر دوست دارد. حتي برايش چادر آستيندار سفارش دادم خياط، چادر ملّي، يك سال هم با آن رفت مدرسه، ولي بعد دوباره بازگشت به همان چادر سنّتي. هيچ فرقي بين اين موارد قائل نيستم. ما بايد اصول دين را به فرزند آموزش بدهيم. سر فروع نبايد اصرار داشته باشيم. او رفتارش را از رفتار ما تقليد ميكند. اگر به ما اعتماد داشته باشد. پلهپله وقتي ايمانش رشد كرد، عمل به فروعات و احكام بيشتر ميشود. بارها شد نمازش را فراموش كرد، ابداً حتي يادش هم نيانداختم. گفت صبح براي نماز بيدارم كن، يك ساعت كوچك زنگدار برايش خريدم، گفتم اگر برايت مهم بود خودت براي آن بيدار ميشوي! نماز تو به خودت ربط دارد، چون ارتباط و پيوند تو با خداست. اگر اين ارتباط برايت ارزش داشت، خودت آن را سفت ميكني. هدف از اين طرز بيان اين است كه فرد خودش فكر كند و پيدا كند. تا حس نكند ...
+
[ادامه پاسخ آقا يا خانم نوري]
...گفت جواب نده. حتي فحش هم نداده. اين دخترهايي كه «خفهشو» هم ميگويند، پيام پذيرش ارتباط به پسرها دادهاند. به فرزندانم گفتهام كه فلسفه شهوت و نياز جنسي مرد و زن چيست. اينكه خداوند اين قدرت را خلق كرده تا ما بتوانيم انسان خلق كنيم. اما ابليس آمد و عرضه را كاهش داد و تقاضا را بالا برد تا جامعه پر از فساد شود. ازدواج را سخت كرد و تحريك جنسي را افزايش داد. اينهايي كه من الآن دارم براي شما مينويسم حرفهاي سه چهار سال پيش من و فرزندانم است. شايد باور كردنش سخت باشد! حضرت امير ع نوشتند براي فرزندشان كه ذهن كودك يك زمين خاليست. بنابراين من پيش از ديگران بخش جنسي آن را پر كردهام. اكنون ديگر هيچكسي جاي خالي در آن پيدا نميكند تا تخمي در آن بكارد! اين بحث اول. اما درباره اربعين. به دو وجه بايد به آن نگاه كرد. يك وجه اجتماعي آن است. البته كه اين پيادهروي از شعائر الهيست و بايد هر سال پرشورتر شود. حقير هم اگر بتواند اقدام ميكند تا اين بُعد اجتماعي تكميل شود. اما بُعد فردي آن به «بينش» باز ميگردد. انبياء و ائمه آمدهاند تا ما «اخلاق» پيدا كنيم. اربعين هم در خدمت اخلاق. اگر نباشد بهرهاي نبرده است فرد. اين مهم است. اين چكيده نظريه عين صاد است. من اخلاق عملي را به فرزندانم ياد دادهام. وقتي گفتم از فروج خود محافظت كنيد، در واقع پيام پيامبر ص را به آنها رساندهام، بدون اينكه بخواهم روي شناخت پيامبر ص زياد تأكيد كنم. اگر ما پيامرسان را معرفي ميكنيم، تا مخاطب به پيام برسد. ولي گاهي آنقدر تأكيد روي پيامرسان ميكنيم كه اصل پيام شهيد ميشود. من به كودكانم پيام را رساندهام و پيامرسان را كمتر معرفي كردهام. بعد وقتي صدها مدعي پيامرساني را ببينند، درون خود قضاوت ميكنند كه كدام پيامرسان با پيامي كه به آن باور دارند هماهنگتر است. خودشان پيامرسان واقعي را انتخاب ميكنند. آقاي حسنزاده جايي فرموده بودند كه مدتي تمام اديان را در جواني مطالعه كرده بودند، به قول خودشان چند وقتي شيعه بودن و مسلمان بودن را در بُعد نظري كنار گذاشتند. حتي دين قبايل سرخپوست آمريكا را هم ميفرمودند مطالعه كردند با ذهني باز، تا شايد آن بر حق باشد و اسلام ناحق! ولي بعد رسيدند كه منظمترين و هماهنگترين دين اسلام با تفكر شيعه است. من ...
پاسخ
...دوست دارم بروم، ولي يك عهدي با فرزندانم كردهام كه مهمتر است. وقتي كودك بودند، به آنها گفتم هرگز شما را تنها نميگذارم تا روزي كه آماده باشيد. عمل هم كردم. مثلاً دستشويي ميخواست برود ميگفت بابا اينجا وايستا تا بگردم، دم دستشويي ميايستادم تا وقتي بيرون ميآيد ببيند كه هستم. نه مثل بعضي والدين كه تا بچه رفت داخل، ميگويند كه ديگر نميبيند، ميروند دنبال كارشان. فرزندانم به حرف من اعتماد دارند، چون هر چه گفتهام عمل كردم. از جامعه مدرسين تماس گرفتند براي جلسه، گفتم فقط با سه فرزندم ميتوانم بيايم! از مركز تحقيقات خبرگان حتي. و واقعاً هم ناگزير شدم با بچهها بروم. به بچهها هم گفتم من بعضي از اين جلسات را از دست ميدهم چون قبول نميكنند با شما بروم. ولي براي من اول شما مهم هستيد. چون تربيت شما اولين وظيفه من است. زيرا مادر شما كه بايد شما را نگهداري ميكرد رفته است. پس براي من اول شما هستيد و بعد تمام كارهاي دنيا. به اين حرف عمل كردم. چرا؟ زيرا كودك براي رشد شخصيت و روح معنوي به اين اعتماد و تكيهگاه نياز دارد. فقط هم ده پانزده سال اول است. برسند به سن نوجواني ديگر تمام ميشود. اما اين دورانيست كه تا آخر عمر، شخصيت آنها را ميسازد و شكل ميدهد. من حتي به پدر و مادرم هم نميسپرمشان و بيرون بروم. چرا؟ زيرا خودشان دوست ندارند. سؤال ميكنم: پيش مادري ميموني من برم فلان مؤسسه و برگردم؟ ميگويد: نه! ميگويم باشه عزيزم. پس جلسه نميرم. ولي يك ميليون تومن پول رو از دست ميديما. ديگه نميتونيم هر چيزي كه بخواهيم بخريم. ميگويد: باشه اشكالي نداره، نميخريم! منم خوشحال ميمانم در خانه كنارشان. يك سال هر هفته جلسه داشتيم درباره يك بحث فلسفي، هر هفته هم با بچهها ميرفتم. آنها مشق مينوشتند يا نقاشي ميكردند و ما بحث ميكرديم، در يكي از مؤسسات. متخصصي ميگفت شخصيت كودك در 12 سالگي بسته ميشود. بعد از آن ديگر تقريباً تغييرناپذير است. اين 12 سال را بايد شديد توجه كرد. شايد خيلي مطالب را فراموش كردم عرض كنم. هر جاي مطلب را اگر ايرادي به نظرتان رسيد بفرماييد. خيلي بحث خوبيست و خوشحالم كه طرح ميشود. از عنايت شما سپاسگزارم.
+
سلام
سلام..من دقيقا کلام شما رو درک ميکنم چون در خانواده مذهبي بودم و هميشه احساس ميکردم خيلي ميدونم وقتي حديث يا داستان تاريخي ميشنيدم هيچ هيجاني نداشتم در عوض دربرابر سيل اتفاقات و مسائل وارداتي از اديان و فرقه ها و تفکرات غربي بسيار هيجان زده و تشنه بودم...وقتي با دو نفر آشنا شدم که تازه چادري شده بودن و البته پوشيه ميزدن و ميديدم با هر جلسه اي که ميرفتن چقدر ذوق ميکنن و براشون هيجان انگيزه متوجه تفاوتم با اونها شدم...انگار اونها خيلي لذت ميبردن و حالي داشتن که من درک نميکردم...البته از شانس من اون دختراي بيچاره وارد يه فرقه خطرناک شده بودن آخرشم نفهميدم چي شدن طفلکا...شايدم در منزل پدري چون به سهولت همه جور کتاب دم دست بود و شايد من زيادي ميخوندم حالت اشباع داشتم از اولم..مثلا يادمه کلاس سوم يا چهارم چند جلد کتاب درباره منافقين توکتابخانه آقام ديدم و همه رو خوندم اسمش کارنامه سياه بود..خيلي خيلي بد بود...يادمه کتاب هاي آقاي ابطحي باعث شد مدتي کابوس ببينم...ولي تمام اون روضه هاي خانگي و هيئت رفتن ها و سخنراني و کتابها درون آدم يک چيزي رو ته نشين ميکنه که به فکر انسان جهت ميده اين خيلي تو زندگي من اثرداشته که خيلي وقتها از خطرات دورم کرده اما لذت يافتن و رسيدن و چشيدن چيزي که خودت بهش برسي يک دنياي ديگه است ...نميدونم بکر نگه داشتن بچه ها يا تزريق کردن مفاهيم يا سرنوشت و تقدير کدومشون اثر بيشتري داره...درحال حاضر چيزي که در پسرم ميبينم اينه که اون از اولش با يه چيزايي بدنيا اومد که هنوزم اون خصلتا درش غالبه و من خيلي نتونستم عوضش کنم...نمي تونم بفهمم در آينده در جريان کدوم خط قرار ميگيره واقعا برام قابل پيش بيني نيست..پياده روي اربعين خيلي خوبه ولي بخدا نه اون اندازه که بچه کوچيک رو ببري و مريض و داغون برش گردوني امسال ما دو تا تلفات در نزديکان داشتيم که يکيش 5 روز بستري شد..در بحث اربعين انگار احساسات داره غلبه پيدا مي کنه
پاسخ
سلام. ممنونم از فرمايشي كه فرموديد. بنده نيز بسياري از كتابهاي آقاي ابطحي را خواندهام. از كارنامه سياه آن بخش شكنجههايش خيلي مرا رنجاند. خصوصاً كه تصاويري نقاشي شده نيز از آن صحنههاي بد در خاطرم مانده. كتاب شبهاي مكه آقاي ابطحي را كه مثل يك رمان بود خيلي دوست داشتم. ولي بعدها فهميدم كه خيلي از بخشهاي قصه نميتوانسته درست باشد. وقتي تحليل كردم. كلاس چهارم دبستان بودم كه خواندن كتابهاي ايشان را آغاز كردم. آن روزها خيلي مطرح بود. خاطراتم با بخش زيادي از فرمايشات شما شباهت دارد. در پناه خدا باشيد و موفق.
+
نوري
ببخشيد اگر طولاني شد! ممنون از وقتي که ميذاريد.
ياعلي
پاسخ
...نميدونه كه اون پسرهايي كه به خاطر پاهاش ميرن سمتش، اونو براي ازدواج نميخوان، فقط براي تفريح ميخوان. اينو كسي بهش نگفته. به خاطر همين داره اين اشتباهو ميكنه! هر فرصتي كه پيدا شود هي تكرار ميكنم تا ملكه ذهنشون بشود. تربيت كامل يعني تربيتي كه انسان را در مقابل بيتربيتيهاي اجتماعي حفظ كند. من كه نميتوانم وقتي فرزندم سر كار رفته مراقب او باشم و تربيتش كنم. امروز در مدرسه بايد با فجايع مواجه شود كه در دسترس من است. بچههاي من هر روز كه از مدرسه ميآيند يك ريز حرف ميزنند. هر چيز تازهاي را ميگويند. يك روز سيدمرتضي گفت: بغلدستيم گفته كه تا پنج بار سيگار بكشي معتاد نميشي. بهش گفتم: عجب! چه آدم خطرناكيه! اصلاً فرض كن تا صدبار هم بكشي معتاد نشي. ولي چرا اين آدم بايد اين حرف را به تو ميزد؟ چه قصد و غرضي داشت؟ به اين فكر كن! بعد هم رفتم به معلمش خيلي مؤدبانه گفتم كه حواستان به فلاني باشد، چنين حرفهايي زده است در كلاس! اينكه آموزش جنسي وقتش كي است، مختلففيه است. در گذشته وقتي پايشان را در حجله ميگذاشتند ساقدوشي بود كه تازه آموزش را آغاز ميكرد. امروز چه؟ وقتي ميفرماييد «به وقتش»، سؤال من اين است كه وقتش كي است؟ من معتقدم اگر اينترنت آمده و رمان جنسي آمده و فيلمهاي هاليوودي از بعد تايتانيك رسماً عريان ميشوند و تعامل جنسي را نشان ميدهند، پس «وقتش» خيلي جلو آمده. همان روزهايي كه بچه به مدرسه ميرود وقتش است كه آموزش داده شود. اما در محيط امن خانه، نه در مدرسه و توسط آموزگاران. دختر من امسال كه كلاس هفتم است تازه ميگويد دو جلسه مربي آوردهاند در نمازخانه مدرسه مسائل بلوغ دختران را توضيح دادهاند. خيلي مسخره هم تعريف ميكرد. چون چيزهايي را ميشنيد كه از سه سال پيش به طور كامل و دقيق ميدانست، تازه در مدرسه خيلي هم ناقص. بعيد است چنين دختري با چند كلمه حرف جنسي فريب بخورد. وقتي دوم دبستان بود به او ميگفتم دبيرستان كه بروي پسرها جلوي مدرسه صف ميكشند. دنبال دخترهايي ميگردند كه سروگوششان بجنبد. اگر خواستي گولشان را بخوري، به خودت ربط دارد. برو و منحرف شو. اما اگر خواستي پاكدامن بماني و سالم، تند راه برو و اگر كسي متلك ...
+
نوري
نميتونيم انکار کنيم اينو که بچه ها بخاطر فضاي مدرسه خيلي زودتر از سنشون از مسائلي خبردار ميشن که نبايد حتي اگر خيلي هم بچه ي خوبي باشه آخرش انسان و کنجکاو. نيست؟
لااقل توي مدارسي که فضاي مذهبي حاکمه يک سري مسائل کمتر و مسئولين مدرسه هم حساس تر عمل ميکنن و بيشتر مراقبن و بچه چرا نتونه ارتباط اجتماعي رو فرا بگيره به هرحال خود اون ها هم مختلف تربيت شده ان و بعدا که بچه وارد دانشگاه شد خب اونوقت ديگه وقتشه که يه مسائلي رو بدونه و حالا بره سراغش خيلي آسيبش کمتره تا 13 سالگي البته خوشبينانه اش هاااا. والا ما که مثلا دو دهه از بچه هامون عقب تريم و اين دسترسي به اطلاعات و نت و... نداشتيم از پنجم دبستان از همکلاسيا يه جيزايي ميشنيديم چه برسه بچه هاي اين دهه و شما ميدونيد چقدر آسيب فکري و درگيري ذهني مياره چقدر آزار دهنده است.... اصلا ناقص بودن تربيتي که گفتيد رو متوجه نميشم؟ تو مدارسي که مذهبي هست فضا اينطور نيست که بچه ها ارتباط اجتماعي رو ياد نگيرن مسئله اينجاست که اينطوري با يک موضوعاتي بوقتش روبرو ميشن و اين مهم تر از ارتباط اجتماعي نيست؟؟؟
پاسخ
...بيا يه كمي مواد بزن! شايد باور نكنيد، ولي نام تمام مواد سنّتي و صنعتي را بهشان ياد دادهام. يك به يك توضيح دادهام كه هر كدام چه ويژگيهايي دارند و چطور حتي تهيه ميشوند. تاريخچه قليان و تنباكو و سيگار و قبايل سرخپوست آمريكايي را برايشان گفتهام. بچهها از شنيدن اين حرفها خوششان ميآيد، اما در ضمن آن، تمام آنچه را كه بعداً در مدرسه يا خارج از آن خواهند شنيد فرا ميگيرند. من در ارائه اطلاعات غربي و فاسد هيچ كوتاهي نميكنم. آنقدر اشباعشان كردهام كه خلأي براي شنيدن اينها نداشته باشند. فرزندانم به راحتي از واژه «تجاوز» استفاده ميكنند، زيرا من بارها از آن استفاده كردهام. مثلاً هر كدام ميخواهد تنها برود بيرون خريد كند، اينطور ميگويم: مراقب باش ندزدنت، گولت نزنن، بهت تجاوز نكنن! به همين راحتي! من ميدانم كه فرزندانم يك روز فيلمهاي وحشتناك و پرفساد غربي را خواهند ديد. دست من و شما كه نيست. ولي آنقدر ذهنشان را پر ميكنم كه اگر يك روز ببينند، با هوس و حسرت نگاه نكنند. البته اين هم مهم است كه موفق شوم زود ازدواجشان دهم. پردههاي حيا را خودم كنار زدم، از كودكيشان، تا اگر روزي در مدرسه حرفي جنسي شنيدند، خودشان بيايند و به من بگويند. جالب هم اين است كه وقتي كودكان اين مسائل را خيلي زود به صورت علمي آشنا شوند، آنها را درگير هيجانات جنسي نميكند. برخلاف آنچه ما تصور ميكنيم. زيرا من اصلاً احساسي يا مخفي يا با هيسهيس صحبت نكردهام. طوري بيان كردهام كه مثل غذا خوردن در ذهنشان بماند. اما توضيح دادهام كه جامعه تاب اين گفتگوها را ندارد و غير از خانه، در بيرون اصلاً و ابداً نبايد در اين باره با هيچكسي صحبت كنيد. مثلاً در خيابان داريم حركت ميكنيم، دختري با ساپورت ميبينم، فوري ميپرسم: بچهها به نظرتان چرا اين دختره پل و پاشو انداخته بيرون تا ديگران ببينن؟ البته امروز پاسخ ميدهند. ولي اوايل كه نميدانستند خودم ميگفتم: اين بنده خدا آدم بدي شايد نباشه، ولي از سن ازدواجش گذشته، مثل آدمي كه گرسنهست، قصد ازدواج داره، ولي توقعاتش شايد بالاست، شايد خانوادهش سخت گرفتن، با خودش فكر ميكنه كه دخترهاي بيحجاب شانس بالاتري براي جذب پسرها دارن، گفته اگر پاهامو ببينن، فكر ميكنن خيلي خوشگلم ميان خواستگاريم. ولي اينو ...
+
نوري
چرا بچه هارو نميذاريد پيش کسي و بريد پياده روي اربعين؟ببخشيد ولي خيلي سوال شده برام!بخصوص تو زماني که همه ي مذهبي ها لااقل يه پست درباره پياده روي اربعين ميذارن شما هيچ واکنشي نشون نداديد!:)) الان روش تربيتي شما روش تربيتي در مکه است؟:)
بحث مدرسه را قبول دارم ولي چطور اونارو با خطراتش بايد آشنا کرد! ميدونيد خود من تا چه حد از مدرسه متنفرم چون چيزايي اون تو ديدم که شرمنده تهدع آور بود از مدير تا دانش آموز و معلم و وقتي من دست و پا ميزدم که ديگه نرم مدرسه درست وقتي به 14 سالگي رسيده بودم والدينم گفتن اگه از درسا خسته شدي چيزاي ديگه رو بهانه نکن و من نميتونستم واضح بگم که تو اون مرکز فساد چي ميگذره!!! و تو همه ي کتاباي تربيت فرزند خوندم که والد بايد تو تيم مدرسه باشه يعني حتي اگر بچه انتقاد يا شکايتي کرد والد طرف بچه رو نگيره در صورتي که من نميتونم بعدا اينطوري رفتار کنم و به هيچ عنوان نميتونم بذارم بچه ام فکر کنه دارم از مدرسه حمايت ميکنم در حالي که همه و شما هم در مقابل فرزندان عضو تيم مدرسه ايد.ما حتي فکر ميکنيم بچه رو نفرستيم مدرسه واقعا مدرسه به چه درد ميخوره!؟؟؟ عين 12 سال زندگي ادم اون تو تلف ميشه آموزش هايي که ميشه تو 6 سال به يه آدم معمولي داد رو چرا 12 ساااااال کش ميدن؟ ولي خب بله بحث پذيرفته شدن از طرف جامعه با تحصيل ارتباط خيلي مستقيمي داره متاسفانه!
ولي توي بحث ارتباط احتماعي...والد که نميتونه با بچه بره مدرسه تا همه ي رفتاراي بده اون تو رو تحليل کنه برا بچه! مگر اينکه بچه هر اتفاقي ميفته برا والدين تعريف کنه! که نميشه! مثلا من مي رفتم چي ميگفتم به والدينم درحالي که رابطه خيلي خوبي با مادرم دارم و داشتم ولي اصلا با کدوم رو و با چه کلماتي اتفاقات مدرسه رو براش ميگفتم؟! واقعا هرچقدر هم که بچه ي خوبي تربيت شده باشه آخرش ممکنه يه چاهي جلو پاش تحت تاپير اون فضاي مزخرف پيدا بشه! مثلا اگر يه روز متوجه بشيد پسرتون از ويديو کلوپ يواشکي فيلم اورجينال ميخره مي بينه واکنش شما چيه؟ يا مثلا مريم سادات تحت تاثير دوستاش رمان اينترنتي ميخونه؟
پاسخ
...منحرف ميكند. شيوهاي كه براي تربيت جنسي كودكانم به كار بردم را در يك متن خلاصهاي قبلاً نوشتهام، در اين نشاني:
http://movashah.ir/fa/index.php?w=work&x=906
. خير. من طرف مدرسه را نميگيرم و نگرفتهام. هميشه به بچهها گفتهام كه من طرف حق هستم. اگر حق با مدرسه باشد با آن، و اگر نباشد با شما. خودم بارها به آنها گفتهام كه عمر شما در مدرسه تلف ميشود. پس در كنار مدرسه كتاب بخوانيد و كلاسهايي برويد كه چيز به دردبخوري ياد بگيريد. ولي آنها را واقعگرا بار آوردهام. خودم وقتي دبيرستان بودم نقشهام براي فرزندانم اين بود كه مثل پدر ابنسينا در خانه آموزش دهم. معلم خصوصي بگيرم. اما بعد متوجه شدم كه نميشود. به بچههايم گفتم دوست داشتم در خانه درس بخوانيد تا زود بزرگ شويد. ولي اگر اين كار را بكنم، جامعه با همه ما برخورد ميكند. اينطور كه هيچ مدرك معتبري به شما نميدهد و تا آخر عمر بيسواد محسوب ميشويد. تنها شغلي كه شايد به دست آوريد كارگريست كه البته آن را هم به ديپلمهها ميدهند و شايد به شما ندهند. ضمن اينكه اگر نهادهاي قضايي متوجه شوند، مرا متهم ميكنند به اينكه صلاحيت حضانت شما را ندارم، زيرا مانع تحصيل شما شدهام و با شستشوي مغزي آينده شما را تباه ساختهام. بهشان ياد دادم كه مانند رودخانه باشيد. وقتي مستقيم نميتوانيد به آرمانهايتان برسيد، با سنگهايي كه زورتان به آنها نميرسد نجنگيد، بلكه آنها را دور بزنيد، حتي اگر مسير كمي طولانيتر شود! همين الآن كه حدود 12 سالگي هستند، مدام دارم براي اعتيادشان در سن 18 سالگي صحبت ميكنم. بارها و بارها در شرايط مختلف برايشان صحبت ميكنم. اينطور مثلاً: ببين سيداحمد، آمادهاي اگه يه روز رفيقت گفت بيا يك پُك از اين مواد بزن، بگي نه؟! خيلي سختهها. آدمش هستي؟ اينقدر مرد شدي؟ قوي شدي؟ بهترين رفيقت مياد ميگه با يك پُك كه معتاد نميشي بيا حالشو ببر. مثلاً ناراحت و غصهدار هستي، ميگه اين فراموشي مياره. آره فراموشي مياره، اونقدر كه دين و ايمانتو فراموش ميكني و ممكنه به هر نامحرمي تجاوز كني! دزدي كني! آدم بكشي! اينجور موقعها لاتي حرف ميزنم، دقيقاً همان لحني كه يك روز از بيگانگان خواهند شنيد، تا آشنا شوند؛ داداش بيا ديگه، مرد باش، ...
+
نوري
ممنون که اين همه وقت گذاشتيد براي پاسخ هرچند اصلا طولاني نبود. سال ها پيش يه کتاب از استاد حائري خوندم اکر اشتباه نکنم اسمش مسئوليت و سازندگي بود و يادمه خيلي زاويه ديد جديدي به من داد اما متاسفانه جايي يادداشت نکردم و کتاب هم امانت بود و سراغ بقيه ي کتابهايشان هم نرفتم. الان دوباره اين باب باز شد که بروم سراغ مطالعه شون لطفا اگر غير از کليپ هاشون کتابي ازشون مطالعه کرديد معرفي کنيد.
تربيت واقعا گيج کننده است...الان براي چندمين بار در چندماهي که والد شدم معادلات ذهنيم بهم ريخت. چندتا سوال دارم؟ چطور تا بچه نديده والدين کاري رو انجام ميدن بايد مطمئن بود دنبال اونکار ميرن؟ بچه تا نبينه والدين نماز ميخونن که نماز نميخونه تا نبينه اونا دروغ نميگن که صادق نميشه...پس وقتي باهاشون هيئت نره چطوري دو روز ديگه که به سن شناخت رسيد خواهدرفت؟ اصلا پياده روي اربعين، زيارت ائمه،هيئت و روضه و.... رو جز "دين عملي" که گفتيد ميدونيد؟ من نميدونم ميتونم منظورم رو برسونم يا نه!البته منظور شما رو کاملا متوجهم فکر ميکنم اين دقيقا همون چيزيه که حاج اقاي پناهيان تو بحث تربيت ميگه و اگر همونه پس توجيحم. من با اينکه والدينم هردوتا خادم هيئت بودن و ما هرهفته هيئت بوديم يا گلزار شهدا من وقتي به سن شناخت رسيدم هيچوقت فکر نکردم من ديگه همه چيو از دين ميدونم و دقيقا احساس ميکردم هنوز هيچي نميدونم و اشباع هم نشده بودم و شديدا هم احساس خلا داشتم. بچه ها اگر نبينن والدين به پياده روي اربعين ميرن پس از چه کسي الگو بگيرن؟ من عمدا روي پياده روي اربعين تاکيد کردم توي سوال چون هدفم خود پياده روي بود نه صرفا زيارت کربلا،اينکه اين پياده روي داره به سمتي پيش ميره که يه وجهي از جامعه ي اسلامي بعد از ظهور معرفي کنه اينکه اين کار در راستاي ظهوره! اصلا کي موقع گفت و گو در مورد اين مسائل با بچه هاست؟
پاسخ
سلام. مرحبا به ناصرنا. دقيقاً عرض بنده نيز همين بود. همين را ميخواستم عرض كنم كه شما فرموديد. در مدرسه خصوصي و ويژه مذهبيون، البته كه شايد كودك با حرفهاي زشت برخورد نكند و هيچكس به او پيشنهاد بيشرمانهاي ندهد! بله، اين فرمايش شما درست است و من به همين دليل عرض كردم كه فرزندانم را در اين مدارس نميگذارم. مدرسه يك نمونه كوچك از جامعه آينده است. زيرا همين همكلاسيها هستند كه چون همسن فرزندان مناند، ده سال بعد همكارهاي او خواهند شد. امروز شايد با حرفهاي جنسي او را آزار ندهند، ولي ده سال بعد، سر كار، پيشنهادهاي زشتي به او خواهند داد و چه بسا در معرض تجاوز قرار بگيرد. حالا چه بايد كرد؟ آيا صحيح است كه او را امروز در قرنتينه نگه داريم تا در جواني با بيماري جامعه مواجه شود؟ نظر حقير اين نيست. بنده گمان ميكنم كه مدرسه حكم «واكسن» را دارد. حرفهاي زشتي كه امروز در مدرسه ميشنود نسخه تخفيفيافته همان پيشنهادهاي بيشرمانه در بزرگساليست، مانند واكسن كه يك ويروس يا باكتري ضعيفشده است. البته كه همين ويروس ضعيف ميتواند كودك ما را بكشد، اگر ما از قبل او را آماده نكرده باشيم. درباره بلوغ زودرس صحيح فرموديد. بچهها حرفهاي 15 سالگي را در ده سالگي ميزنند، در مدرسه. اما اين آيا اشتباه والدين نيست؟ اگر من ميدانم كه كودكم در ده سالگي درباره مسائل جنسي اطلاعاتي ناقص به دست خواهد آورد، نبايد در نه سالگي او را آموزش دهم؟ حقير به شدت به آموزش جنسي اعتقاد راسخ دارم. اما نه در مدرسه و عمومي. بلكه در خانه و توسط والد مورد اعتماد. من همان سالهاي اولي كه كودكانم مدرسه رفتند آنها را آموزش دادم. خيلي صريح كاغذي آوردم و تصاويري كشيدم و توضيح دادم. آنقدر علمي و ساده گفتم كه بفهمند و البته چون بيش از هشت نه سال نداشتند، هيچ حس هيجاني نسبت به موضوع پيدا نكردند. فقط اطلاعات كافي دادم كه وقتي در مدرسه از كسي شنيدند، بگويند: ما همه اينچيزها را ميدانيم، تازگي ندارد كه! بعد از همه اطلاعاتي كه دادم، گفتم خداوند به ما دستور داده تا از فروج محافظت كنيم. اين مهمترين وظيفه هر انسانيست. يعني هيچ كسي حق ندارد درباره فروج با ما سخن بگويد و نه دسترسي به آن پيدا كند، زيرا ابليس از همين راه ما انسانها را ...
+
[ادامه پاسخ]
...كردم اين طور: فرض كن دماي اين قابلمه 80 درجه است. دماي اين آب هم 10 درجه. آيا وقتي آب برخورد ميكند با ظرف، دماي ظرف كم ميشود؟ - بله، دماي آب چطور؟ - زياد ميشود. تا چقدر؟ بعد خودم ادامه دادم: اگر زمان كمي كنار هم باشند، مثلاً هر كدام ده درجه به ديگري نزديك ميشود. ظرف ميشود 70 و آب ميشود 20. اما اگر طولاني شود، به يك نقطه تعادل ميرسند، مثلاً 40. بعد ما ظرف و آبي خواهيم داشت كه همدما هستند! با كساني باش كه اگر شبيهشان شدي پشيمان نشوي! بچهها بارها خواستهاند كه مدرسه نروند. بارها و بارها. مثلاً مريم گفته بود اگر بخواهم خانهدار شوم چرا بايد مدرسه بروم؟ گفتم آيا ميخواهي تخصصي خياطي ياد بگيري؟ هنرستان؟ - بله. خب تا كلاس نهم را تمام نكني نميتواني هنرستان خياطي بروي. فكر كن يك كتابي در يك جايي هست كه صد كيلومتر فاصله دارد. آيا نبايد اين راه طولاني را بروي تا به آن كتاب برسي؟ حالا اينكه اشتباه است يا درست كه كتاب را بردهاند آنجا، اين ديگر مسأله الآن تو نيست. تو ناگزير هستي اين مسير را طي كني. يا سيداحمد مثلاً همين امسال اول سال گفت ديگر مدرسه نميروم. من ميخواهم بروم و يك رستوران تأسيس كنم. گفتم: آيا مطمئني كه بچه خودت هم مدرسه نخواهد رفت؟ - نه. خب، الآن كه تو مدرسه ميروي، آيا هر سؤال درسي كه ميپرسي من جواب ميدهم؟ - آره. آيا افتخار ميكني پدري داري كه جواب همه سؤالهاي تو را ميداند؟ - آره. خب اگر مدرسه نروي، بعد كه بچهدار شدي، به نظرت آيا بچهت به تو افتخار ميكنه؟ يا سعي ميكنه هيچكسي اون رو با تو نبينه! به مقداري از مدرسه رو مجبوري كه بري. هر چقدر هم كه خستهكننده...
پاسخ
...باشه، حداقل تا ديپلم رو چارهاي نداري. و گرنه توي جامعه پذيرفته نميشي و شايد حتي بهت زن هم ندهند! چند روز كه از مدرسه گذشت، غر زد كه من اين معلم رو نميخوام. خيلي داد ميزنه. گفتم: باشه، اگر واقعاً ميخواهي كلاست رو عوض كني من ميام و با مدير صحبت ميكنم. ولي، مطمئني وقتي رفتي سر كار، يك رئيس نخواهي داشت كه داد بزنه؟ يا وقتي رفتي سربازي يك فرمانده بد؟ حالا چيكار ميخواهي بكني؟ بعضي آدمها فرار ميكنند.مثل همين كاري كه تو الآن ميخواهي انجام بدي. ولي بعضيا «حل» ميكنند مسأله را. يعني راهي پيدا ميكنند تا با اين مسأله كنار بيايند. ميخواهي در همين كلاس بموني تا ياد بگيري با يك آدم داد زن و عصباني بايد چكار كرد؟ اگر امروز ياد نگيري فردا در اين جامعه كه هزارتا مثل اين معلم داره ميخواهي چيكار كني؟ خودش گفت ميمانم. الآن كه يك ماه گذشته، خيلي از مدرسه راضيست! هر روز با خنده و شادي خانه ميآيد. چون ميفهمد كه خودش توانسته حل كند! اين نشاطآور است. سيدمرتضي يك چالشي در مدرسه داشت. گفتم من ميتوانم بيايم و با معلمت صحبت كنم. ولي بعد تو خجالت نميكشي كه چرا خودت نتونستي باهاش حرف بزني؟ كدوم رو بيشتر دوست داري اين كه بابات بياد به معلمت بگه يا خودت مثلاً بگي كه صندليات را عوض كند در كلاس؟ خب اگر من آمدم، تا چند سالگي قرار است بيايم؟ فردا رفتي سر كار زنگ ميزني: بابا بيا با رئيسم صحبت كن؟ رفت و خودش صحبت كرد! من با بچهها زياد حرف ميزنم. نه هميشه، دقيقاً وقتي كه گير ميكنند. تا گيرشان را رد نكنم ولشان نميكنم. ببخشيد اگر طولاني شد. خوشحال ميشوم اگر انتقاد يا پيشنهادي نسبت به آنچه عرض كردم داريد، حتماً بنويسيد. سپاس.
+
[ادامه پاسخ]
...ميرفتم، اما فرزندان، آنها بايد زماني تجربه كنند كه در وجودشان طلبي براي آن حس كنند. ما حتي در زيارت هم رواياتي داريم شگفت. مثلاً فردي آمده و گفته اين تعداد رفتهام كربلا و زيارت، معصوم (ع) به ايشان مطلبي با اين مضمون فرموده: كاش يك بار ميرفتي، ولي با درك درست از زيارت. من بچهها را تقريباً در نوعي خلأ اطلاعاتي درباره مناسب ديني نگه داشتم. مثلاً ما هر سال محرم تاسوعا و عاشورا بيرون ميرويم. حرم ميرويم و بعد خيايان چهارمردان را تا انتها. مردم را ميبينيم و عزاداريهايشان. فقط يكبار بردمشان در يك مجلس روضه. خيلي كوچك بودند. ديگر تا زماني كه خودشان نخواستهاند نبردمشان. اين بايد برايشان مثل يك بيخبري بماند تا وقتي كه بزرگ شوند. آن روز وقتي خودشان تنها بروند، معنادار ميشود. احساساتبرانگيز. چيزي ميشود كه تجربه نكردهاند. چرا؟ چون دنياي امروز پر است از اطلاعات و تجارب. آنقدر وسيع كه ته ندارد. ما وقتي كه ذائقهمان شكل نگرفته اگر مثلاً نوشابه زمزم را تجربه كنيم، آنقدر برند نوشابه زياد است كه تا سالهاي سال ديگر نوبت زمزم نميشود. بگذاريم آن را وقتي تجربه كنيم كه توان تشخيص طعم و مزه آن را داريم. شايد به خاطر همين بمباران مذهبيست كه گاهي ميبينيم بعضي از كودكان رشد كرده در خانوادههاي مذهبي، لامذهب از كار در ميآيند. يكي از شكايتهايي كه زن سابق در دادگاه طرح كرد همين بود: «محيط خانه اين آقا اصلاً محيط طلبگي نيست. من مدام ميگويم در خانه نوار روضه روشن باشد، ايشان مخالفت ميكند!» در شرايطي هم كه از طرف پدرش نوشته بود براي بازگشت، اين مطلب را آورده بود:
http://rastan.parsiblog.com/Posts/37
اما سؤال بعد: مدرسه دولتي. از ابتدا تا حالا. اطرافياني بودند كه اصرار ميكردند ما هزينهاش را متقبل ميشويم كه بروند خصوصي. من اما عرض ميكردم مسأله هزينه نيست. مسأله اين است كه اطلاعاتي كه در مدرسه ياد ميگيريم معمولاً در بزرگسالي به كار ما نميآيد. آنچه از مدرسه ياد ميگيريم ...
پاسخ
...روابط اجتماعيست. آيا جامعه ما انتخابشده و محدود است كه ميخواهيم فرزندانمان را در يك محيط بسته و انتخابشده پرورش دهيم؟ بچهها قرار است وقتي بزرگ شدند با هر آدمي كه در اين كشور زندگي ميكند بتواند تعامل داشته باشد. اگر در مدرسهاي تربيت شود كه نمونهاي از همه آدمها در آن نيست، ناقص بار ميآيد. مدرسه دولتي يك نمونه تقريباً كامل از جامعه است. چون همين آدمها وقتي بزرگ شوند ميشوند همكار، همسربازي، هممحلهاي و ديگر همهاي بچه ما. يكبار حتي يكي تلفن كرد و گفت از آموزش و پرورش شماره ما را گرفته كه سيداحمد را بفرستيد در مدرسه ما كه يك مدرسه داريم ويژه سادات. من به شوخي عرض كردم: وقتي همه بچه سيدها را يك جا جمع كنيد، اونوقت اگر كسي دشمني با اهل بيت (ع) داشته باشه، يك بمب بگذاره، يهو نصف نسل سادات رو به فنا ميدهيد كه! ولي دليل اصليام اين بود: آيا وقتي فرزندم بزرگ شد، در جامعهاي زندگي خواهد كرد كه تمام اطرافيان او را سلاله سادات تشكيل ميدهند؟ قبول نكردم! ولي حواسم هست. مثلاً به سيداحمد چند وقت پيش گفتم: چند روز است كه به برادر و خواهرت زياد ميگويي: خفهشو! تو از وقتي متولد شدهاي تا امروز اين كلمه را در خانه نشنيدهاي. چون من هرگز به كار نبردم. در تلويزيون هم فيلمهايي نديديم كه اين كلمه را به كار ببرند. پس حتماً از مدرسه ياد گرفتهاي. آيا دوستاني امسال پيدا كردهاي كه زياد خفهشو ميگويند؟ گفت نه. گفتم دقت كن، در كلاس چه كساني هستند كه ميگويند خفهشو. مقداري فكر كرد و اسم چهار نفر را گفت. پرسيدم آيا با آنها وقت ميگذراني؟ زنگ تفريح؟ گفت نه خيلي. گفتم آيا آنها توانايي خاصي دارند يا ويژگي منحصر به فردي كه ممتازشان كرده باشد؟ بعد با مثالي توضيح دادم: وقتي مدرسه ميرفتم سيدعمار هم كلاسيام خيلي خط خوبي داشت ومن نداشتم. همين باعث شد كه شيفتهاش شوم. الگوگيري اين طور عمل ميكند. آن وقت بدون اينكه خودت بفهمي شبيه به او ميشوي. اعتراف كرد: آنها خيلي خوب فوتبال بازي ميكنند. گفتم شايد همين باشد. وقتي احساس كني فردي توانايي خاصي دارد كه تو نداري، بدون اينكه بفهمي از تمام رفتارهايش الگو ميگيري. روي تابلو يك قابلمه كشيدم و يك پارچ آب كه در آن ميريزد و مسأله را طرح...
+
نوري
سلام آقا سيد
بچه ها خوب هستن الحمدلله؟
3 تا سوال داشتم ازتون:
اول اينکه اگه يه روز يکي از بچه هاتون خيلي جدي تصميم بگيره و بگه ديگه نميخوام برم مدرسه واکنش شما چيه؟
بعد اين که آيا فرزندانتون مدارس خاصي درس ميخونن؟منظورم مدارس مذهبي طور و اين هاست مثلا ما اينجا مدارس اعلم الهدي داريم مدارس محمدامين داريم و... و اگر دولتي و عادي درس ميخونن چرا انتخابتون اين بوده؟
و آخر هم اينکه ببخشيد هاااا شايد فضولي تلقي بشه ولي سواله شما هيچوقت بچه ها رو پياده روي اربعين برديد؟ خودتون تا حالا رفتيد؟ ممنون
پاسخ
سلام. خيلي ممنون! سه سؤال كه هر كدام پاسخي بس مفصل دارند. سعي ميكنم خلاصه عرض كنم، از آخر. من خودم قبل از تولد بچهها توفيق زيارت كربلا رو داشتم. اما با داشتن آنها، تنها كه نميتوانستم بروم، بايد ميبردم. پس نرفتم. چرا؟ در مسأله تربيت نظريه آقاي حائري (عين صاد) را پسنديدهام. ايشان معتقد به دو شيوه تربيتي است كه مدعيست يكي را حضرت رسول اكرم (ص) در مكه اتخاذ فرمودند و ديگري را در مدينه. در اين مطلب
http://rastan.parsiblog.com/posts/342
به اين مسأله اشاره كردهام. من از كودكي با فرزندانم اينطور رفتار ميكردم و تلاش ميكردم حجم اطلاعات مذهبي و حضورشان در مجامع ديني را در حداقل نگهدارم، تا اشباع نشوند و به قول بعضي دچار «تهوع فرهنگي» نشوند. بسيار جدّي دقت كردم تا مورد بمباران مذهبي قرار نگيرند. يعني هرگز احساس نكنند هر چه درباره دين و مذهب است ميدانند و همه جور مناسكي را تجربه كردهاند. چرا؟ تا وقتي به سن شناخت رسيدند و خود را به عنوان يك انسان درك كردند، خودآگاهي كه برايشان پيدا شد، احساس كنند جايي براي مذهب هنوز در وجودشان خاليست. تا بروند و پيدا كنند. تلاش كنند تا دين را بفهمند. مانند ادواردو آنيلي كه در وسط ايتاليا، اسلام را پيدا ميكند. من براي بچهها قصههاي ديني ميگفتم، با عنوان «قصه واقعيت»، اما بيشتر رنگ تاريخي به آن ميزدم تا ديني و مذهبي. بعد وقتي در مدرسه از معلمشان چيزي از مفاهيم معنوي ميشنيدند، با خوشحالي ميآمدند و تعريف ميكردند. وقتي هم به سن رشد فكري برسند، احساس ميكنند چقدر از دين كم ميدانند. پس نسبت به تجربه ديني حساس ميشوند و اين مناسك برايشان جذابيت پيدا ميكند. آنچه مهم است اينكه اخلاق خوب را فرا بگيرند، يعني «دين در عمل». بعد كه با نحلهها آشنا ميشوند، خودشان خواهند فهميد كه كدام «دين نظري» با اين «دين عملي» سازگارتر است. آيا مسيحيت؟ آيا بودا؟ آيا اسلام اهل سنت؟ يا شيعه؟ پس هرگز حتي تصميم هم نگرفتم آنها را به پيادهروي اربعين ببرم. اگر فرزند نداشتم، يا زني داشتم كه فرزندانم را نگه ميداشت شايد خودم تنها...
+
سيد
سلام برادر
چند سالي است که گاه و بيگاه به وبلاگ شما سر ميزنم.
وبلاگ بسيار خوبي داريد. معلوم است ممزوج با زندگيتان است و برخاسته از اعتقادتان.
من شخصاً خيلي چيزها ياد گرفتم از آن. از ايدههاي تربيتي، روايات گلچين آخر پستها، جسارت در خلاقيتهاي خانگي، سادگي در بيان، نمودارسازيها، اعتقاد عميق به اسلام و...
شما را غايتاً، روشاً و هم محتوائاً ميپسندم؛ که البته خدا بايد بپسندد و راضي باشد.
مجموعاً وبلاگتان نمونهي بسيار خوبي از يک کار کوچک و مستمر است که تأثيرگذاري بالايي دارد.
انشاءالله موفق و مستدام باشيد
ياعلي
پاسخ
سلام اخوي. ذوق زده شدم. واقعاً عرض ميكنم. اينكه ميگويم ذوق كردم، يعني واقعاً ذوق كردم و خوشحال شدم، دقيقاً وقتي كه نظر شما را خواندم. فضاي مجازي اصلاً اينطور است. كامنت و لايك و نظر و اينچيزها حقيقتاً تأثير مستقيم در روحيه و رويه فرد دارد. چرا مجازي؟! در زندگي روزمره هم همين است. وقتي مثلاً يك لطيفه تعريف ميكني، حتي حالات چهره مخاطب هم برايت پيام دارد و در رفتار آينده تو اثر ميگذارد. اينكه بزرگواري چون شما اينطور حقير را بنوازد، البته كه جاي خوشحالي دارد و شكر خداي را به جاي آوردن ميخواهد كه هر چه هست از لطف بيكران ربوبيست و بنده جز اعطاي حق چيزي از خود ندارد. بله، اين جزيي از زندگي شده است، اين وبلاگ. اول نبود، ولي بعد شد. بچه داشتن، با بچهها سر و كله زدن، تربيت كردن، خودش نوعي تربيت شدن است. انسان در روند تربيت كردن تربيت ميشود. چيزهايي ياد ميگيرد. سادهگويي از سادهترين اين نعمتهاست. نعمت تربيت كردن كودكان. آدم ياد ميگيرد چطور با بچهها حرف بزند. چيزي كه آنها بفهمند. ساده و روان. كوتاه و مختصر. البته كه طولاني و مطوّلش را دوست دارم. از ابتدا هم خيلي پرگو بودم و پرنويس البته. ولي مردم زماني كه قطارهايش سيصدكيلومتر در ساعت سرعت دارند و اينترنتش يك ميليون صفر و يك را در يك ثانيه منتقل ميكند، خب تحمّل زياده ندارند. سپاس از منّتي كه گذاشتيد و نظر محترم خود را مرقوم فرموديد. همواره در پناه خدا باشيد، موفّق و پايدار.