• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : نقشه طلاق
  • نظرات : 5 خصوصي ، 68 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4   5      >
     
    + طلبه 
    من واقعا گيج شدم!
    اين شرايطي ک آدرسش رو گذاشتيد مال غير بود يا همسر سابقتون؟!
    ازدواج براي طلبه اي که قصد داره حداقل در درس اصولي پيش بره در سن 26 سالگي خب بله ب نظر من زوده!
    امام راحل در چند دهه پيش 27 سالگي ازدواج کردند. .
    البته عرض کردم نظر شخصيمه. . البته من در شرايط ديگران نيستم پس بهتره اصلا قضاوتي نکنم؛ هر بار در زندگي قضاوتي کردم محل ابتلا قرار گرفتم! دوست ندارم آيندم با يک قضاوت نابجا، ب راحتي خراب بشه خداي ناکرده. .
    در کل زندگي پرفراز و نشيبي داشتيد و داريد؛
    فکر نميکردم کسي که سرهم پنج سال ازم بزرگتره اين همه مصايب اطرافش سايه انداخته باشن. .
    اصبر صبراً جميلاً. .
    البته هنوز تمام زندگي مکتوبتان رو ورق نزدم نميدونم حق با کيه. .

    اين اتفاق ک انتهاش تلخ بود چرا تعبير جالب رو آورديد!!!

    پاسخ

    جالب از اين بابت كه تمام حوادث زندگي چراغ راه آينده است. امتحان ما در اين دنيا «همين زندگي»ست. قرار نيست اتفاق بزرگي را رقم بزنيم، تنها بناست در آن چه بدان مبتلي مي‌شويم، پاسدار اوامر الهي باشيم. هر چه دشواري‌ها بيشتر، محك عمل انسان قوي‌تر. از اين زاويه كه بنگريم، از منظر قدرت و عظمت الهي كه در فسخ عزائم مشهود است، همه اين حوادث زيباست. تشكر
    + طلبه 
    چرا شما طلبه هاي آقا انقدر زود ازدواج ميکنيد ک بعد برخي هاتون پشيمان؟!
    اصلا برام قابل درک نيست!

    پاسخ

    به نظر شما ازدواج در 26 سالگي زود است؟! البته بنده قصدم ازدواج در 30 سالگي بود و براي آن هم برنامه‌ريزي كرده بودم. ولي اتفاق جالبي برنامه‌ام را تغيير داد. در يك سفري كه به شيراز داشتم، داخل اتوبوس يك شيخي آمد و كنارم نشست،‌ فردي كه نمي‌شناختم. در مسير با هم صحبت كرديم و پيشنهاد يك همكاري علمي را داد. پس از بازگشت به قم چند سال با هم كار مي‌:كرديم، پژوهش‌هايي پيرامون فلسفه. ايشان طوري سلوك و رفتار داشتند كه حقير به خطا افتادم كه امدادها و عطاياي الهي در نزد ايشان فرود مي‌آيد و بقاي نظام اسلامي منحصر به استفاده از انديشه‌هاي ايشان است. حالتي پيدا شد كه هر چه مي‌گفتند اطاعت مي‌نمودم. چند سال بعد پيشنهاد ازدواج با تك‌دخترشان را دادند. بنده نيز به حسب حالت شاگرد و استادي كه حس مي‌كردم پذيرفتم. چند ماه نكشيد كه ديدم ايشان تمام زندگي داخلي مرا قبضه كرده و دختر ايشان نيز به حسب منزلتي كه پدرشان در نظر من داشت، هر چه ميل داشت عمل مي‌:كرد. چهار سال صبر كردم تا اتفاقاتي افتاد كه فهميدم آن رفتارها از روي ريا بوده و آن سلوك و عرفان راه باطلي را مي‌رود. اين را وقتي فهميدم كه ايشان با يك بزرگ ديگر از اساتيد و فضلا درگير شد. در آن درگيري و در كلمات ردّ و بدل شده، متوجه اشتباه خود شدم. ارتباط كاري و علمي خود را با پدرزن قطع كردم و مشكلات در منزل بيشتر شد. در نهايت هم دختر ايشان عزم جزم كرد و رفت و گفت: مشكل ما سياسي‌ست! خلاصه مرا ضد انقلاب تشخيص دادند و كار به پايان رسيد. بنده پيش‌قدم در اختلاف نشدم و از اين بابت خداي را سپاس مي‌گويم. نخستين تهديد ايشان اين بود كه بچه‌ها را نمي‌گيرم و بايد خودت نگهداري كني، مگر اين‌:كه شرايط مرا بپذيري تا بازگردم. http://rastan.parsiblog.com/Posts/37 بنده آن شرايط را نپذيرفتم اين شد كه سال‌هاست خردسالانم را خود نگهداري مي‌كنم. اميدوارم به قابل درك بودن مطلب كمكي كرده باشد، اين مختصري كه عرض شد.
    + علي 
    باسمه تعالي
    همسر من كه در ابتداي ازدواج بارها اعلام كرد كه قصد دريافت مهريه عندا لمطالبه اش را ندارد و انرا نميخواهد. ازدواج اول خود را مخفي كرد و در شناسنامه هم قيد نشده بود كه تازه فهميدم . اكنون بعلت نقص قوانين مربوطه ، مهريه را سلاحي كرده تا تمكين نكند وبدون خبر منزل را ترك كرده و رفته است . ازانجاكه پرداخت صد و ده سكه برايم مقدور نيست مجبورشده ام درين دو سال سكوت و تحمل كنم چرا كه با هر أقدام من نظير إظهار نامه مهريه را أجرا ميگزارد .در برابر اين ظلم و تعدي به حقوق مرد قانون چه حمايتي ميكند؟
    پاسخ

    قديم‌ها مي‌گفتند: قانون را مردها نوشته‌اند پس به زن‌ها ظلم شده است. امروز فهميديم اين قانون را مردهايي نوشته‌اند كه خيلي زن‌ها را دوست داشته‌اند و به مردها ظلم كرده‌اند! قانون حمايت از خانواده سال 1353 چندان اسلامي به نظر نمي‌رسد باشد. يك مثالي را به يكي از دوستان عرض كردم تكرار مي‌كنم: تصور كنيد چند پليس در نوشتن جريمه تعدّي نمايند و بي‌گناه‌مردمان را جريمه ناروا كنند. آيا نيروي انتظامي «حق جريمه نوشتن» را از تمامي پليس‌ها مي‌گيرد؟! اگر بگيرد اقدامي احمقانه نكرده است؟ خير، تنها همان چند پليس را محاكمه انتظامي كرده و تنبيه مي‌نمايند. حالا چند مرد در تاريخ گذشته اين سرزمين زنان خود را آزار داده و از حق طلاق بد استفاده نمودند، حق طلاقي كه شرع اسلام به مرد داده است. دوستان ما آمدند و بالكل حق طلاق را از مرد گرفتند! امروز اگر مرد طلاق بدهد زن را بايد به زندان محكوم شود. تنها با اجازه قاضي مي‌تواند. و قس علي هذا در ساير قوانين خانواده. توكل بر خدا، بلكه اين قوانين روزي اصلاح شود. دست حقير كه به جايي نمي‌رسد. من نيز چون شما تنها مي‌توانم نظر شخصي خود را بيان نمايم. موفق باشيد.
    + بهشت 
    دست دلم نمي رود که نظر بگذارم براي پست هاي منفورترين حلال خدا
    اما مطلبي را بگويم و ...
    شنيده ام که بعضاً دوشيژگان و بانواني انگشتري شبيه به حلقه دست مي کنند، دسپ چپ!
    معتقداند در امان اند! از بعضي مزاحمت ها...

    شايد که اين پست ها نيز ...
    شايد...
    انگشتري اند به دست چپ تان؟
    پاسخ

    شايد!
    + بهشت 
    آرشيو کنيد
    لطفاً

    جاري باشيد
    لطفاً
    پاسخ

    ملازمه جاري بودن و آرشيو كردن را درنمي‌يابم، نمي‌شود جاري بود و آرشيو نكرد؟! :(
    + يه بنده ي خدا 

    پاسخ

    خوب و بد همه بندگان خدايند، بعضي مي‌دانند و بعضي تجاهل مي‌كنند.
    + عمار 

    سلام مطالب خوب ومفيدي گذاشته بودي انشالله موفق باشي.
    پاسخ

    تشكر از نظر لطف شما. :)
    + مهم نيس 
    عجب...
    جالبه...
    پاسخ

    و دردناك البته!
    + مهم نيس 
    فرصت شد دوباره يه سري از مطالبو بخونم...
    يعني زوجه دوست داشته وآيا هنوز هم دوست دارد زندگيش را ادامه دهد ولي زوج حاضر نيست؟؟؟
    پاسخ

    زوجه مي‌فرمودند شش‌ماهه نخست واقعاً قصد طلاق داشته‌اند، لكن در شش‌ماهه دوم قصد بازگشت. زوج اما شروطي قرار داده و زوجه نپذيرفته، كما اين‌كه زوجه نيز پس از خروج از منزل شروطي براي بازگشت نهاده بود. شروط زوج اما بسي ساده‌تر؛ آن شانزده نفر از اقوام زوجه كه مدعي شدند زوج او را از خانه بيرون كرده و سياهه‌اي به باطل تنظيم كردند و در پرونده مضبوط است، مطابق واقع شهادت دهند و اين نيز درج در پرونده شود. ديگر اين‌كه زوجه باقي مهريه‌اي را كه بخشيده بود، پس از دريافت 24 سكه از آن، و سند دست‌نويس خود را در دادگاه انكار كرد، محضري كند آن بخشش را. سومين شرط نيز چنين بود كه سي و اندي دروغ كه در دادگاه گفته را تكذيب نمايد و در حضور قاضي دادگاه ويژه اعلام نمايد حقايق را، تا آن اكاذيب از پرونده زوج در آن دادگاه محو گردد. مثلاً زوجه گفته بود كه زوج مانع رفتن زوجه به مراسم احياء مي‌شده و هيچ شب قدر اجازه نداشته از خانه خارج شود. حال اين‌كه واقعيت به اين قرار است: در چهار سال زندگي مشترك كه مشتمل بر سه شب قدر و در كل 12 مورد بوده، همگي را زوج و زوجه به همراه فرزندان در مراسم احياء شركت مي‌جسته و پس از سحر باز مي‌گشته‌اند كه بسياري از هم‌محله‌اي شاهد حضورشان بوده‌اند. وقتي از زوجه مي‌پرسد كه چرا در حضور قاضي اين چنين دروغ‌هايي گفتي، زوج پاسخ شنيد كه: در دادگاه همه دروغ مي‌گويند! زوج هرگز نپذيرفت كه زوجه بدون اين سه شرط باز گردد!
    + مهم نيس 
    حاج آقا ممنون که ج داديد...امامن احساس درس گرفتن بهم دست نداد که هيچ حتي احساس کردم اين قصه فقط بيان درد دل هست.درد و دلي که همراه با عذاب وجدانه...اما اين عذاب وجدان نميخواد قبول واقع بشه توسظ شوهر...يعني واقعا فقط مشکل از زوجه بوده؟؟؟اگه اينطور بوده و شوهر راضي به طلاق نبوده خب ميتونسته حل بشه...
    اينکه خاطرات و نقشه هاي پدرزن نوشته شده درس عبرته يا متهم کردن به حق ياناحق؟؟؟و تبرئه کردن خود به حق يا ناحق...من نميدونم الله اعلم...اما من مورداي مشابهي ديدم که باعث شده نتونم با خوندن يه مطلب تحت تاثير قرار بگيرم و حتي عبرت بگيرم.اين وسط نميدونم خدمت به اسلام کي خودشو نشون ميده؟؟؟فقط خدا نکنه که پاي بچه اي هم وسط باشه که تا قيام قيامت زن و شوهر مسئولند در برابر خدا...گاهي يه جاي کار ميلنگه و مقصريم اما قبح مسئله ميريزه و نميخوايم قبول کنيم يه جاي کار ميلنگه.ايراد من دقيقا چيزي بود که خودتون گفتيد:عبرت...برداشتي که از مطالب خواهد شد حس نفرت و ناراحتي و عجولانه قضاوت کردنه بيشتر تاعبرت...
    پاسخ

    تشكر كه احساس خودتون رو صادقانه بيان كرديد. اما هميشه احساس در تعامل دو چيز شكل مي‌گيرد؛ اثر بيروني و حالات دروني. پس هر حسي كه حاصل شود؛ عشق، نفرت، لذت، رنج، همه و همه از اين تركيب پديد مي‌آيند. برخورد ما با هر نوشته‌اي نيز از همين قاعده پيروي مي‌نمايد. از همين روست كه گاهي از يك مطلب چندين حس متفاوت در افراد گونه‌گون مشاهده مي‌گردد. نقيض همين فرمايش شما را در كامنت‌هاي ديگر داشته‌ام. همين ضدعبرت بودن نوشته‌هايم را ديگراني بوده‌اند كه عبرت‌انگيز خوانده‌اند. پس همين است كه در نوشتن نمي‌شود همه را راضي نگهداشت. بايد سوابق و تجربيات و حالات گذشته و حال مخاطب را نيز لحاظ نمود. چون انسان‌ها تجربيات يكسان ندارند، تأثّر مشابهي هم نخواهند داشت. اگر به نوشتن ادامه دادم و كار بدينجا رسيد كه ديديد، تشويق‌هاي فراواني بود كه در نظرات ديدم و چه بسيار ايميل‌ها دريافت نمودم. مثال‌ها فراوان است و اين فضا كوچك براي اطاله كلام. شما را به خدا مي‌سپارم و از اين‌كه نظر خود را افزوديد و وبلاگ را پربارتر نموديد تشكر مي‌نمايم. و البته استدعا دارم اگر نقطه‌نظرات دقيق‌تر و أوضحي نسبت به مواردي داريد كه مي‌تواند بنده و مخاطبانم را ياري نمايد، دريغ نفرماييد. ياعلي
    + مهم نيس 
    در ضمن مخاطبم هم شماييد هم زوج ولي از اولش که خوندم نفهميدم اين زندگي خودتون بود يا کس ديگه و شما فقط نويسندش بوديد...گفتم که عجييييييييييييب بود بسي!!!!!!!!!

    پاسخ

    اصلاً قرار نيست معلوم شود كه اين قصه زندگي كيست. چندين بار هم اشاره شده است كه تعمّد در كار بوده كه «اشخاص» را حذف كنم، مصاديق را بردارم، تا «اصل مطلب» معلوم شود، بيشتر مورد توجه قرار گيرد و توجهات را جلب نمايد. سعي كرده‌ام از ادبيات رمزگونه، جذاب و جديدي بهره برم، تا شايد مطلب را أوقع في‌النفس نمايد، اگر بنا مي‌گذاشتم بر تكلّم به همان لساني كه ما طلاب معمولاً در روابط اجتماعي خود به كار مي‌بنديم، بعضي تجربيات نشان داده اين طرز بيان ديگر پسند جامعه نيست و اگر زبان جوانان تغيير كرده است، نبايد زبان گويندگان تغيير نمايد. پيامبر رحمت ص كه در جواب آن اعرابي به لهجه خود او پاسخ مي‌دهند: ليس من امبر امصيام في امسفر، ما نبايد لهجه مخاطبين را در كلام خود لحاظ كنيم؟! شما ببخشيد از عجيييييييييييب بودن شيوه نگارش حقير. تشكر از توجه شما.
    + مهم نيس 
    سلام.من يه نگاهي به وبلاگ عجيب غريبتون انداختم...فقط يه سؤال عجيب هم دارم:چرا اين همه نوشتين؟اصن اگه بجاي اين همه نوشتن در مورد زندگيتون که چي شده يا نشده به پژوهش وقت اختصاص ميداديد بهتر نبود؟اصن من دچار يه افسردگي عجيب شدم با خوندن مطالب...يه حسي ميگه نبايد يه طرفه قضاوت کرد.و اين هم برام عجيب بود که احساس کردم هدف زندگيتون و انگيزه ي واسه زندگي و ادامشش هم يه مسأله عجيبه...متأسفم همين.لطفا رفع شبهه کنيد اما خواهشا عجيب نباشه
    پاسخ

    من يك طلبه هستم. يكي از هشتاد هزار طلبه‌اي كه در ايران اسلامي تحصيل مي‌كنند و خدمت. وظيفه ما فقط پژوهش نيست. طلبه‌ها را شايد بتوان در سه گروه اصلي دسته‌بندي كرد؛ محقق، مدرّس، مبلّغ. اما موضوع كار همه آن‌ها يك چيز است: خدمت به جامعه اسلامي براي نزديك‌تر شدن به تحقق اهداف آرماني اسلام. آمارها را احتمالاً نديده‌ايد. وضع اسفناكي كه در سال‌هاي اخير ايجاد شده و طلاق را از ازدواج بيشتر كرده! اكنو وظيفه يك طلبه چيست؟ اگر محقق باشد، در چه موضوعي پژوهش بايد نمايد؟ اگر مدرّس باشد چه چيز را بايد به شاگردان آموزش دهد؟ اگر مبلّغ است به مردم چه بايد بگويد؟ بخشي از طلبه‌ها بايد و بايد به مسأله طلاق توجه نمايند. كه البته اين اتفاق هم به خوبي در حال افتادن است، طلبه‌هايي كه در اين زمينه مطالعه مي‌:كنند و تبليغ مي‌نمايند. اما قالب‌ها چه بايد باشد؟ هميشه نبايد كه در منبر صحبت كرد يا در تلويزيون. يكي از رسانه‌ها هم وبلاگ است. هميشه نبايد صريح پيام را رساند. در جامعه امروز پيام‌هاي غيرصريح كارآتر هستند. اين همه مطلب كه بنده نوشته‌ام، در تحليل زندگي يك مرد كه زنش رفته و آن خانواده از هم پاشيده، شايد قالب را اندكي به رمّان نزديك كرده‌ام و قصه‌گونه بيان نمودم، اما هدف همان است كه در نظر داشتم؛ ايجاد فضاي عبرت‌اندوزي براي جوانان. شايد مخاطبين اين وبلاگ روزي صد نفر بيشتر نباشند، ولي ضرب كنيد در ايام سال، بالاخره گروهي اين مطالب را مي‌خوانند و... بنده تلاش كرده‌ام... شايد تلاشم با موفقيت همراه نبوده باشد، اين را بايد ديگران قضاوت نمايند، ولي تلاش كرده‌ام قالب و فرمي جديد را بيازمايم در تحليل معضلات اجتماعي. إن‌شاءالله خداوند توفيق دهد كه در اين امر موفق بوده باشم. تشكر از دغدغه شما و پيام خوبتان.
    سلام. با توجه به محتواي خوبي که داريد، خوشحال ميشم اگر با هم تبادل لينک داشته باشيم. لطفا سايت من رو ببينيد و اگر مايل بوديد توي سايتم برام پيغام بگذاريد تا تبادل لينک کنيم
    پاسخ

    :)
    + برادرت.مجتبي 
    بازم که اشاعه اسناد طبقه بندي شده نظام نهاد خانوادگي رو در دستور کار قرار دادي! کفايت ميکند همين قد!
    ترسم ازين است که سيدنا دچار حقد و کينه شده باشد و بجاي دادخواهي به انتقام جويي بپردازد
    بگذر تا از تو بگذرند
    مخواه تا تو را بخواهند
    خلاصه ازين ضد نويسي ها!
    پاسخ

    مجتبي جان! اين مطلبي كه ذيل آن كامنت گذاشته‏اي، هيچ به تاريخش نظر انداخته‏اي؟ 9 مهرماه 1389 نيست؟! اين «بازهم» شما جاي شگفتي است! نيست؟! چرا هست...! مطلب مربوط به چهار ماه پيش است، عزيز دل برادر! :)
    + ت 

    كسي نمي‏تواند بر ذات رسانه فائق آيد. اين تحول در علوم و كاركرد آن را مي‏خواهد و تحول در علوم نياز به نهضت نرم‏افزاري دارد، همان كه آقا پيوسته اصرار دارد. يك نسل بايد تلاش كند تا رسانه جديد بسازد، همان‏طور كه نسل‏ها آمدند و تلاش كردند و رفتند تا رسانه‏هاي امروزي شكل گرفت. كار يك نفر و دو نفر نيست!

    بله اما قطره قطره جمع گردد وانگهي دريا شود ما نبايد با اين بهانه از حركت باز ايستيم بايد ببينيم چه كنيم وحركتكنيم مشكل من به شخص در همين است كه نمي دانم بايد چه كنم

    پاسخ

    پژوهش متد و روش دارد، ابتدا ضرورت را بررسي مي‏كنيم تا فضا و محدوده كار مشخص شود، موضوع را تعيين كه كرديم طرح را مي‏نويسم و دنبال پيشينه تحقيق مي‏گرديم. بايد ببينيم گذشتگان ما كار را تا كجا پيش برده‏اند، تا ادامه دهنده راه آنان باشيم و كار تكراري نكرده و از اول بازي را شروع نكنيم! و در مرحله بعد منابع پژوهش... حالا فعلاً بايد از انديشه هايديگري فرديد آغاز كرد و تأثيرات آويني ره از آن و پيشنهاد مي‏كنم گويه‏هاي مهدي نصيري كه ضرورت و محل درگيري را كاملاً روشن كرده است و انديشه‏هاي آسيدمنيرالدين حسيني نيز كمك مي‏كند. حسن عباسي نيز مدتي است در همين خصوص زياد حرف زده است. اين‏ها همه را مطالعه كنيم، تازه مي‏رسيم سر خط... يعني جايي كه بتوانيم راه را ادامه دهيم تا به قول شما قطره قطره جمع گردد. اگر قطره‏هاي گذشته را نديد بگيريم و با آن‏ها تركيب نشويم، سر خودمان را كلاه گذاشته‏ايم. :)
       1   2   3   4   5      >