• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : كاست بازي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سلام 
    سلام
    واقعا ممنونم که اينطور با جزئيات براي من توضيح داديد اعصابم خيلي ارامتر شد ...متاسفانه اينکه من به حرف پدرش گوش ميدم واقعا از روي اجبار هست نه احترام کاش بخاطر احترام بود ولي گاهي اونقدر بي منطقي ميکند که هيچ مدل نميشه خودم رو توجيه کنم و به بي خيالي بزنم همين امروز که پسرم رفت کوچه البته با اصرار پدرش ميره چون ميگه تو خونه مرد نميشه ووو ..من هم باهاش صحبت کردم که برم ببينم کيا هستن بسپرمش به بچه هايي که ميشناسم و خلاصه يکجورايي اجازه دادند منم سريع رفتم و با پرسوجو از بچه ها چند نکته مهم رو متوجه شدم که واقعا مهم بود مثلا چند بار پسرم رو دنبال کردن تا بزننش و اون فرار کرده اومده خونه و به منم نگفته طفلکي ...البته اون دو تا برادر شرور که اينکارو کردن مسافرت بودن وگرنه حالشون رو جا مي اوردم ..الان ديگه با حرفهاي شما کاملا متوجه شدم جريان رو انگار خودمم ميدونستم اما الان بيشتر ملتفت شدم ..بايد با ارامش پيش برم و شما درست مي گين بچه ها با يک همراه هم مي تونن خوشبخت بشن ...ان شالله خير ببنين که راهنمايي مي کنين ادم رو ..خيلي مشورت خوبه هر بار که از شما پرسيدم جواب خوبي دادين که واقعا به دردم خورده
    پاسخ

    در پناه حق.
    + سلام 
    سلام
    تشکر از اينکه وقت گذاشتيد و جواب داديد خيلي ممنون
    پاسخ

    سلام. در هر صورت بايد اولويت‌ها را هميشه در نظر داشت. اگر پدر تشخيص داده كه با فرزند آن‌طور بايستي رفتار شود، اولويت با تحمّل نظر اوست. البته براي آينده فرزند، مي‌توان با مراعات ادب، نظر خود را بيان نمود. اگر استدلال به اندازه كافي قوي باشد، در رفتار آتي وي تأثير مي‌نهد. اگر هم ننهاد و رفتار همان بود، اين‌بار بايد كودك را توجيه كرد؛ پدرت دوست دارد تو قوي باشي، به خاطر خودت اجازه نمي‌دهد من پي‌گير مشكلات تو باشم. اما تو نگران نباش، تلاش كن تا بر مشكلاتت پيروز شوي. حتي كودك پنج‌ساله نيز اين‌طور صحبت كردن و دلداري را درك مي‌كند. بنده حتي كودك دوساله را نيز اين‌طور توجيه كردم و بسيار قدرتمند جواب داد. خانم سابق وقتي بچه‌ها را به زور دادگاه از بنده جدا كرد، من براي تحويل فرزندان آن‌ها را توجيه كردم. چند وقت بعد پرسيد: «شما به سيداحمد گفتي مادرت حضانت شما رو گرفته بايد بريد؟!» گفتم: «بله»، گفت: «هر وقت دلش براي شما تنگ ميشه دستشو اين‌طوري مي‌كنه [كف دست راست عمود روي كف دست چپ] و مي‌گه: مامان حضانت منو از بابا گرفته بايد پيش مامان باشم!». بله، من براي اين‌كه بچه‌ها دچار آسيب نشوند، ساعت‌ها با آن‌ها صحبت كردم، در حالي كه سه سال و دو سال و يك سال بيشتر نداشتند هر كدام. يادم افتاد هنگامي‌:كه مي‌خواستم شيرفهم‌شان كنم، دستم را روي دستم گذاشته بودم و درباره حضانت با ادا و اطوار برايشان صحبت مي‌:كردم. اين حركت دست من تصور بفرماييد كه تا مدت‌ها در خاطرشان مانده بود و با آن خود را دلداري مي‌دادند. لذا هرگز نگران نباشيد. كودك هميشه راه گريز از مصيبت را دارد، به شرط اين‌كه با او صادقانه صحبت شود. به او بگوييد كه براي احترام به پدرش بود كه به كوچه نرفتيد و اين حُسن نيّت پدر را برايش توضيح دهيد و اين‌كه از او توقع داريد تا قوي باشد.
    + سلام 
    سلام
    بخدا منم دقيقا مي خواستم همينکار رو بکنم که برم ببينم اصلا چه کسي بوده...اما متاسفانه اگر بخوام يکبار ديگه درباره اين موضوع با پدرش صحبت کنم عصباني مي شه و ميگه که يکبار حرفش رو زديم و ديگه تکرار نکن...
    + سلام 
    سلام
    ديروز پسرم از کوچه امد رفته بود براي بازي وقتي از اسانسور بيرون امد من منتظرش بودم ديدم بغض کرده تا پرسيدم چي شده بشدت گريه کرد و گفت يکي از بچه ها دستامو گرفت و با دست ديگش لپمو چند باز نيشگون گرفت گلوشم فشار داده بود هم صورتش سرخ بود هم گلوش ... اگر کسي يک بار پسر من رو ديده باشه متوجه ميشه تا چه اندازه مهربان و ساده است خيلي زياد مراعات بقيه رو ميکنه با اينکه پنج سالشه ولي خيلي با شعوره و من ديروز بي نهايت دلم براش سوخت مي خواستم سريع برم ببينم چه کسي اينکارو کرده ولي پدرش نگذاشت گفت اينکار درستي نيست خودش بايد مشکلش رو حل کنه و از اين حرفها ...کل ديشب پسرم نخوابيد و تو خواب حرف ميزد و منم تا صبح نگذاشت بخوابم اونقدر تو خواب حرف ميزد و آه ميکشيد فکر کردم تب داره يا سرماخورده ...يعني از ديروز که اين اتفاق افتاده دارم ديوانه ميشم فقط کافي بود اجازه بده برم ببينم کي بوده اينکارو کرده و چرا.. بخاطر اينکه مانع رفتنم شد از ديروز ناراحت و افسرده ام و برام خيلي گرون تمام شده البته ممکنه شما يا هر کس ديگه اين حرفها رو بشنوه بگه من خولم يا من و پسرم مشکل داريم و زياد حساسيم..نميدونم شايدم هستم ..الان نمي فهمم که واقعا اين رفتار درسته؟يعني با بچه در اين شرايط بايد چه رفتاري داشت
    پاسخ

    سلام. مشخص است كه چرا پدرش اين رفتار را داشته است. مي‌خواسته پسر قوي‌اي داشته باشد، احساس كرده پسر ضعيف و غيراجتماعي بار آمده. مردها فطرتاً علاقه دارند فرزندان خود را قوي بار آورند، مدير و مدبّر و براي اين‌كه فرزند مديريت لحظه‌ها را ياد بگيرد، يعني در هر شرايطي، بهترين رفتار را داشته باشد، تلاش مي‌كنند او را به تجربه وادارند. اين صحيح است. اما البته با توجه به يك نكته: ابتدا بايد دانش پايه اين‌كار را در اختيار او قرار داد. ما ابتدا بايد به او بگوييم كه در چه شرايطي چه رفتاري داشته باشد. وقتي مدام مانع او شديم تا ديگران را بزند، به قصد اين‌كه فرزند خوبي داشته باشيم، او قانون «ديگران را نزن» را تعميم مي‌دهد. حالا وقتي ديگران او را بزنند دفاع نمي‌كند زيرا آن را كلّي فرا گرفته و مطلق. پس بايد به او از ابتدا، وقتي با ديگران درگير مي‌شود بگوييم: تا تو را نزده‌اند نبايد بزني، زدن فقط هنگام دفاع مجاز است. اين‌گونه در درگيري نياز نيست خيلي نزديك شويم، يكي مي‌خورد و يكي هم مي‌زند. البته، جان بچه نبايد فداي آموزش شود. نبايد به بهانه اين‌كه قوي شود، دست يا پاي او تا آخر عمر آسيب‌ديده باشد كه! پس، من اگر خودم باشم و فرزندم، قبل از درگيري به او شفاهي آموزش مي‌دهم كه اگر زدند بايد دفاع كني؛ يكي خوردي يكي بزن. اما بعد از درگيري، دو كار لازم است؛ نخست شفاهي بگوييم: تو بايد دفاع مي‌كردي. ديگر اين‌كه حضوري با او برويم، آن فرد را نشانمان دهد، ببينيم اصلاً هم‌قد بوده‌اند؟ بچه كه نمي‌تواند مقابل بزرگ‌تر از خود دفاع كند. اگر تعادل نبود، خودمان آن بچه را بترسانيم تا ديگر ظلم نكند. اما اگر هم‌سن بودند، دور بمانيم و فرزند برود حق خود را مطالبه نمايد، فرد مقابل را وادار به عذرخواهي كند. همين‌كه دور بنشينيم قوت قلب او هستيم و او در پناه ما، دفاع را ياد گرفته، كم‌كم قوي خواهد شد. اما درباره استرس، پيشنهاد بنده صحبت كردن است. اين‌كه با او درباره وضعيتي كه در آن قرار گرفته صحبت بفرماييد و مدام حرف‌هايش را تكرار كنيد: خب، بعد؟ تو رو زد؟! محكم؟! بدون شماتت و تحقير، فقط اجازه دهيم تخليه شود؛ خيلي زور داشت؟ ترسيده بودي؟ اگه منم بودم مي‌ترسيدم، خب تو كوچيكي هنوز، بزرگ‌شي ديگه نمي‌ترسي. بچه‌ها وقتي درباره استرس خود صحبت كنند معمولاً زود آرام مي‌شوند. موفق باشيد.
    + سلام وقت بخير 
    خيلي ممنون از پاسخ
    آن لينک انتهاي مطلب هم خيلي جالب بود سپاسگذاري مي شود
    پاسخ

    ياعلي.
    + سلام وقت بخير 
    خيلي ممنون، بله درسته تقوا مهمه، اين را که چهل پنجاه سال است در تمام کتابهاي اخلاق خانواده مي نويسند و علما در برنامه هاي راديو و تلويزيون مي گويند، ولي اگر راهي براي کشف تقوا در اشخاص وجود داشت مطمئناً در حداقل يک کتاب نوشته مي شد، مثل قضيه شرط هم کفو بودن زن وشوهر است، که در تمام کتابها و برنامه هاي راديو و تلويزيون توسط علما اين شرط گفته مي شود ولي اگر تعريف مشخص و روشني از «هم کفو» بودن وجود داشت مطمئناً لااقل در يک کتاب گفته مي شد،
    بهرحال يک سؤال ديگر هم داشتم و آن اينکه در فرضي که خانواده ما بتوانند مثلاً يک خانم با تحصيلات بالا (که نشان دهنده ضريب هوشي بالا است) پيدا کنند ، که متولد تهران يا تحصيل کرده در تهران باشد، و يا ساکن کشورهايي مثل عربستان (متولد و مهاجر از پاکستان) يا ساکن کشورهاي اروپايي (متولد و مهاجرت کرده از لبنان يا پاکستان يا هند) باشد، تصور مي فرماييد در شهري مثل قم بتواند زندگي کند؟
    تصور شخصي من اين است که طلاب تهراني که از تهران زن گرفته اند، معمولاً با خانواده خود کمي دچار مشکل مي شوند زيرا زناني که متولد شهرهاي بزرگ مثل تهران باشند تحمل سبک زندگي در شهرهاي کوچکتر مثل قم را کمتر دارند، حالا اگر مورد نظر ما ساکن کشورهاي مرفه خليجي يا اروپايي بوده باشد چطور ؟ آيا زيارتي بودن شهر قم که باعث شلوغي شهر قم مي شود کمک مي کند که اين افراد بتوانند وضعيت شهر قم را تحمل کنند ؟ يا توصيه نمي کندي و احتمال دارد به مشکل بر بخوريم؟
    با تشکر
    پاسخ

    اگر از بنده مي‌پرسيد، بسياري از دوستان طلبه را ديده، با زندگي‌شان تا حدّي آشنا هستم. آن‌چه مي‌فرماييد به نظرم نمي‌رسد. يعني تهراني بوده خيلي خوب با قم سازگار درآمده، پول‌دار بوده با بي‌پولي ساخته، بي‌پول هم بوده تا به خانه بخت رفته فيلش ياد هندوستان افتاده، مال‌پرست گشته. اين‌كه عرض مي‌كنم تقوا، زيرا هيچ‌كدام از مشخصه‌هاي تولد ديگر نمي‌تواند كمكي نمايد. يك روز به ما گفتند كه نظر فلان استاد بزرگ اخلاق اين بوده كه از روستا زن بگيريد تا دچار مشكلات نشويد. اما امروز مسأله فرق مي‌كند. براي تبليغ به يكي از دورترين روستاها رفته بودم، مردمش تلويزيون مي‌ديدند، همين سريال‌هاي خودمان و دختران و پسرانش مثل تهراني‌ها در كوچه‌هاي روستا. روزي مي‌گفتند: دختران يزد مقتصدند و دختران ترك حرف‌شنو و دختران اصفهان منظم و خانه‌دار و دختران شمال خوب شوهران خود را جمع‌وجور كرده و رتق و فتق مي‌نمايند. براي هر منطقه خاصيتي فرهنگي درخشان شده مشهور مي‌شد. اما امروز گمان حقير اين است كه دختران ايراني همه مانند هم، تحت تأثير يك فرهنگ واحد قرار گرفته، ديگر اين خصوصيات منطقه‌اي باقي نمانده است. بلكه، امروز نقش تقواي فردي پررنگ‌تر شده. تقوا هم شاخص دارد. نمي‌دانم شما چندساله‌طلبه‌ايد، ولي مروري در احاديث بفرماييد مشاهده خواهيد كرد. تقوا شاخص‌هاي بسيار برجسته و روشني دارد. در روابط اجتماعي هويداست. اسراف، غيبت، دروغ، تهمت، بددهني، فحاشي، بي‌ادبي به بزرگتران، سرگرمي به دنيا، مال‌پرستي، اين‌ها هم شاخص و علامت دارد. قبول دارم كه صرف حجاب ديگر شاخص تقوا نيست، ولي رفتارهاي فرد نشانه‌هاي برجسته‌اي‌ست. از بزرگان خويش و قوم سراغ اين‌طور افراد را مي‌شود گرفت. وقتي سفره‌اي پهن مي‌شود، همه مي‌فهمند چه كسي بيشتر كار مي‌كند و چه كسي كنار مي‌نشيند. خودپرستي علامت دارد. انسان باتقوا خودپرست نيست. اين‌ها را مي‌شود تحقيق كرد. موفق باشيد. با اين بزرگوار هم مي‌توانيد مشورت بفرماييد: http://www.ardabili.com/mainf.htm
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ شنبه 94 شهريور 7 نوشته شما با عنوان كاسِت بازي برگزيده شده و در جايگاه پيوندها در مجله پارسي نامه قرار گرفته است. دبير تحريريه ي اين انتخاب هما . ص و دبير سرويس آن هور بوده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    پاسخ

    تشكر از بزرگواري شما كه اين نگاره ناچيز را قابل برگزينش دانستيد. پايدار باشيد.
    + سلام وقت بخير 
    من طلبه هستم و مي خواستم نظر شما را در مورد چگونگي و تبعات ازدواج با طلاب خانم بدانم، آشنايي خاصي با سيستم تحصيلي خواهران ندارم ولي مي دانم که چهار سطح تحصيلي دارند که ورود به هر سطح نيازمند کنکور جداگانه است مثلاً براي سطح چهار يا همان دکتري، کنکور جداگانه دارند و عده ظاهراً کمي پذيرفته مي شوند، به نظر شما مثلاً ازدواج با خانم طلبه سطح 4 ، تفاوت مهمي با ازدواج با خانم سطح 3 دارد؟ يعني مثلاً قبولي يک طلبه خواهر در سطح 4 نشان دهنده هوش و استعداد سرشار اين خانم مشغول تحصيل در سطح 4 است؟ يا اين کنکورها چندان نشان دهنده هوش و استعداد نيست؟
    نکته بعدي اينکه اگر خانم طلبه مدرک تحصيلي سطح 4 داشته باشد براي شاغل شدن تلاش خواهد کرد و حاضر نمي شود خانه دار باشد؟ در مورد مهريه اين خانم هاي طلبه معمولاً به مهريه هاي کم «مهرالسنه» راضي مي شوند ؟

    آشنايي با خانواده و ازدواج با طلاب خواهري که نمرات درسي و هوش بالايي داشته باشند چگونه ممکن است؟

    مثلاً معروف است که بسياري از طلاب خواهر (نه همگي آنها) از معلومات حوزوي خود استفاده ابزاري مي کنند، يعني وظايف عرفي خود را در خانه مثل رايگان خانه داري کردن را انجام نمي دهند به بهانه اينکه خانه داري زن در خانه که واجب شرعي بر زن نيست، توقعات غيرمعمول از شوهر دارند تحت اين عنوان که شرعاً بر شوهر مثلاً نفقه زن واجب شده است خلاصه زحمت بيشتري از زنان غيرحوزوي دارند

    در کل بيشتر توصيه مي کنيد که به خانواده بگوييم تلاش کند دنبال دختر مثلاً پزشک (خانم دکتر) باشد يا دنبال خانم طلبه مثلاً سطح 4 حوزه؟ (مثلاً اگر خانه دار بودن يک امتيار محسوب مي شود ، ولي اگر فکر مي کنيد معمولاً خانم طلبه سطح 4 غالباً دنبال شاغل شدن است که فرقي با پزشک خانم ندارد و هر دو بهرحال خانه دار نمي شوند)

    يا مثلاً به خانواده بگوييم تلاش کند دختري که مثلاً در دانشگاه دولتي مهندسي مي خواند پيدا کند يا دختري که طلبه سطح 4 حوزه است؟ ( يعني ضريب هوشي قبولي هاي مهندسي دانشگاه دولتي با ضريب هوشي طلاب خواهر سطح 4 برابري مي کند يا همانطور که معروف است ضريب هوشي خانم هاي دانشگاهي معمولاً بالاتر است و معمولاً اين خانم ها دانشگاه را انتخاب مي کنند؟)
    هر توضيح تجربه ديگري در اين موضوعات لازم مي دانيد دريغ نفرماييد
    پاسخ

    به موجب «إن اكرمكم عندالله أتقاكم» نه دانش دانشگاهي موجب كرامت است و برتري و نه دانش حوزوي. آن‌كه تقوا نداشته باشد، حجم زياد دانسته‌ها ابزار آسيب بيشتر وي به اطرافيان مي‌گردد. علم حجاب است و سواد جز تاريكي نيست و هر چه وابستگي‌هاي انسان بيشتر باشد، چه به مبل و صندلي و چه خانه و ماشين و چه علم و دانش و مقامات و درجات دنيايي، هيچ تفاوتي نمي‌كند، اين وابستگي‌ها او را بيشتر در خود فروبرده و به ظلمات و تاريكي مي‌كشاند. چنين انساني همسر خود را فداي همان وابستگي‌ها مي‌نمايد؛ خواه مبل و صندلي باشد و خواه علم و دانش. وارستگي اسباب كرامت است و بريدن از دنيا دليل بزرگي. اين‌هايي كه گفتيد را من نمي‌دانم. يعني از ساختار دروني و شيوه آموزشي و مراحل و مدارك علمي حوزه علميه خواهران جز همان‌چه كه در افواه مي‌گردد مطلع نيستم. همان‌طور كه در جامعه آدم‌هاي بد و خوب ديده مي‌شود، در هر نهادي نيز چنين است، حتي حوزه‌هاي علميه. زيرا ملاك خوبي و بدي سواد نيست، تقواست. اين‌كه هوش بالا باشد، اگر تقوا نباشد، همين هوش سبب استثمار همسر و اطرافيان مي‌گردد. حق با شهيد مطهري است كه فرمود: علم سرعت مي‌دهد و ايمان جهت. موفق باشيد.