• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : قرآن در ويندوز
  • نظرات : 5 خصوصي ، 9 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    در زمان پيامبر، خود پيامبر با بني اميه و ابو سفيان ها که مشکل چنداني نداشت ولي وقتي تو زيارت عاشورا ميگه آل اميه، آل ابو سفيان و ... منظور سبک زندگي و تفکرات آنهاست که تا قيامت وجود خواهند داشت
    ممنون از بلاگ عاليتون
    پاسخ

    صحيح مي‌فرماييد. اصلاً دعوا سر اشخاص و آدم‌ها نيست. آن‌ها يك روز مي‌روند. دعوا سر جهت‌گيري بشريّت است. اين كه نوع بشر به تكامل الهي برسد و در مسير رشد و تعالي گام بردارد. هر نسلي از نسل پيشين دين‌دارتر و خداپرست‌تر و كامل‌تر باشد. تشكر از شما.
    + حامد 
    "ممكن است در وضعيتي ديگر و نسبت به ناظري ديگر، همين الكترون بار مثبت بروز دهد " مي بينيد که خودتان هم از واژه ي "همين" استفاده کرديد! در واقع حتي اگر ناظري ديگر "همين" الکترون را مثلا فوتون ببيند، در پشت تفکر ذهن ما اين هماني نهادينه شده است که آنگاه به بيان دقيقتر مي گوييم يک شيئي است که اين شيئ توسط ناظري، الکترون ديده مي شود و "همين" شيئ توسط ناظر ديگري فوتون ديده مي شود. آنگاه مي توان با استفاده از تفکر و تعقل ماهيت آن شيئ را که مستقل از ناظرين باشد را دريافت، مشابه با آنچه که در مورد 4بردار گفتم.
    پاسخ

    ... چه بسا آن‌چه ما از بردار به عنوان ذات وي در نظرمان آمده، در چارچوب ديگري كه قرار بگيريم تغيير كند. نكته دوم اين‌كه برهان و استدلالي آيا در پشت اين انتزاع هست كه بعد بتوان آن‌چه يافته شده را قطعي و يقيني دانست؟ بله، بنده نيز به حسب توصيف مسأله از اصطلاح «همان الكترون» استفاده كردم. آيا به كارگيري واژه «همان» توسط ما مي‌تواند دليلي وجداني بر «اين‌هماني» واقع گردد؟ و يا به استدلالي محكم‌تر نيازمنديم؟ علي‌رغم تمام فرمايشات شما، اين نكته براي بنده مبهم است كه اگر يك شيء از سوي ناظر الف «الكترون» و از سوي ناظر ب «فوتون» ديده مي‌شود، و ما هم يكي از همين دو ناظر هستيم و از منظري «مافوق» به سيستم نمي‌نگريم، چطور مي‌توانيم پي ببريم به اين‌كه واقعيت هستي آن شيء كدام است. زيرا فرض اين است كه الكترون يا فوتون ديدن آن ناشي از «خطاي ديد» يا خطاي محاسباتي نيست، بلكه واقعاً و حقيقتاً تمامي مؤلفه‌ها و اوصاف الكترون بودن يا فوتون بودن را از خود بروز مي‌دهد در نسبت با ناظر الف و ب. اين‌ها باز مي‌گردد به اين‌كه «واقعيت» را چگونه تعريف نماييم كه قطعاً از بحث‌هاي بسيار پرهياهوي فلسفي‌ست. آيا واقعيت چيزي جز همان اوصافي‌ست كه ما درك مي‌نماييم؟ از مطلب شما نيز استفاده كردم و اين بحث براي بنده بسيار مفيد بود. تشكر از دقت نظر شما.
    + حامد 
    اثبات مستقل بودن 4بردار نسبت به چاچوب ناظر نيز به طور مشابه است. شخصي را در نظر بگيريد که به آن يک چارچوب فضازمان نسبت داده ايم. حال ذره اي را فرض کنيد که نسبت به چارچوب اين شخص در مختصات فضازماني خاصي قرار دارد. آنچه اين شخص اندازه گيري مي کند 4 مختصه ي مکاني و زماني آن ذره نسبت به چارچوب اوست. ناظرين ديگر مختصه هاي متفاوتي از آن ذره را اندازه مي زنند.
    حال برداري فرضي را از مبدأ ناظر به آن ذره وصل کنيد. جهت اين بردار از مبدأ به سمت آن ذره مي باشد که مسلما تمام ناظرين در دستگاه هاي مختلف باز هم جهت آن بردار به سمت آن ذره برايشان است. براي اندازه ي اين 4بردار هم مي توان از رابطه اي مشابه فيثاغورث براي فضازمان استفاده نمود. درست است که مؤلفه هاي اين 4 بردار در چارچوب هاي مختلف متفاوت است ولي ماهيت خود 4بردار که به طول و جهتش تعريف مي شود يکسان است. نکته ي بسيار لطيف در اين جا اين است که ماهيت 4بردار يک مفهومي انتزاعي توسط عقل است و محسوس نيست. اين خط فرضي به نام 4بردار از مبدأ به سمت آن ذره را کسي مشاهده نمي کند! ولي عقل آن را انتزاع مي کند و مي تواند برايش خواص قائل شود. خواصي مثل جمع و تفريق ميان 4بردار ها و يا ضرب داخلي ميانشان. بله هيچ چارچوب مرجحي وجود ندارد و عقل به زيبايي بدون آنکه مرجع خود را مطلق گرفته باشيم مفهوم 4بردار که مستقل از چارچوب هاست را انتزاع مي کند. اين يک ويژگي ممتاز عقل در فرآيند انتزاع است.
    پاسخ

    فرموديد: «ولي در فيزيک آنچه ما بردار مي ناميم، در تعريفش مؤلفه هايش دخيل نيست.» گمان مي‌كنم تنها چيزي كه ما از بردار درك مي‌نماييم همان مؤلفه‌هاي چهارگانه آن باشند. در تعريف، ما بايد آن‌چه مجهول است را به چيزي كه معلوم است بشناسانيم. از اين رو، به نظر مي‌رسد كه بايد هر برداري به مؤلفه‌هايش تعريف شود به اين نحو: «بردار الف برداري است كه داراي x و y و z و t فلان مي‌باشد». اگر بردار به مؤلفه‌هايش تعريف نشود، به چه چيز ديگري مي‌توان آن را تعريف نمود كه «تعريف» باشد، يعني آن را بشناساند، چيزي كه «معلوم» باشد نزد ناظر؟ ظاهراً فرمايش شما اين‌گونه است كه ما از درك مؤلفه‌ها و تغييرات آن‌ها پي مي‌بريم به حقيقت يك بردار در فضا و زمان، كه بعد از اين درك، بر اساس محاسبات مي‌توانيم تغييرات روي داده در مؤلفه‌ها را دور بزنيم و هر بار بفهميم كه اين همان بردار قبلي‌ست يا يك بردار ديگر. فرمايش شما را قبول دارم، يعني اين‌كه مثلاً اگر چهار درجه در فلان راستا جابه‌جا شديم، مي‌بينيم كه فلان مؤلفه بردار هم منفي چهار درجه جابه‌جا مي‌شود و بر اين اساس دست به انتزاع مي‌زنيم، يعني مؤلفه‌ها را دور مي‌ريزيم و درك خالصي از بردار در ذهن خود مي‌سازيم، دركي كه كاملاً توصيف‌كننده ذات آن بردار است، رها از مؤلفه‌هاي در حال تغيير و بي‌ثباتش. فرمايش شما را اين‌طور متوجه شدم كه عرض كردم. اگر همين است، دو مشكل به نظرم مي‌رسد؛ نخست اين‌كه فرآيند انتزاع در اين‌گونه مواردي كه به تجربه وابسته است، كمي جاي درنگ و دقت دارد كه بر چه مكانيزمي صورت مي‌پذيرد و آيا مكانيزم انتزاع در نزد عقل ما،‌ مي‌تواند ذات را از ساير ويژگي‌هاي شيء تشخيص دهد، يعني تفكيك ذات از اعراض، يا به عبارت منطقي: حدّ تام از رسم. زيرا اين احتمال داده شده كه تفكّر ما ملاك‌هاي مناسبي براي تشخيص آن ويژگي‌هايي از تصوّرات حاصل از شيء نداشته باشد، تا ثوابت و متغيّرهاي آن را دريابد...
    + حامد 
    "اگر چارچوب شما هيچ برتري بر ديگر چارچوب‌ها نداشت، پس چگونه مي‌تواند قضاوت كند كه: «بردار تغيير نكرد؟!»
    به نکته ي لطيفي اشاره کرديد. ببينيد اگر يک بردار مشخص را بر اساس مؤلفه هايش تعريف کنيم، مسلما زماني که در مختصات ديگري مي رويم به خاطر تغيير مؤلفه ها، بردار ديگري خواهيم داشت. مثلا اگر ماهيت بردار الف را با سه عدد (1,3,5) نشان دهيم که در واقع جزئي از ذات بردار الف باشند، در مختصات دوران يافته، اعداد متفاوتي خواهيم داشت و در نتيجه ديگر همان بردار الف نيست، بلکه بردار ديگري داريم. ولي در فيزيک آنچه ما بردار مي ناميم، در تعريفش مؤلفه هايش دخيل نيست. به همين خاطر هم هست که با تغيير مختصات ناظر تغييري در خود بردار حاصل نمي شود. به عبارت ديگر بردار فيزيکي مستقل از مختصات است. يک تمايز ميان بردار فيزيکي(از اين به بعد آن را با همان واژه ي بردار نام مي برم) و نمايش مؤلفه هاي آن در يک مختصات خاص وجود دارد. در آدرس http://planetmath.org/physicalvector به طور مفصل چنين تمايزي را بحث مي کند ولي در اينجا به زبان ساده تري سعي مي کنم مطلب را برسانم:
    بدون در نظر گرفتن زمان، يک بردار سه مؤلفه اي به طول و جهتش مشخص مي شود نه مؤلفه هايش. مؤلفه ها از يک مختصات به مختصات ديگر تغيير مي کنند ولي طول و جهت بردار همان است. شما پرسيديد که چه چيزي مشترک است که اين هماني را مي رساند. بله طول و جهتش همان است و بردار به همين اساس مشخص مي شود. طولش همان مي ماند زيرا اگر مختصات هاي ديگر داراي همان واحد اندازه گيري مثلا سانتيمتر باشند، برابر بودن طول واضح است. جهت بردار هم يکسان مي ماند زيرا که فرض کنيد اگر آن بردار به يک شيئي در مکاني اشاره کند، تحت تغيير مختصات ناظر، باز هم بردار مذکور به همان شيئ اشاره مي کند. و از اين رو مي فهميم که اين "همان" بردار است.
    + حامد 
    لطفا ببينيد آنچه در دنباله مياورم درست است؟ به تعبير بنده در اصالت ربط، اصالت با مؤلفه هاي 4 بردارها است! اين مؤلفه ها همان چيزهايي است که ناظر در چارچوب خود اندازه گيري مي کند و چون اين مؤلفه ها نسبي هستند، اصالت به مفاهيمي که نسبي هستند داده مي شود. ولي نسبيت خاص حرف عميق تري مي زند:) نسبيت خاص مي گويد که اين مؤلفه ها که ناظر مستقيما در چارچوب خود اندازه گيري مي کند، قائم به مفاهيمي مطلق به نام 4بردارها هستند. اين 4 بردارها ذات هايي توپر هستند و آنچه نسبي است مؤلفه هاي آن هاست که نسبت به مختصات ناظر معنا مي يابد. در واقع بنا به نسبيت خاص، اصالت با 4بردار ها است که مفاهيمي مطلق و به بيان ديگر ذات هايي توپر هستند.
    پاسخ

    وقتي از زاويه وراعالمي به عالم مي‌نگريم، انگار خدا شده‌ايم، مطلق‌نگر مي‌گرديم. ولي فراموش نكنيد، شما وقتي نسبيت خاص را توصيف مي‌فرماييد، داخل عالم هستيد، يعني دقيقاً يكي از همان آبزرورها، ناظريني كه فقط چهار مؤلفه خود را درك مي‌نمايند. من نمي‌توانم اثبات نمايم كه آن بردار واحدي كه شما فرموديد توپر است يا توخالي، يعني 4 مؤلفه اصل هستند يا نفس و خود بردار، اما شما هم در گام قبل از آن، نمي‌توانيد اثبات نماييد آيا اصلاً يك بردار است، يا به تعداد بيننده‌ها بردار وجود دارد؟ زيرا گزارش شما هم تنها يكي از گزارش‌هاي ارائه شده درباره آن بردار مي‌باشد و هيچ برتري و ترجيحي بر ساير گزارش‌ها ندارد، گزارش‌هايي كه همگي مبتني بر مؤلفه‌هايي هستند كه هيچ مشابهتي با هم ندارد و همگي با هم مختلفند، از يك ناظر به ناظر ديگر! اصالت ربط نمي‌خواهد اثبات نمايد كه «ذات توخالي‌ست»، او اثبات مي‌كند كه «من ربط را درك مي‌كنم»، تو اگر ذات را درك مي‌كني، بسم‌الله، بيا و تفلسف كن، بيا و اثبات كن كه «ذات توپر است». اصالت ربط نشان مي‌دهد كه: «ما قادر نيستيم نسبت به ذات واقعيت گزارش دهيم» لذا توخالي بودن يا توپر بودن، اصلاً موضوع كلام ما واقع نمي‌شود. او مي‌گويد: «ما فقط ربط‌ها را درك مي‌كنيم» و لذا «فقط از ربط‌ها بايد گزارش بدهيم و آن‌ها را توصيف كنيم». اين فلسفه معتقد است علم يعني توصيف همين ربط‌ها و نه سخن گفتن از ذات‌ها. يك مثال؛ وقتي مي‌گوييم «آسمان آبي است»، معناي آن اين است: «آسمان در ربط با من آبي مي‌نمايد»، و فراتر از آن، وقتي مي‌گوييم: الكترون بار منفي دارد، معناي آن اين است كه «الكترون در ارتباط با ما خود را منفي بروز مي‌دهد»، ممكن است در وضعيتي ديگر و نسبت به ناظري ديگر، همين الكترون بار مثبت بروز دهد و به سمت قطب ديگر متمايل شود، اگر در شتابدهنده‌اي متفاوت قرار بگيرد، در زمان و مكاني ديگر. اين‌جا بحث از آسمان يا الكترون نيست، صحبت از ربطي‌ست كه برقرار شده و ما چون در يك سوي اين ارتباط واقعيم، دركي نسبت به آن‌سوي ارتباط يافته‌ايم و هر توصيفي مي‌كنيم، ناشي از وضعيت اين ربط است. يعني معتقد مي‌شويم: «آسمان تعريف شده است به آن‌چه آن‌سوي اين ربط با اين كيفيت باشد». تمام اشياء بر اساس ربط با آن‌ها تعريف شده‌اند. اين نسبيّتي‌ست كه بنده از كلام استاد حسيني(ره) برداشت كردم. تشكر از صبوري و حوصله شما.
    + حامد 
    مثلا آن ها را َX و َT بناميم، نسبت به محورهاي شما يعني X و T دوران مي کند! اساس نسبيت خاص به سادگي همين دوران است! اين دوران نوع جديدي از دوران است که با سرعت گرفتن حاصل مي شود. در حالي که در مکانيک نيوتوني، با سرعت گرفتن آن شخص نسبت به شما، محور T و X همان محورها بودند و تغييري نمي کردند. حال مشابه آنچه در مورد حالت بدون زمان گفتم، هيچ ارجحيتي بين مختصات آن شخص و مختصات شما نيست، بلکه تفاوت تنها در حد يک دوراني نسبت به هم در فضا زمان است. خب، چه چيزي مطلق است؟! نقاط فضا زمان و نيز 4بردارها که مبدأ را به آن نقاط متصل مي کنند، مطلق هستند. مثلا هرچند مؤلفه هاي 4بردارها نسبت به ناظرين مختلف که مختصات فضازماني آنها نسبت به هم دوران يافته است، متفاوت است، ولي خود 4بردارها همان هستند. (البته لزوما 4بردارها از مبدأ مختصات آغاز نمي شوند ولي همچنان مطلق هستند.) آنچه متوجه شده ام اين است: اگر ذات را تو خالي بدانيم يا تو پر خيلي تفاوت مي کند. نسبيت خاص به اجسام در فضا زمان ذات هايي تو پر (همان 4بردارها) نسبت مي دهد که مستقل از چار چوب ناظرين است.
    آنچه نسبي است مؤلفه هاي اين 4 بردارها هستند که در واقع نسبت به چهارچوب ناظر است که تعيين مي گردد. مفهوم جرم نيز يک مؤلفه از 4برداري به نام 4بردار تکانه انرژي است که به معناي مشابه نسبي است ولي خود 4بردار تکانه انرژي مطلق است.
    پاسخ

    شما چيزهايي را مي‌دانيد كه بيشتر از اطلاعات تمامي آدم‌هاي داخل فيلم است. اين‌جا همين تكرار شده، شما در حال گزارش وضعيت تمام آدم‌هاي ناظر «بردار» هستيد، و گزارشي كه ارائه مي‌كنيد، يك فراگزارش است، يك فراتوصيف. زيرا چارچوب شما مطلق است و مرجع تمامي چارچوب‌هاي ناظرين. از كجا اين را مي‌گويم؟ دارم بهتان مي‌زنم؟ دارم چيزي را به شما تحميل مي‌كنم كه خود بدان معتقد نيستيد؟ دليل من اين است: شما اگر يكي از ناظرين معمولي بوديد، تنها چهار مؤلفه را مي‌ديديد كه وقتي زمان و مكان خود را تغيير مي‌دهيد، اين چهار مؤلفه هم عوض مي‌شوند. چه چيزي ميان آن‌دو ثابت است، وجود؟ ماهيت؟ فشار؟ نيرو؟ چه چيزي مشترك بوده كه شما را بر آن مي‌دارد كه قضيه «اين‌هماني» درباره آن گزارش كنيد؟! چه دليلي وجود دارد كه اين بردار همان بردار باشد؟! در حالي كه تنها... دقت بفرماييد «تنها و تنها» ادراكاتي كه شما از آن بردار داريد همين چهار مؤلفه است و اين چهارتا همگي تغيير كرده‌اند! بله، البته شما تحليل عقلي مي‌نماييد و با تحليل عقلي مي‌گوييد: «اين بايد همان باشد» زيرا وقتي من چهار درجه چرخيدم، او هم منفي چهاردرجه تغيير اندازه در مؤلفه‌هايش داد! ولي آيا اين دليل كافي‌ست؟ آيا ممكن نيست هم‌پوشاني بردارها سبب شده باشد كه با تغيير زاويه شما، برداري ديگر خود را نمايانده باشد و شما اندازه‌هاي بردار جديد را گرفته باشيد و خيال، تنها «خيال» مي‌كنيد همان بردار قبلي‌ست؟! خلاصه اشكال اين است: «مادامي‌كه تنها شيوه ادراك و و شاخص ارتباط شما با يك بردار، چهار مؤلفه‌اي باشند كه با تغيير وضعيت ناظر، تغيير مي‌نمايند، نمي‌توان قضاوت كرد به «اين‌هماني»، يعني نمي‌شود گفت اين همان برذار قبلي‌ست، مگر اين‌كه «داناي كل» داشته باشيم. يعني همان فرضي كه معمول فلاسفه سقراطي، افلاطوني، ارسطويي دارند: خود را جاي خدا مي‌بينند و ناگزير، مطلق به جهان مي‌نگرند. ما نمي‌توانيم قبول كنيم كه پروردگار مطلق نباشد...
    + حامد 
    با سلام، از اين که طول کشيد عذر مي خوام. بحث روي اين بود که بنده گفتم که مفاهيمي مطلق در نسبيت خاص وجود دارد و شما فرموديد که: "بردار بي‌شك در مختصات دكارتي فرض دارد؛ همان x و y و z. وقتي چارچوب مرجع و مطلقي در كار نيست، پس چگونه بردار مطلقي وجود دارد؟!"
    ابتدا براي سادگي زمان را در نظر نگيريد. وضعيتي که زمان را در برداشته باشد نيز مشابه خواهد بود که در دنباله مطلب عرض مي کنم. يک مختصات دکارتي فرض کنيد که در آن برداري از مبدا مختصات به نقطه اي با مختصات (x,y,z) رسم شده است. حال بدون آنکه مبدأ مختصات و آن نقطه ي واقع در نوک بردار را تغيير دهيد، مختصات دکارتي ديگري را فرض کنيد که نسبت به مختصات قبلي، دوراني دلخواه خورده است. مي بينيد که مختصات "همان نقطه" در مختصات دکارتي جديد چيز ديگري خواهد بود. مؤلفه هاي آن بردار نيز به تبع آن نقطه، در مختصات جديد مؤلفه هاي متفاوتي با مؤلفه هاي "همان بردار" در مختصات قبلي دارند.
    حال به اين نکته دقت کنيد: هيچ کدام از اين مختصات ها بر ديگري ترجيح نداشت. با اين حال زماني که به مختصات جديد رفتم، گفتم که "همان نقطه" يا "همان بردار" در مختصات جديد داراي مختصات يا مؤلفه هاي جديدي شدند. به بيان ديگر، آن نقطه و آن بردار مفاهيمي مطلق و مستقل از مختصات انتخابي بودند. هر چند مؤلفه هايشان نسبت به مختصات هاي مختلف، عوض مي شود و در يک کلام اين مؤلفه ها نسبي هستند، ولي خود بردارها مفاهيمي مطلق و مستقل از مختصات هستند.
    زماني که زمان را به سه بعد فضا اضافه کنيد، نقاط فضا داراي 4 مختصه ي (x,y,z,t) مي گردند. برداري که از مبدأ مختصات به اين نقطه رسم مي شود، داراي 4 مؤلفه ي متناظر مي گردد. اين بردار چيزي است که 4بردار فضا زمان ناميده مي شود. در واقع 4بردار به معني 4 تا بردار نيست، بلکه به معناي بردار4 مؤلفه اي است. عذر مي خوام که آن را زودتر تعريف نکردم. اکنون براي سادگي صرفا دو محور X و T از محورهاي مختصات 4 بعدي را مفروض بگيريد. فزض کنيد که اين مختصات دوبعدي نشان دهنده ي مختصات شما باشد. اگر شخصي در کنار شما نسبت به شما سرعتي در جهت محور X داشته باشد، محورهاي آن شخص که
    پاسخ

    دربي پايتخت، قرمز و آبي، در استاديوم نشسته‌ايد، توپ از زمين خارج مي‌شود و از نظر پنهان مي‌گردد، يك توپ ديگر وارد زمين مي‌كنند. دو توپ كاملاً هم‌قيافه هستند، ولي شما مي‌گوييد: «اين آن نيست». پس از پايان بازي، توپ اول يافت مي‌شود، معلوم نيست به كجا خورده كه تركيده، بادش خالي شده، تغيير ظاهر داده، اصلاً ديگر كروي نيست، شما مي‌گوييد: «اين همان است». مهم‌ترين گرفتاري بشر از ابتداي درگير شدن به فلسفه همين بوده: «اين‌هماني». اصالت ماهيت از همين رو به وحدت ماهيت در ذهن و خارج و نفس‌الامر معتقد شده و افلاطون، نظريه مُثُل را طرح كرده و اصالت وجود نيز، وجود شخصيه را منشأ «اين‌هماني» گرفته است. اما شما چطور؟! شما در مثال‌تان يك نكته قابل توجه داريد كه به همين اين‌هماني ارتباط دارد. خواهش مي‌كنم كاملاً روي آن‌چه عرض مي‌كنم دقت بفرماييد، زيرا ورود به مباحث فلسفي كه اين مثال شما نيز از آن دسته است، كاملاً نياز به تمركز دارد. شما يك بردار داريد با چهار مؤلفه؛ طول، عرض، ارتفاع، زمان. اين مؤلفه‌ها چون بر اساس چارچوب «اندازه‌گيري» مي‌شوند، با تغيير چارچوب و قاب و فريم، اندازه‌هاي مختلفي خواهند يافت، ولي فرموديد: «در هر صورت همان يك بردار است» بردار را يكي فرض كرديد، واحد. چارچوب را مي‌چرخانيم، تغيير زاويه و مختصات مي‌دهيم، يعني در حقيقت زمان و مكان ناظر را عوض مي‌كنيم، نگاه كه عوض شد، مؤلفه‌هاي چهارگانه بردار هم اندازه عوض مي‌كنند، هيچكدام هم مطلق و مرجع نيستند، ولي خود ِ بردار چه؟! شما فرموديد: «خود بردار كه عوض نمي‌شود». درست فهميدم مطلب شما را؟ اما اشكال: يك اتفاق لطيف و جالب در اين‌جا افتاده است؛ شما خودتان از يك چارچوب در حال توصيف اين وضعيت هستيد، چارچوبي كه مطلق است و البته كه مرجع، زيرا از آن چارچوب خاصّ‌ در حال توصيف تمامي چارچوب‌هاي ديگر مي‌باشيد. اگر چارچوب شما هيچ برتري بر ديگر چارچوب‌ها نداشت، پس چگونه مي‌تواند قضاوت كند كه: «بردار تغيير نكرد؟!» دقت فرموديد؟! در سناريونويسي و بيان قصه، اين وضعيت را «داناي كل‌» مي‌نامند. شرايطي كه بيننده يا همان ناظر را در وضعيتي فراتر از نگاه تمامي بازيگران حاضر در نمايش و قصه قرار مي‌دهد...
    وب عالي دارين خيلي عالي ...
    پاسخ

    حتي روي لينك داده شده كليك هم نخواهم كرد، تا مخالفت خود را با استفاده از نام «دختران» اين سرزمين، براي تبليغ كالاهاي مصرفي اعلام نموده باشم. تأسف مي‌خورم از مردان دنياپرستي كه براي فروش كالاهايشان، از «بانوان» مايه مي‌نهند. با اين كار هم زنان‌مان را تحقير مي‌كنند، كه مصرفشان فقط در تهييج مردان براي ورود به سايت‌ها و افتادن در مهلكه «خريد بدون نياز» است، هم مردان‌مان را، كه شما آنقدر ضعيفيد كه به يك نام دخترانه، در اين كيس «niloofar»، اختيار از كف داده و بي‌عنان، مسحور گرديده و اسير مي‌شويد و در دام ما مي‌افتيد! اُف بر چنين انديشه و كردار ناپاكي! :(
    با سلام خدمت شما مدير محترم وبلاگ ممنون ميشم به مدت چند ثانيه اين نوشته رو مطالعه کنيد.

    آيا شما هم مي خواهيد سهم کوچکي در حمايت از پيامبر خوبي ها و مهرباني ها داشته باشيد؟ تنها کافي است با مراجعه به آدرس داده شده لوگوهاي مخصوص در مورد پيامبر (ص) را در وبلاگ خود قرار داده و سهم بسيار کوچکي در اين کار بسيار بزرگ در حمايت از پيامبر اکرم (ص) داشته باشيد.

    ضمنا بعد از قراردادن لوگو حتما در سايت اعلام فرموده تا هم وبلاگ شما در سايت لينک شود و هم خبر پيوستن شما به جنبش اينترنتي پيامبر اعظم (ص) در سايت درج شود .

    اجرتان با پيامبر خوبي حضرت محمد مصطفي (ص)
    پاسخ

    سلام. وفّقكم الله.