وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
ليست ِ جهيزيه
نظرات :
0
خصوصي ،
5
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
نوري
الان دقيقا منظورم تو نظر پاييني اين بود که سيب زميني کمتر از 10 دقيقه ميپزه...چرا اونطوري شد!
پاسخ
سيبزميني را فقط براي بعضي انواع كتلت و براي الويه ميپزم معمولاً كه آنهم در يك ساعت و نيم انجام ميشود. هر هفته هم پخت سيبزميني چهارشنبهها داريم. چون در برنامه غذايي شبمان هست.
http://rastan.parsiblog.com/posts/582
هر هفته راحت پخته ميشود و نيم ساعت ميگذارم خنك شود، بعد پوست ميكنم. هيچ عجلهاي در كارم نيست. واقعاً هم غذاها خوشمزه ميشوند. چون فرصت دارم به تمام ريزهكاريهايشان توجه كنم و طبق دستور عمل نمايم. بچهها راضي، من هم راضي، خدا هم به نظرم اينطور راضيتر است، اينكه مادر در خانه باشد و با دستان خودش و سر فرصت غذاي روزانه را تأمين كند. آنطور كه روايت شده حضرت زهرا (س) گندم را با دست خود آرد ميكرد، با دست خود خمير ميكرد و با دست خود نان ميپخت. من بارها نان پختن را هم تست كردهام. آرد را معمولاً از نانوايي ميخريم. هم ارزانتر و هم سبوسدار است. يك ظرف بزرگ كنار گذاشتهام و بچهها ميروند آرد ميگيرند از نانوايي سر خيابان خودمان. انواع نانها را امتحان كرده و باز هم ميكنيم. لذت ميبريم از زندگي. چقدر زندگي زيبا ميشود وقتي بيشتر كارها را در خانه انجام ميدهيم. واقعاً به نظرم لذّت نميبرند از زندگي آن خانمهايي كه سر كار ميروند و بعد ميخواهند «به سرعت» كارهاي خانه را انجام دهند. مادر خود من اينطور بود، از قبل تولد من معلم بود تا وقتي كه بازنشسته شد. هميشه هم براي كارهاي خانه در تكاپو و سرعت بود. من اما در تمام اين دو سه سالي كه بچهها تنها مدرسه ميروند (قبلتر خودم ميبردم و مياوردم) هر وقت ميآيند خودم هستم، سفره پهن است، نهار آماده است، بوي غذا در خانه و حتي كوچه پيچيده است، خانه مرتّب و تميز است، چراغها روشن است، همينها خانه را برايشان خواستني كرده است. خوشحال ميشوند و خوشحال ميشوم. زندگي خيلي «آرام» است، نه «سريع». جدي عرض ميكنم؛ در «آرامش» لذتيست كه در «سرعت» نيست! وقتي موضوع آن خانهداري باشد. اين تجربه شخصيام است. موفق باشيد. تشكر از نظرتان.
+
نوري
يه مقدار درباره چرخ گوشتي و زودپز قانع نشدم.الان شرايط توضيح دادن ندارم البته معتقدم هرکس ايده و سبک زندگي خودشو داره مثلا بنده به شخصه بسيار به زودپز و فر نيازمندم و اگر ضررهاي ماکروويو نبود حتما يکيشو ميخريدم اخه سيب زميني کمتر از 100 پخته ميشه درونش(و اينگونه زندگي لذت بخش ميشود). ببخشيد حرافي کردم فقط ميخواستم طبق تجربه بگم آبکش و سبد استيل خيلي بهتر از پلاستيکيه.خوشبختي جوونا صلوات
پاسخ
مايكروفر خريدم. هفت هشت سال پيش. مارك معروفي هم. خوشحال كه بهتر ميتوانم بپزم. خيلي غذاها را امتحان كردم و در نيامد. مثلاً عدسي گذاشتم، يك ساعت هم در مايكروفر ماند نپخت. به يكي از طلبههاي خارجي كه ميشناختم گفتم. گفت: ما در كشور خودمان اصلاً از مايكروفر براي پختن استفاده نميكنيم، فقط براي گرم كردن و يخ باز كردن. تعجب كرد اينكه ميخواستم مثلاً با آن قرمهسبزي بپزم! فروختم به يكي از آشناها كه زن و شوهر شاغل بودند. هنوز استفاده ميكنند و خيلي راضي هم هستند. غذا را يك روز هفته در قابلمه و روي گاز ميپزد، تمام روزهاي هفته هر كدامشان فقط قدر يك وعده در بشقاب ريخته و چند ثانيه در مايكروفر ميگذارد، تا گرم شود! من واقعاً ديدم كه به «سرعت» در آشپزي نياز ندارم. سرعت نياز كسانيست كه شاغل هستند. زن از سر كار كه ميآيد بايد سريع نهار را بپزد. وقت ندارد. ولي من با اينكه ده سال است تقريباً هر روز غذا پختهام، هيچگاه وقت كم نياوردهام. صبح كه بيدار ميشوم لپه و گوشت را ميگذارم سر گاز. يعني هنگام صبحانه. معمولاً يكساعت و نيم بعد پخته ميشود. گاهي لپهاش جنسش طوري است كه دو يا سه ساعت زمان نياز دارد. در اين مدت به كارهاي ديگرم ميرسم. بيرون كه نميروم. در همين خانه هستم و مثلاً پروژهاي اگر داشته باشم، پژوهشي، مطالعهاي، كاري انجام ميدهم. بعد سر فرصت ميروم و باقي كارهاي نهار را انجام ميدهم. پس هرگز نه به زودپز نيازم افتاده است و نه به مايكروفر. مرغ را هم كه خيليها با زودپز ميپزند، سه چهار ساعت شعله كم ميگذارم، تا بچهها از مدرسه بيايند آنقدر نرم و له ميشود كه با چنگال ميشود از استخوان جدا كرد! :) من چون كارم را «در خانه» تعريف كردهام، يعني تمام پروژهها را به شرط اينكه در خانه انجام دهم، نه در اداره، پس نيازي به سرعت ندارم!
+
نوري
جا حبوباتي هم لازمه ها...البته هرطور صلاح ميدونيد
پاسخ
احسنت. البته كه لازم است. ولي چون در انتهاي ليست خود ِ حبوبات را نوشته بودم، تصورم اين بود كه آش با جاش! يعني مثلاً نخود با ظرف نخود ديگر. يعني در حقيقت جاحبوباتي كه خالي داده نخواهد شد، همان روزهاي آخر بايد پر تحويل دهيم. به مريم گفتم كه اين بخش خوراكي را ته كار ميخريم چون ماندگار نيست. آن اول ليست را هم آخر كار ميخريم كه آخرين فناوري روز باشد. اگر باز هم به نظرتان رسيد چيزي كم و كسر است بفرماييد. همين جمعه رفته بوديم جمعهبازار كنار جمكران، استكان و قندان و ميوهخوري بلور خريديم. نعلبكي نداشت كه ماند براي بعد. هر چه كه بخريم يك تيك كنارش ميزنم كه البته بعد از انتقال به وبلاگ يك خط فاصله در ابتدايش ديده ميشود. آن خطدارها را خريدهايم تا حالا! دو سه هفته يكبار خريد ميكنيم تا خاطرش بماند در ذهن. تشكر از اينكه وبلاگ ما را ميخوانيد. ياعلي
+
نوري
باسلام
شگفت زده شدم و کلي خنديدم البته...ليست جهاز رو باباها ننوشته بودن که شما نوشتيد! احسنت واقعا
فقط ببخشيد همه کاره ي دستي چيه؟ و بنظرتون چرخ گوشتي رو جا ننداختيد؟
پاسخ
سلام. همهكاره دستي رو من خودم هم اول زندگي خريدم. يك نمونه پلاستيكي از همان دستگاههاي غذاساز معروف كه با برق كار ميكنند. اين نمونه دستي با يك دسته ميچرخد و سبزي يا پياز يا گوجه و اينطور چيزها را داخل خود خُرد ميكند. به جاي دستگاه غذاساز يا همهكاره مثلاً. چرخ گوشت را من خودم هم نداشتم و هرگز هم به خانهام راه ندادم. يعني هر وقت هم صحبتش ميشد در گذشته، ميگفتم: جاي دو چيز در خانه نيست؛ زودپز و چرخ گوشت. چون هر دو را ديدم كه چه آسيبهايي رساندهاند به بعضي از مردم. شخصي را ميشناسم كه چند انگشت ندارد و علت همان چرخ گوشت در كودكي اوست. شخصي را هم كه صورتش سوخته، چون زودپز تركيده. به جاي زودپز كافيست كه غذا را مدت بيشتري روي شعله كم بگذاري، مثلاً سه چهار ساعت. چرخ گوشت هم سالهاست كه از بيرون گوشت چرخكرده ميخرم. مردم ميگويند گوشتي كه در خانه چرخ كنيم ميدانيم چيست. خب من به قصابي محلمان كه ديگر هم را ميشناسيم كه ميروم، اول گوشت را ميخرم، بعد ميگويم برايم چرخ كند كه ببينم چيست. بعضي هم با چرخ گوشت پياز يا سيبزميني چرخ ميكنند كه اين كارها را همان همهكاره دستي انجام ميدهد. ممنون از توجهي كه داشتيد. :))
+
سلام
خيلي عذر خواهي مي کنم ولي بنظرتون از مد نميره؟قديمي ميشه ها...مثلا مادرم برا خواهر بزرگتر به رسم زمان خودشون همين برنامه شمارو پياده کردن و سالها خورد خورد خريدن و با احتياط نگه داشتن ولي وقتي دختر خانم 17 سالش شد و شوهر کرد واقعا 80 درصد وسايل بدرد نميخورد چون خيلي قديمي بود سرويس چيني و ظروف دم دستي همه رو نگه داشتن و قابلمه ها خيلي خنده دار بود نميشد برا جهاز مصرف کرد،اگر بجاي اينکار هربار دو گرم سه گرم طلاي شکسته بدون اجرت بخريد و در قلک بيندازيد يا به مريم جان هديه بدين که به نيت خريد جهاز نگهش داره وقتش که برسه با دوبار شوش رفتن همه چيز رو با بهترين کيفيت و سليقه روز و سن خودش مي خريد...اون هم مزه و شيريني خودش رو داره...يه جوري نباشه که بعدها با خودش بگه اگر الان بود فلان طور انتخاب ميکردم....در ضمن با اين پست اشکمون درومد ،ني ني ها چقدر زود بزرگ ميشن ،مريم جان و جهيزيه ??
پاسخ
وسايل زندگي دو جورند. بعضي با پيشرفت فناوري تغيير ماهيت ميدهند، مثل گاز و يحچال. واقعاً يخچالهاي امروز خيلي با ده سال پيش فرق كردهاند. اين درست. ولي مثلاً بشقاب، قاشق، چنگال، تشت و آبكش. اينها در طول ده سال فقط ظاهرشان عوض ميشود. قبلاً گل قرمز مد بود، امروز گل بنفش مد ميشود. قبلاً گرد، حالا مربعي. اين ديگر هواي نفس است. خودمان هم ميدانيم. همهمان ميدانيم و ميفهميم كه چشم و هم چشميست و فقط براي خودنمايي. اين اسلامي نيست اصلاً. اين چيزي نيست كه خدا و پيامبر(ص) از آن راضي باشند. امروز وقتي چيزي از جهيزيه ميخريم، اولاً از گروه دوم ميخريم. يعني چند قلم بزرگ جهيزيه را كه تابع فناوري هستند، با مريم صحبت كردهام كه آخر كار خواهيم خريد. قرارمان بر خريد چيزهاييست كه در گروه دوم قرار دارند كه اتفاقاٌ بيشتر هم هستند. ولي همين گروه دوم را با سليقه مريم ميخريم. يعني مثلاً رفته بوديم سهشنبهبازار، قوري و كتري بود. گفتم كدام را دوست داري؟ يك قوري چيني كوچك انتخاب كرد و يك كتري استيل. همان را خريديم. 1. چون به سليقه و انتخاب خودش است، لذّت ميبرد كه زندگي خودش را دارد ميسازد. 2. چون وسيلهايست كه صدها سال است مهمان زندگي مردم است، صدها سال بعد هم كاربرد دارد، چه برسد به ده سال بعد. 3. نميتواند بعداً بگويد اين از مد افتاده است، چون ميداند مد چيز مزخرفي است. اين را ياد گرفته. ميداند اگر اين جمله را بگويد، يك جوري نگاهش ميكنم كه مثل سنگ آب شود، چون ميداند چقدر اين جمله در خانواده ما ننگآور و زشت و بيادبيست! آنقدر براي بچهها از اين چيزها حرف زدهام كه خودشان ديگر به حرف ميآيند، وقتي يكي را در خيابان ميبينند كه روي مد عمل كرده: «اين بيچاره چقدر پول الكي داده تا اينو بخره تا مردم بهش توجه كنند!» قاشقهايي كه امروز ما استفاده ميكنيم مال چهل پنجاه سال پيش است. ولي هنوز محكم و قابل استفاده هستند. ولي طلا، واقعاً حسي را كه خود تشت و آبكش به يك دختر دمبخت ميدهند، ندارند. يعني دختر حس نميكند كه با اينها خانه شوهر ميرود. ولي هر بار كه ظروف آشپزخانهاش را ميبيند، ناخودآگاه در ذهنش كار با آنها را تصور ميكند و اين خيلي خوب است. زيرا آمادگي رواني براي برعهده گرفتن نقشهاي خانوادگي ايجاد ميكند. ممنون از توجه شما.