معمولا دو دسته از مسائل رو دنبال نميکنم يکي اونايي که بهم ربطي نداره يکي اونايي که ميدونم دونستنش ناراحتم ميکنه به همين دليل تا الان ماجراي عنوان شده تو اين وبلاگ و خيلي گذري و جسته گرخته خوندم به جز مطالبي که مربوط به گُلاتون ميشد اين مطلب اخير هم چون مربوط به همون گلا بود خوندم وکلي بهم ريختم نتونستم تو خودم نگه دارم و با اينکه ميدونستم مامانم بهم ميريزه ولي بهش گفتم بنده خدا کلي ناراحت شد و گفت بيام اينجا از جانبش براتون پيغام بزارم:
مامان ضمن اينکه خيلي خيلي ناراحت شد و در عجب نوع مهر و عاطفه مادري!گفت براتون و براي بچه ها خيلي خيلي دعا ميکنه.چند روزه ديگه عازم سفر کربلا هستن و اونجا هم سفارشي براتون دعا ميکنن والبته حتما قبل از سفر باهاتون تماس ميگيرن.