• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : تنها مجتهد روي كره زمين!
  • نظرات : 6 خصوصي ، 44 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ت 

    پس دست اخر نظريه اي که در باب جامعه اسلام به ان معتقد مي شود مجموع احاد است يا نه به احاد کاري نداره بيشتر به جمع کار داره يا به هر دو کار دارد (تفويض) هم خير فرد هم خير جمع ،خير فرد که در نهايت به خير جمع مي پردازد البته خير جمع را بر خير فرد بيشتر حائز اهميت مي داند

    اما اينکه هر فردي اگر درست شود جامعه ساخته مي شود اين بسيار سخن حقي ست اين مطلب را من رهم از امام روحي فداه خواندم و هم از اقا در جمع پاسداران و تربيت اولاد صالح شنيدم

    اما فاکتور سومي که از اين دو مورد به نظر من، از نظر اسلام مهم تر است حفظ وجود اسلام در درجه اول و در درجه بعدي حفظ ارزش هاي اسلامي ست که از فرد و جمع مهم تر است چنان چه بهد صلاح فرد و جمع جامعه اسلامي بود که علي (ع) رهبر شود اما براي حفظ اسلام صلاح فرد(علي (ع) ) و جمع(مسلمانان و عدم وجود مدينه فاضله براي مسلمانان) فداي بقاي اسلام مي شود چون در ان زمان تازه مسلمان ها از اسلام خارج ميشدند و جامعه به جاهليت باز مي گشت

    اما در باب تعبد و تقنين و تفاهم اجتماعي لطفا توضيح بيشتري دهيد ايا مي شود جامعه اي را متعبد کرد نمي شود پس اين فقط نظريه مي شود حتي در زمان امام زمان نيز ما مي بينيم که ايشان شهيد مي شوند در نتيجه تعبدي در کار نمي تواند باشد اما تقنين و تفاهم اجتماعي حد اکثري مي توانيم به وجود اوريم اما اينکه اين را هم همه بپذيرند جاي بحث است که ديگر مي گوييم راي اکثريت به اقليت ارجحيت دارد

    پاسخ

    در باب حقيقي بودن جامعه سخن فراوان است، در اصل بودن جامعه يا فرد نيز چند سال پيش فرصتي فراهم شد يك هفته نهار و شام و بيتوته‌ام با رئيس دانشكده علوم اجتماعي يكي از دانشگاه‌هاي معروف كشور بود كه دكتراي جامعه‌شناسي‌شان را از انگلستان گرفته بودند. در اين يك هفته بسيار گفتگو كرديم، از تأثير مباحث فلسفي هگل در جامعه‌شناسي ديالكتيكي، تا اصالت فرد و جامعه، ايشان مي‌فرمود در غرب نيز هنوز دعوا بين اساتيد رده يك جامعه‌شناسي وجود دارد در اين‌كه بعضي فرد را اصل مي‌دانند و جامعه را فرع و بعضي جامعه را اصل و فرد را فرع. اما در نوشته شما نكته‌اي قابل توجه است: «فاكتور سوم؛ اسلام مهم‌تر است». اسلام چيست؟ آيا چيزي غير از آحاد مسلمانان است، يا چيزي غير از جامعه اسلامي؟ يعني تحقق اسلام چه معنايي دارد؟ منظور شما از «اسلام مهم‌تر است» روشن است، قطعاً اسلامي كه نزد خداست «إن الدين عند الله الاسلام» نيست. غرض شما تحقق اسلام است. يعني شرايط عيني ايجاد شود كه اسلام بر دنيا حاكم شود و يا حداقل حفظ شود. در اصل حفظ اسلام هم هيچ‌كس ترديد ندارد، زيرا اگر همه ما هم كافر شويم روزي، حجت خدا روي زمين هست و با يارانش ولو اندك مسلمان خواهد بود. پس در دو چيز ترديدي نيست، يك اين‌كه منظور شما اسلام عندالله نيست، دو اين‌كه منظور شما حفظ حداقل اسلام نيست. پس منظور شما از اين‌كه اسلام مهم‌تر است چيست؟ شما مي‌گويي «توسعه و رشد اسلام مهم‌تر است از هر امر ديگري». حالا اين اسلامي كه شما مي‌گويي تحقق دنيايي‌اش به چيست؟ يا در جوهر افراد است يا به قول كساني كه جامعه را حقيقي مي‌دانند در ضمن جامعه، حالا قسم اولش را لحاظ كنيم، واقعاً اين اسلامي كه شما مي‌گويي مهم‌تر است كجاست؟ اگر در ضمن افراد محقق مي‌شود، پس چيزي غير از همان «مسلمان» نيست! پس چرا مي‌گويي اسلام مهم‌تر است، بفرماييد فرد مسلمان مهم‌تر است. ولي نكته پنهان مطلب در اين است كه وقتي اسلام را بمثابه يك عنوان لحاظ كنيم، يك حقيقت وراي آحاد افراد جامعه دارد كه آن را اگرچه نمي‌بينيم ولي درك مي‌كنيم. اگر چه ظاهر اين امر شباهت دارد به مثل افلاطون كه براي هر نوع كلي يك فرد حقيقي و كامل عيني تصور مي‌كرد و معتقد بود بعضي خواص اين مُثُل را مشاهده كرده‌اند، ولي مطلب اين نيست. شما مگر به فلسفه فيزيك معتقد هستي يا مكتب فلسفي شما فيزيكاليسم كه نيست تا بگويي غير از ماده و انرژي در طبيعت چيز ديگري نيست! وقتي مي‌گوييم اسلام روح يك جامعه است، شوخي كه نمي‌كنيم و يا از يك امر خيالي و اعتباري كه صحبت نمي‌كنيم. واقعاً اين اسلام داراي آثار حقيقيه است، غير از آثاري كه اسلام يك فرد دارد. تصور كنيد هزار مسلمان كه هر كدام در يك جزيره مستقل زندگي كنند، با هزار مسلمان كه در يك منطقه و محله واحد، آيا تفاوتي ندارند؟! اگر تفاوت دارند كه دارند چون آثار متفاوتي از اين دو متمشي مي‌شود، روشن مي‌شود كه امت مسلمان تنها جمع جبري تعدادي انسان مسلمان نيست، چيزي فراتر از آن است، يك انعكاس اجتماعي به وجود مي‌آيد از كنار هم قرار گرفتن اين افراد كه توانايي فوق‌العاده بيشتري از جمع جبري تعدادي انسان به آن‌ها مي‌دهد، در اين جا ديگر 2 به علاوه 2 چهار نمي‌شود، بلكه 5 مي‌شود، يه چيزي اين وسط خلق شده است، آن چيز همان وصف جامعه اسلامي است. در حقيقت جامعه نيز عين همين بحث مطرح مي‌شود. اين اجمال بحث اول. متعبد كردن جامعه هم تفصيلاتي دارد كه بيان خلاصه‌اش اين است: وقتي شما از منطق سيستمي سخن مي‌گوييد و از فرد به سراغ جامعه مي‌آييد ديگر اعداد معناي ديگري پيدا مي‌كنند، ديگر اساساً ارقام نسبي مي‌شوند و با درصد نمايش بايد داد. مثلاً مي‌گوييد اين جامعه اسلامي است ولي آن جامعه اسلامي‌تر است. اين «تر» از اين‌جا ناشي مي‌شود كه مثلاً جامعه اول 70 درصد مسلمان دارد كه به اسلام عمل مي‌كنند و جامعه ديگر مثلاً 90 درصد. ديگر مطلق نيست كه بگوييم اسلام يا هست يا نيست! جامعه زمان حضرت عج بسيار مسلمان‌تر از زمان ماست، در اين هيچ ترديدي نيست كه روايات زيادي دلالات عجيبي بر كمال ايمان و عقل آن مردمان دارند (خوش به سعادتشان) اما شهادت حضرت عج مسأله ديگري است كه در كتاب مفصل بدان پرداخته شده است. رك. عصر ظهور. (خانم من بريدم، باقي را بعد پاسخ مي‌دهم!)