• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : تنها مجتهد روي كره زمين!
  • نظرات : 6 خصوصي ، 44 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + هم‏بحث 
    بسم الله
    سلام برادر عزيز و دوست گراميم آقا سيد مهدي!
    در اين چند خطي که دارم برات مينويسم کلي در موردش فکر کردم که بگم يا نگم که پريشب که شب 19 ماه مبارک بود و شب قدر، بعد از دعا و أعمال آن تصميم گرفتم آنها را بيان کنم. و البته از شما هم جواب ميخواهم.
    ابتدا اينکه زياد تند نرفتي (مثلاَ) در مورد همين پست آخري که در وبلاگت گذاشتي؟! نميدونم حالا اين عمل از روي بغض بوده و يا چيز ديگر{خدا آگاه تر است} بهرحال هر جور هم که انسان فکر کند اينطور در مورد يک شخص نظر نميدهند. مگر نه اينست که از معصومين(ع) داريم که عمل مؤمن را تا هفتاد مرتبه توجيه کنيد!آيا ايشان بدتر از کافر شده است؟! ما همه انسانها(بزرگ وکوچک) خطاکاريم و فقط ذوات مقدسه معصومين(ع) هستند که گناه نمي کنند، پس نمي توان به صرف يک خطا و گناهي (که البته افراد شايد براي آنها هم توجيهي داشته باشند)، افراد را متهم کنيم و قطعاَ آبروي فردي را ريختن، گناهي بزرگ و نابخشودني است...من تابحال در اين قضايا دخالت نکرده بودم چون تصوري ديگر داشتم، ولي الآن قضيه را به صورتي ديگر ميبينم. اينکه در دلايل بگويي فلان حرف را ايشان زده بنده به مدل هاي مختلف مثل اين گفته را از ايشان شنيده بودم ولي اين دليل نميشود که با اينها کسي را متهم کرد وانگ نامسلماني(مثل مجاهدين خلق و ديگر انحرافيون!) زد.
    بنده هدفم از اين نوشته قصد دفاع از شخص ايشان را بدان صورت ندارم (ابته با اينکه ايشان حق استادي بر گردنم دارند) ولي ميخواهم حقيقت از لابلاي اين غبار مشخص گردد. دوست دارم قدري با طمأنينه و حوصله و البته با توجه به اينکه خداوند حاضر و ناظر بر اعمال ماست بر اين قضايا نگاه کرده و تصميم گيري کني!
    مطلبي ديگر اينکه اگر واقعاً ميگويي که من با علم و بصيرت تصميم بدين کاري گرفته ام دليلي قانع کننده براي بنده ارائه دهيد. چون اگر واقعا اين خطري که شما احساس کرديد بنده و يا ديگر دوستان بدان برسند يقيناً از اين گروه جدا خواهند شد.
    از اينکه صريح در بعض موارد صحبت کردم به حساب رفاقت و دوستيمان بگذار.
    ملتمس دعا
    پاسخ

    برادر عزيزم، نخست از اينكه بالاخره داخل در مباحث علمي شدي بسيار خشنودم، تمام اين سالها از بابت دوري چندتن از رفقا از بحثهاي علمي نگران بودم. به مطالبي كه كوتاه عرض ميكنم خوب دقت كن. مرحوم استاد ره عرفان و فلسفه را كنار گذاشت و فقه را تنها راه دستيابي به احكام و تكاليف دانست و ريشه اين مطلب در «حجيت» است. اينكه عبد بتواند نسبت به معبود پاسخي فراهم داشته باشد بعدالموت تا از عقاب رهايي يابد. اصول، فقه و حديث در تعامل با هم ميتوانند ما را به حكم شرعي برسانند، حكمي كه حجيت داشته باشد و استاذنا ره آنها را به نامهاي «اَسناد، استناد و اِسناد» نامگذاري كرد. كاري كه استاد ره در تمام اين سنوات پس از انقلاب به دنبال انجامش بود «ارتقاء حجيت» بود. اين ارتقاء نميتواند ذوقي انجام شود زيرا همان راه سليقه‌اي عرفا خواهد شد و نيز نميتواند عقلي محض باشد كه شيوه فلاسفه شود و هيچ يك حجيت را تأمين نخواهد كرد. راه ارتقاء حجيت حتما بايد از حجيت بگذرد. استاذنا ره ابتدا تعريف حجيت را توسعه داد و به سه مرحله «تعبد، تقنين، تفاهم اجتماعي» مشروط كرد. حال سؤال اين است كه خود ِ اين تعريف از كجا حجيت ميابد؟ راهكار آن را «حجيت يقين برتر» ميداند كه در محاجّه معتقد است بي‌ترديد يقين برتر پيروز ميشود. تا همينجاي بحث علمي كفايت ميكند، باقي بماند براي فرصتهاي مبسوط. اما نكته اينجاست كه مرحوم استاد ره بارها تأكيد ميكند و ما هم ميدانيم، تا حجيت ارتقاء نيافته همان فقه موجود انحصار در حجيت دارد و گريزي از آن نيست. آن كسي كه شما در نظرتان است اين حجيت را بارها نفي كرده است و اين نفي كردن با نفي دين برابري ميكند، نفي فقه برابر با نفي ضروري دين است. ايشان تفقه را نفي كرده است آنهم اعتقاداً نه اينكه از سر دعوا، ايدئولوژي اين آدم نفي فقه موجود است، اولاً. ثانياً كه در همان بحث ارتقاء حجيت نيز نه تنها از راه استاذنا ره خروج كرده كه اساساً گرفتار مكتب عرفاني شده و رويه صوفيگرانه اخذ كرده است. به اين معنا كه برداشت ذوقي از كلام استاد ره ميكند و همان را قطعاً حق ميداند و برداشت ذوقي از آيات و روايات ميكند و باز هم اين برداشت خود را محرز ميداند كه خود استاد ره اينگونه عمل نكرد و فهم خود را حجت اصلاً نميدانست و تفاهم گروه را در نتيجه لازم ميديد. در مباحث علمي هم هرجا نتواند استدلال بر حجيت بياورد فرياد ميزند تا اسكات همبحث كند! اگر هم طرف مقابل بالاتر باشد، صدايش را نازك ميكند و خلط در گلو هنگام صحبت نگه‌ميدارد تا دورگه شود و احساس ضعف در كلامش ايجاد نمايد تا مخاطب از نهايت خضوع و خشوع تصور كند كلامش را و اينها همان طريق دروايش بوده هميشه، كه به جاي پيروزي با «محتوا» با «لحن» تلاش ميكنند مخاطب را مجاب نمايند. و بسياري موارد ديگر كه در نامه 26صفحه‌اي به تك‌تك اين موارد پرداخته‌ام. ثالثاً اگر شما اين مطالب را گفته بودي و اين راه را رفته، نگران نميشدم، اما اينكه ريش و مو و عمامه‌اش همه سفيد است، خطرش خيلي بيشتر است وقتي انحراف در اعتقاد پيدا كند. نگراني از اين بابت است. سپاس