• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : تضاد حقوق زوج و زوجه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + يه دختر 
    که عشق جاودانه با ازدواج موقت هست؟
    چه جالب حالا اگر طرف نخواست بقيه ازدواج رو ادامه بده و بقيش رو بخشيد دست من به کجا بنده؟

    شما زن رو برده ميخوايد
    مطيع و فرمانبردار
    خودتون هم يمگيد نزاريد اينها درس بخونن پيشرفت کنند استقلال مالي پيدا کنند چون ميدونيد اگر زني مستقل شد هرگز ظلم رو تحمل نميکنه
    که از سر نداري و بي کسي هوو رو تحمل کنه بد اخلاقي رو تحمل کنه اعتياد رو تحمل کنه
    نه ديگه از اين خبرا نيست
    شما به وسيله نفقه زن رو کنترل ميکرديد که الان من و امثال من خودمون کار ميکنيم و درامد داريم و محتاج هيچ مردي هم نيستيم
    اگر هم ازدواج ميکنيم براي عشق و تشکيل خانواده هست
    نه اينکه من کلفت خانه باشم شوهرم هم هر وقت ميلش کشيد يک فاحشه شرعي کرايه کند و اسمش را مستحب بگزارد
    نه اينکه زنداني خانه مرد باشم و رفت و امدم را از او اجازه بگيرم
    در خانواده ايده ال من تصميم گيري ها بر اساس مشورت و توافق هست و نه امر و نهي
    در خانواده ايده ال من عشق اساس خانواده است و نه توليد مثل
    در خانواده ايده ال من وفاداري يک شرط لازم است
    در خانواده ايده ال من هر دو طرف مسئول رسيدگي به کار هاي داخل و خارج و تربيت فرزندان هستند


    پاسخ

    أحسنت، آن جمله دوم را خيلي موافقم! دقيقاً... اگر نخواست و وقت را بخشيد چه كنم؟ عشق يعني همين. عشق يعني آزادي در انتخاب. آزادي در اختيار. آزادي در بودن يا نبودن. عشق يعني اگر فردا عاشقت نبودم، اجازه بدهي كه بروم. عشق يعني خود را فداي ديگران كردن، نه يعني ديگران را به ملكيت كشيدن. اگر من معشوق را براي خود بخواهم، اين عشق نيست، بهره‌كشي است، استثمار است، مالكيت است و خريد و فروش! تجلّي چنين رابطه‌اي تنها در متعه است. اصلاً در ازدواج دائم نمي‌شود. ازدواج دائم پيمان وثيقي است كه به راحتي شكسته نمي‌شود، زيرا ضامن بقاي كودكاني است كه بايد پرورش يابند. ازدواج دائم نبايد متزلزل باشد، بايد محكم و قوي باشد. پس عشق نمي‌تواند متغيّر اصلي و محوري باشد. عشقي كه ممكن است روزي نباشد. اگر من تو را روزي نخواستم، بايد اجازه دهي رهايت كنم، زيرا تو عاشق من هستي و آن‌چيزي را دوست داري كه من دوست دارم. مي‌خواهي كه خواسته من محقق شود. مي‌خواهي فداي من شوي، پس بايد خود را كنار بكشي كه من آزادانه به راه خود بروم. عشق چنين التزاماتي دارد. پس با دائم نمي‌شود. اما در متعه خداوند آزادي زيادي قرار داده. شروط بسياري مي‌توان در نظر گرفت. اصلاً عشق يعني با احساس رفتار كردن. احساس در زمان يا در شرايط مختلف احتمال تغيير دارد. اگر در يك لحظه و با يك نگاه مي‌توان عاشق شد، ممكن است روزي با يك لحظه تدبّر يا ديدن يك رفتار ناپسند تنفر بيايد و عشق برود. عشق يك طرفه كه نمي‌تواند علت با هم بودن باشد. اما ازدواج دائم بايد بر مبناي همكاري و تعامل در توليد نسل و ارتقاء وضعيت فرهنگي جامعه باشد. دو انسان مي‌خواهند همكار شوند با هم در يك پروژه بزرگ، كه انسان‌هاي جديدي را طراحي و توليد نمايند. انساني كه خلأهاي زندگي گذشتگان را برطرف كرده و آينده تمدن را تغيير دهد. اگر اين نبود كه خداوند توليد نسل را بر عهده نزديكي و جمع شدن زن و مرد نمي‌كرد. اصلاً هميشه و هر بار از گـِل خلق مي‌كرد! رحم را آفريد تا صله رحم معنا پيدا كند، تا فرد تبديل به خانواده شود و خانواده تبديل به خاندان و خاندان جامعه را شكل دهد، جامعه آينده را مي‌سازد و آينده همان تاريخ است، براي آيندگان! ايده‌آل‌ها را اين‌طور هم مي‌شود ديد خواهرم. اميدوارم مطلب را واضح بيان كرده باشد. تشكر.