• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : نسبت عقل و دين 16
  • نظرات : 1 خصوصي ، 16 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حامد 

    مجبور مي شويم که از يک سري از ويژگي هاي آشنا و معمولي هندسه دست برداريم! شما نمي توانيد زماني که يک بعد جديدي را به ابعاد فضا اضافه مي کنيد، هر گونه که بخواهيد ويژگي هاي آن را تعريف کنيد. هر بعد جديد در ارتباط با ابعاد ديگر فضا يک سري ارتباطاتي از لحاظ جبري دارد که تعداد تمام حالات ممکن براي اضافه کردن امتدادهاي جديد را متناهي مي کند. اين موضوع در شاخه اي به عنوان گروه هاي لي مطرح مي شود و در واقع انواع گروه هاي لي متناظر به انواع اين هندسه هاي جديدي مي شوند که داراي ابعاد اضافه تري نسبت به فضا هستند. (شما مي توانيد Classification of Lie groups را در اينترنت جستجو کنيد.) عظمت هندسه هايي نظير F4، G2، E6، E7 و E8 به قدري است که هندسه هايي نظير کروي يا اقلديسي سه بعدي در برابر آن بسيار ناچيز و جزء کوچکي از آنها است!! به خصوص ارتباط هايي که به صورت سلسله مراتبي دارند. اينجاست که رياضيدان موحد، در برابر عظمت عالم غيبي که به بخشي از آن دست جسته است خاشع مي شود و ايمانش به خداوند افزايش مي يابد. /بله حق باشماست. ذهن براي استناج اين هندسه ها بدون ماده ي اوليه نبوده است. ولي ماده ي اوليه ي آن بسيار واضح و روشن است زيرا که رياضيدان تنها از اسنتناج سوري از خصوصيات بسيار ساده و معمولي يک فضاي سه بعدي

    پاسخ

    آيا ممكن نيست كه مجموع زواياي يك مثلث هم 180 باشد و هم نباشند؟! بله، اين امكان بر فرض «امتناع اجتماع نقيضين»‌‌ استوار است. اما خود ِ اين اصل را در ذهن ساخته‌ايم، يا از خارج برگرفته‌ايم؟! اگر از خارج و از طريق تجربه آمده باشد، آن‌گونه كه امثال راسل معتقدند، كه نمي‌تواند مفيد استدلال باشد. اگر هم در ذهن ساخته شده، خودش براي استناد به خارج محتاج دليل است! مي‌بينيد برادرم. شك‌گرايي ريشه‌اي عميق در فلسفه و استدلالات منطقي ما دارد و گمان نمي‌رود با رياضيات به شكلي كه موجود است بتواند آن را برطرف كرد. اما استاد ما، مرحوم حسيني الهاشمي، معتقد بود چيزي در رياضيات هست كه در خارج هم هست و آن «نسبت» است. «نسبت» واقعيت جهان هستي‌ست. واقعيتي كه ما از جهان هستي ادراك مي‌كنيم. ايشان مفصل به نقد اصالت وجود و اصالت ماهيت مي‌پردازند و از اين رهگذر به اصل بودن «ربط» مي‌رسند، به جاي اصل بودن «ذات»، فارغ از آن‌كه اين «ذات» وجود باشد يا ماهيت. سپس از اين «ربط» به «نسبت» مي‌رسند و از «تناسبي» كه ميان «نسبت‌ها» وجود دارد، يك شناخت‌شناسي نسبي ايجاد مي‌نمايند كه البته براي رسيدن به يقين مكانيزم متفاوتي با آن‌چه ما مي‌پنداريم دارد...