• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : از سايبر به رئال
  • نظرات : 0 خصوصي ، 14 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + توكلي 
    سلام برادر عزيز
    با خواندن مطلب شما و تاييد صحت آن نكته اي به نظرم رسيد كه گفتم خدمت شما عرض كنم . زيرا قبلا مطلبي از شما در مورد تحليل بازيهاي رايانه اي خوانده بودم كه بسيار جالب بود و گفتم شايد اگر در جايي از زبان شما براي اهلش عنوان شود به كار آيد .
    هر مخاطبي با ديدن بازيهايي مثل call of duty و امثال آن با در نظر گرفتن سوابق و سياستهاي امريكا در زمينه جنگ افروزي براحتي به عمده ترين اهداف اين بازي سازيها يعني تربيت نيروهاي آدمكش پي ميبرد . البته مهم نيست كه اين شخص در بازي آمادگي بدني كسب نميكند ، زيرا اين آمادگي با چند ماه اموزش بدست مي آيد . بلكه مهم اشتياق و لذتي است كه از كشتن و حذف اهداف و برتري در ذهن و روح اين گيمرها به وجود مي آيد . البته مزيتي كه در اين روش تربيتي وجود دارد (چه مثبت چه منفي) اين است كه شخص بدون تحمل سختي هاي فيزيكي سرشار از لذت ذهني ميشود و با قرارگرفتن در موقعيت واقعي ديوانه وار و مثل يك روبات ماهر فقط عمل ميكند .
    از اين خصلت ميشود در زمينه مثبت استفاده هاي خوبي كرد . مثلا اگر ميخواهيم بچه ها نسبت به كوهنوردي راغب شوند ميشود در قالب يك بازي كه هدف آن صعود به قله است ( البته با اتفاقاتي در مسير براي جذاب شدن راه ) لذت فتح قله را بارها به كودك بچشانيم و گمان بنده اين است كه چنين كودكي وقتي پاي كوه برسد ديگر نيازي به توضيح مزاياي كوهنوردي نخواهد داشت . بخواهيم هم نميشود جلويش را گرفت . اميدوارم بازيسازهاي متعهد از اين فناوري در راه انسان سازي و رشد با در نظر گرفتن مزايايي چون آنچه كه ذكر شد استفاده كنند . نه اينكه فرق بازي ايراني و خارجي فقط در شخصيت آن باشد . يعني آنجا كريتوس ( بازي god of war ) آدمها و هيولاهاي كج و كوله را با خشونت ميكشد و در اينجا گرشاسپ ايراني . ولي نتيجه همان قساوت قلب . موفق باشيد .
    پاسخ

    سلام. احسنت بر شما. به نكته ارزشمندي اشاره فرموديد. به نظرم رسيد خاطره‌اي واقعي از گذشته عرض نمايم، تا بدانيم مشكل ما در توليد بازي‌هاي رايانه‌اي و كلاً هر فعاليت فرهنگي چيست. سال 1377، يعني 16 سال پيش، هيچ كس تقريباً دنبال بازي‌هاي رايانه‌اي ايراني شايد نبود. هم‌حجره‌اي من در مدرسه معصوميه(س) دوستي داشت كه در سازمان نور گرافيست بود. در رفت و آمد به حجره وقتي فهميد برنامه‌نويسي مي‌دانم، پيشنهاد كرد يك بازي رايانه‌اي اسلامي بنويسيم. هر سه بر اين مطلب توافق كرديم. بنا شد برنامه‌نويسي با من باشد، گرافيك با ايشان و تنظيم سناريوي بازي يا همان گيم‌پلي با هم‌حجره‌اي من. من كنار درس‌هاي حوزه مشغول مطالعاتي روي دايركت‌ايكس شدم. زيرا مي‌خواستيم بازي كاملاً سه‌بعدي باشد و فضا اصلاً مثل بازي‌هاي ديگر دوبعدي نباشد. آن‌زمان هم موتورهاي بازي‌نويسي مثل آنريل و اين‌ها نبود. اصلاً ويندوز 98 آخرين سيستم عامل مايكروسافت بود. خلاصه مدتي هر كدام مشغول مطالعه بوديم و جلساتي داشتيم. بعد از چند ماه، داشتم در حجره نماز مي‌خواندم كه دوست هم‌حجره‌اي آمد و با هم‌حجره‌اي مشغول صحبت شد. سر سناريو بحث‌شان گرفت. من همچنان در نماز بودم كه كارشان به داد و هوار كشيد، هنوز نماز را تمام نكرده بودم كه شنيدم مسئول گرافيك يهو به هم‌حجره‌اي گفت: اصلاً من خودم مدير پروژه هستم و تو را از سناريو بر مي‌دارم و خودم سناريو را طراحي مي‌كنم. هم‌حجره‌اي هم گفت: كي تو را مدير پروژه كرده؟ همچين قراري نداشتيم. آقا تا نمازم تمام شد، كل پروژه منتفي شد و قهر قهر تا روز قيامت! :( چند ماه كار كردن در چند دقيقه تمام! آقا ديگر اين هم‌حجره‌اي ما با آن دوستش به هم زد كه زد. بالكل هم پروژه بازي رها شد. ايمان ما به قدري نيست كه منيّت‌مان را سركوب نمايد و كنترل. ولي دنياپرستي كفار آن‌قدر غليظ هست كه بر سر هدف مشترك، از خود بگذرند! عجيب است. تشكر