• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : فلوچارت خورش سبزي
  • نظرات : 2 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + توكلي 
    سلام عزيز ، واقعا دم شما گرم
    خيلي مطلب جالبي بود . هم مبتكرانه بود طوري كه به فكرم رسيد كتابي با اين سبك براي آشپزي ميتواند خيلي جالب باشد و هم بسيار مفرح بود .
    البته جسارتا 2 نكته عرض ميكنم خدمت شما . يكي اينكه مراحلي را كه براي گذشتن نياز به شرطي ندارند و پشت سر هم هستند را در يك مستطيل آورده شود به نظر بهتر است . مثل " سوراخ كردن ليموعماني " و " قراردادن ليمو عماني در قابلمه " اينطوري حجم فلوچارت كمتر شده و از وحشت آشپز آماتور ميكاهد .
    و دومي هم وجود يك باگ خطرناك در پايان فلوچارت است كه ميتواند هم غذا و هم آشپز را با هم به باد فنا دهد . شرط آخر اينست " آيا طعم خورش خوب است ؟ " ممكن است طعم خورش به علت زياد ريختن نمك يا آبليمو خراب شده باشد و چون جواب خير است برميگرديم و باز هم نمك و آبليمو اضافه ميكنيم و .... :)
    البته حالا شما براي حل اين باگ دو راه داريد . يكي اينكه آن شرط را به اين صورت تغيير دهيد " آيا مقدار آبليمو و نمك كافي است "
    راه دوم اينكه يك شمارنده براي اين شرط بگذاريد كه مثلا اگر 3 بار تكرار شد ديگر به عقب برنگردد و به مراحل بعد برود كه آن هم اين شرط است " آيا غذا قابل خوردن است ؟ " :)))
    ببخشيد قصدم بيشتر مزاح بود و البته بهبود كار جالبناك شما موفق باشيد .
    پاسخ

    هاهاها... دم شما نيز بسيار گرررم. :) جدّاً و حقيقتاً محظوظ شديم از اين ملاطفت طبع شما. تشكر. اين فلوچارت باگ زياد دارد. صحيح مي‌فرماييد. اگر آن را به يك ربات متصل نمايند، تمام آشپزخانه را به نابودي مي‌كشاند! كافيست در يكي از حلقه‌‌ها و لوپ‌ها بيافتد و نتواند در بيايد! خيلي ممنون از تذكرات عالي شما. طاعات و عبادات شما قبول درگاه احديّت. در اين حال گرسنگي و تشنگي و در اين دماي 40 درجه ماه مبارك تابستانه قم، ياد قرمه‌سبزي حال‌مان را دگرگون كرد. روح‌تان شاد، لطف‌تان متعالي.
    + مجتبي 
    http://sdinnovation.ir/?p=108
    http://sdinnovation.ir/?p=95

    طراحي خدمات چيست؟

    اين رو مهندس کاشي معرفي کردش
    همون قسمت کاري که در مرکز مشاوره پيش رو داريم
    پاسخ

    مطالعه خواهم كرد. تشكر.
    + مهم نيس 
    پس توکل چه ميشود؟؟؟!!!قطعا اين ترس باطل است و باطل در حکم کفي نابود شدني!
    ظاهرا خيلي علاقه داريد پيام ها عمومي شوند...خود تغيير ميدهيد و ميبريد و ميدوزيد...عجب!
    پاسخ

    إن‌شاءالله ايمان‌مان كه زياد شود، خيلي از اين ترس‌ها نابود مي‌شود. همه اين‌ها از ضعف ايمان ماست. دعا كنيد اين برادر كوچك‌تان هم توكلش به خدا زياد شود. تشكر
    + مهم نيس 
    جناب!سخن شما سرشار از توجيه است.يعني همه زن ها بدند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟يعني يک زن خوب و فداکار پيدا نميشود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگر بخواهيد ميشود...ميشود...ميشود...!عاقبت بدي دارد فرزند مهر مادري نچشد...حتي شده مهر نا مادري به او بشود اما بي مادر نماند.عقده هايي ميماند در دل او که شما از آن بي خبريد...مرتب از تربيتشان ميگوييد و اينکه موفقيد درست!خدا ناصرتان باشد اما جاي مادر با هيچ کدام از اينها پر نميشود!
    پاسخ

    قطعاً پيدا مي‌شود. قطعاً زناني بسيار پاك و با ايمان در اين دنيا وجود دارند. اما كسي را كه مار گزيده، اگر چه بارها ريسمان ديده، باز مي‌ترسد كه نزديك شود. هر بار به حسب ترس خود مي‌"گويد: شايد اين يكي هم مار باشد! البته كه وقتي ديگري برداشت و در دست گرفت، با خود مي‌"گويد: اشتباه كردم اين واقعاً ريسمان بود. اما بار ديگر باز با ديدن آن‌چه مشكوك است همان را با خود مي‌"گويد: اين يكي شايد مار باشد! خلاصه قضيه اين است: چطور مي‌شود دانست اين يك ريسمان است يا مار؟! از منظر كسي بگوييد كه رنج بسياري از مار ِ ريسمان‌نما كشيده است. تشكر از اين‌كه محبت مي‌فرماييد و نظر خود را خالصانه و صريح بيان مي‌كنيد.
    + مهم نيس 
    خيلي عجيبه که حاضريد همه ي مشقت خانه داري رو بکشيد اما بر عهده ي يک زن نذاريد...حتي بچه داري!!!که حتما بايد دست نوازش يک مادر يا شبه مادر بر سرشان باشد...هزاري هم که براشون مادر باشيد باز هم نميشود ک نميشود...خيلي عجيب است که حاضر نيستيد مادر براشون بياريد!!!!!!!!!!!!
    پاسخ

    واقعاً عجيب است. راست مي‌"گوييد اين‌كه عجيب است. ببينيد چه بلا بر سر اين بنده خدا آمده، كه حاضر به كشيدن اين همه مشقّت شده، اما ديگر چشمش به آن زن نخورد! نه آن زن، كه هيچ زن. يعني از شدّت آسيبي كه بر او وارد شده، چنان بر او رفته، كه هيچ زن را توان تحمّل ندارد و چون مارگزيده‌اي از هر ريسمان سياه و سفيدي مي‌ترسد! خدا خيرتان بدهد، به نكته بسيار دقيقي اشاره فرموديد. گاهي انسان حاضر مي‌شود تمام زندگي خود را نابود كند، ولي ديگر عقربي او را نگزد و ماري به او نپيچد و دروغ‌ها و تهمت‌ها او را خفه نكند. پناه بر خدا. (امروز ماكاروني درست كردم، ديروز كوكوسبزي، ديشب الويه، راضي‌ام به اين زندگي، به شرط آن‌كه گرگي در لباس ميش در آن نباشد تا مرا بدرد! اين سخن را فراموش نكنيد!)
    + بهشت 
    آيا لوبيا پخته شده است؟
    خير
    به مرحله ي قبل مي رويم - خوردن يکي از لوبياها!!!

    نتيجه: لوبياهاي نپخته را يکي يکي بخوريد تا پخته شوند :دي

    ياد داستانکي افتادم که توي بچگي برامون تعريف کردند. فکر کنم از تلويزيون شنيدمش و برنامه کودک بود... نميدونم
    به هر حال ماجراي هدهد مثلاً پزشکي بود که براي يک حيوان ديگه اي تجويز دارو کرده بود ...
    پاسخ

    من خودم شش هفت تا حداقل خوردم تا توانستم از اين لوپ رد شوم!