تارک الصلاه بود
و تارک الصيام و الحجاب و الخمس و الذکات و التمکين و ....
محال بود بدون آرايش و اودکلن از خانه بيرون برود
با همکلاسي هاي دانشگاهش از من که شوهرش بودم صميمي تر بود
اذن شوهر و رضايت همسر را علنا مسخره مي کرد
مادرش هم همينطور
پدرش مي گفت او را زن طلبه کردم که درستش کند
در رابطه جنسي چنان خواسته هايي داشت که کلمه «انحراف جنسي» هم عمق فاجعه را نمي رساند
اکثر دوستانم با من قطع رابطه کردند که زنت زن ما را هم خراب مي کند
شب و روز پاي ويدئو و فيلم هاي سوپر نشسته بود
موسيقي حرام دوست داشتني ترين شنيده اش بود
قرآن را با گستاخي پرت مي کرد
مي گفت هميشه از عبا و عمامه متنفر بوده
دعوايمان سر ماهواره داشتن بود و بيرون نريختن موهايش
وقتي پدرش هم اعتراضي مي کرد رسما سرش فرياد ميزد که خفه شو
محرم و نامحرم را حساسيت زيادي مي دانست و غيرت را حسادت
آرزويش اين بود که برود امريکا و خواننده شود
و من سه سال مي گفتم «الرجال قوامون علي النساء»
و شب و روز تلاش مي کردم که درستش کنم
تمام اطرافيانم به ستوه آمده بودند که اين هرزه را رها کن
درست شدني نيست که نيست
اما من قبول نمي کردم
و مي گفتم «الرجال و قوامون علي النساء»
مثل بيشتر طلبه ها که اين آيه را همينطور معني مي کنند
اما عاقبت نشد که نشد ....
مي داني چرا سيد خدا؟
چون من معناي آيه را درست نفهميده بودم ...