وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
لذّت ِ تأثير
نظرات :
0
خصوصي ،
15
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
[ادامه پاسخ آقا يا خانم نوري]
...دقيقا اون حرف رو ميزنه» اين زماني اتفاق ميافته كه بچه با والدين به لج ميافتند و لج زمانيست كه «احساس ظلم» كند. بزرگترين وظيفه والدين ايجاد «احساس امنيت» است و امنيت زماني حاصل ميشود كه «احساس عدالت» وجود داشته باشد. اگر والدين ظلم كنند، فرزند لجباز ميشود. مثلاً به يكي بيشتر از ديگري توجه كنند. يا مثلاً ديروز توجه كنند وامروز نكنند. اگر در شرايط الف ما رفتار ب را داشتيم، و در شرايط ج رفتار د را. حالا اگر يهو در شرايط الف رفتار د را داشته باشيم، بچه احساس بيعدالتي ميكند. مثلاً هر وقت ميگفت سلام، جوابش را خوب ميداديم، امروز گفت و جوابش را بد داديم. عدالت يعني هماهنگي رفتار با شرايط. «بايد پرده ي حيا بين بچه و والد باشه» «چه معني ميده بچه انقدر با والد راحت باشه» اين گزارهها از كجا آمدهاند؟ آيا از دين اسلام بيرون آمدهاند؟ از آنچه خداوند ما را بر آن خلق كرده؟ يا از سنت گذشته مردم اين يا آن سرزمين؟ پدران ما طوري زندگي ميكردند كه خودشان دوست داشتهاند. ما كه نبايد هر چه آنها دوست داشتهاند را حكم اسلام بدانيم. من اتفاقاً وقتي رفتار معصومين ع با فرزندانشان را مطالعه ميكردم شگفتزده ميشدم از ميزان نزديكي ارتباط. مريم اولي كه رفت مدرسه، آمد خانه و به من گفت «شما». گفتم دختر عزيزم، من يك نفر هستم. تا حالا ميگفتي «تو»، باز هم بگو «تو». البته چون جامعه ما اين رفتار را نميپسندد، در مدرسه به هر كسي كه صلاح دانستي بگو «شما». ما وقتي پيامبر خدا ص را سلام ميدهيم ميگوييم «سلام بر تو اي فرستاده خدا». ولي از نظام سلطنت و رفتاري كه شاهان داشتهاند ياد گرفتهايم كه به بزرگان «شما» بگوييم و همين سبب فاصله ميشود. حديث كساء را مطالعه بفرماييد و به اين ضماير دقت كنيد. من دليلي نيافتم كه بايد فاصلهاي به نام پرده حيا بين والدين و فرزند باشد. البته نه به معناي بيحيايي. بلكه ما روايت داريم كه «لاحياء فيالدين» اگر فرزند جرأت نكند مسائل و مشكلات ديني و شخصياش را از والدين بپرسد، مجبور است از همكلاسي بپرسد، كدام بهتر است؟ «پدر با پسر و مادر با دختر» اين نظر روانشناسان مسلمان است كه تفكيك صورت بگيرد. البته اين مطلب جاي دقت و بررسي دارد. اما من در شرايطي بودم كه هم پدري بر عهدهام بود و هم مادري. شايد اين شرايط مؤثر بوده باشد. من خودم...
پاسخ
...بچهها را از يكي دو سالگي حمام ميبردم. جايشان را عوض ميكردم. وقتي رختخواب را خيس ميكردند، ميشستم و لباسشان را تعويض. نه يك سال، نه دو سال، ده سال است مشغول همين كارها. البته از چهار سالگي به همهشان ياد دادم كه تنها حمام بروند، بدون من. و ديگر آن فصل از تربيت تمام شد. امروز هم بين ما حيا هست. يكبار سيداحمد چند سال پيش موقع عوض كردن زيرپيراهن آمد داخل اتاق، گفتم برو بيرون، گفت ما كه با هم استخر رفتهايم، گفتم آنجا فرق ميكند. اينجا خانه است. من حتي با زيرپيراهن نيز جلوي بچهها ظاهر نميشوم. هميشه با پيراهن و لباس مناسب. يعني حتي با پسرها هم چنين حيايي قائل هستم. پاراوان درست كردهام و هر كسي جدا از ديگري لباس عوض ميكند. خودم هم هرگز سمتشان نميروم. بچهها رفتارشان با ما را از رفتار ما با خودشان فرا ميگيرند. ساحتها متفاوت است و بچهها اين را ياد ميگيرند. ساحت آموزش فرق دارد و ميفهمند حرفهاي جنسي زده شده در آن لحظه، ربطي به زندگي روزمره ندارد. «مسائل مخصوص دخترارو...» ابتدا قصد داشتم خانمي پيدا كنم و با او موقتاً ازدواج كنم و حرفهايي را بگويم تا او به دخترم ياد بدهد. ولي بعد وقتي راهش را پيدا كردم، خيلي آسان شد. تصور كنيد كه در تمامي دانشگاههاي پزشكي، استاد جنازه برهنه را جلوي دانشجويان با جنسيتهاي مختلف تشريح ميكند و توضيح ميدهد و هيچ كدام جرأت نميكنند بيتربيتي كنند. بعد هم رابطهشان با استاد بيحيايي نميشود. چرا؟ زيرا مطلب به صورت علمي و خيلي جدّي طرح شده و با خروج از كلاس درس، همانجا دفن ميگردد. من يك اخم ميكنم، مريم اشكش در ميآيد. اينقدر كه حساب ميبرد. يعني گاهي اشتباهي ميكند تند برخورد ميكنم. مثلاً لباسها را شستهام، از ماشين درآورده، ميگذارم كه خودشان آويزان كنند. همه كردند، مريم هنوز لباسهايش را بعد از يك ساعت آويزان نكرده. تا ببينم صدايش ميكنم: مريم، لباسات برات مهم نيستن؟ يه نگاه تند كه ميكنم همراه با اخم، ميبينم كه اشك در چشمش جمع ميشود و تند ميرود آويزان ميكند، يك كلمه هم حرف نميزند؛ يا از ترس، يا از اينكه آبرويش پيش من رفته است. «پدرشون بفهمه روزه نميگيرن» هر سال گفتم اگر سختت بود روزه نگير، چون ...