وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
لذّت ِ تأثير
نظرات :
0
خصوصي ،
15
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
نوري
...آخه ديديد به بچه ميگي فلان حرفو نزنيااا اونوقت ميگن چه بچه ي بي ادبي و بچه ميره دقيقا اون حرف رو ميزنه! يا مثلا ميگي نکن فلان کار رو قشنگ نيست يا بده يا زشته و بچه از سر نميدونم چي دقيقا اونکار رو انجام ميده! يعني انگار تازه حساسيت زاست براش!
داشتم زبان گفت و گو رو مي گفتم، البته بذاريد قبلش اين مسئله رو بگم که من هميشه برعکس چيزي که شما گفتيد فکر ميکردم،شما فرموديد من همه ي پرده هاي حيا بين خودم و بچه هارو برداشتم؟! در صورتي که من اتفاقا فکر ميکنم بايد پرده ي حيا بين بچه و والد باشه! اين رابطه در عين دوستانه بودن بايد خيلي محترمانه باشه!نبايد باشه؟ چه معني ميده بچه انقدر با والد راحت باشه! حالا اگه پدر با پسر و مادر با دختر باشه قابل هضمه ولي اخه دختر با پدر يا پسر با مادر؟؟؟! راستش از اون همون اوايل خيلي اين سوال تو ذهنم بود شما چطوري ميخوايد مسائل مخصوص دخترارو به مريم سادات بگيد و حالا مي بينم خيلي راحت تر از اين حرفا اين هارو براش توضيح داديد ولي آخه اين خوبه؟ ميدونيد گير ذهني من کجاست؟ اونجايي که آيا اين روش حياي رفتار رو هم ميگيره از بچه يا نه! مثلا دخترتون پيش شما هر لباسي ميپوشه يا در آينده که دختر بالغ تري شد خواهد پوشيد(البته در نبود برادراش) با اين تفکر که اوووو بابامه ما که با هم اين حرف هارو نداريم و خيلي چيزهاي ديگه...يا مثلا فرزندتون بعدا بشينه و با شما يه فيلم هاليوودي ببينه و فکر کنه ما با بابا نداريم!؟
دخترها بعضا خجالت ميکشن پدرشون بفهمه روزه نميگيرن برا همين همه ي سحرهاي ماه رمضان پا سفره سحري مي شينن ولي دختر شما هيچوقت يک همچين پرده ي حيايي رو بين خودش و شما احساس نميکنه درسته؟يا شايد هم احساس ميکنه؟و اگر نه اصلا اين صحيحه انقدر بي پرده بودن با پدر يا صحيح نيست؟...
پاسخ
...در فشار قرار گرفته. تا پس نزند. ولي وقتي رفتار والدين خود را مشاهده كند كه چقدر حساس هستند به احكام، اگر به آنها اعتماد داشته باشد و هرگز از آنها ظلم نديده باشد و دروغ نشنيده باشد، همان الگو را تكرار ميكند. «اگر سال ديگه خود بچه ها درخواست کنن که پياده روي اربعين برن» ديروز مريم گفت برويم پارچهفروشي، گفتم هر وقت همه موافق باشيد ميرويم. خودش رفت دو تاي ديگر را متقاعد كرد و رفتيم. موقع برگشت گفت برويم نمايشگاه لوازم منزل، گفتم اگر بچهها موافقت كنند، سيداحمد قبول نكرد، برگشتيم خانه! اگر همه با هم بگويند برويم پيادهروي، البته كه قبول ميكنم. ولي خب به شرايط هم نگاه ميكنم كه ببينم چقدر امكان دارد، هم از نظر مدرسه و تحصيل و هم مسائل مالي. «پيش بيني مي کنيد اينکار رو انجام نميدن؟» بله. خيلي بعيد است چنين چيزي را بخواهند. البته چه بسا من بگويم، نه نياورند. ولي خودشان فكر نكنم چنين پيشنهادي بكنند. زيرا در تلويزيون ديدهاند و با سختيهاي آن آشنا شده. ضمن اينكه براي غيبت نداشتن از مدرسه خيلي حساس هستند. در تمام سالهايي كه تحصيل كردهاند، هر كدام شايد بيش از يك يا دو روز غيبت نداشتهاند. مثلاً فكر كنيد مريم شش سال مدرسه رفته حداكثر دو روز در تمام اين سالها غيبت داشته است. آنهم به دليل بيماري بوده. «دقيقا عين جملاتي که توي اون جزوه ي تربيت نوشتيد» بله چنين است. من سعي كرده و ميكنم از كودكيشان كه كلمات قلمبه و سلمبه استفاده كنم. البته خودشان هم فهميدهاند كه وقتي كلمات جديد به كار ميبرم خيلي شمرده ميگويم و بعدش با چند تا جمله هممعني تفسير ميكنم. يادم هست سه چهار سالشان كه بود، رفته بوديم تاسوعا يك حسينيهاي، يكي از دوستان از سيداحمد پرسيد كه سواد داري؟ سيداحمد گفت: دارم تلاش ميكنم كه باسواد شوم! بنده خدا تركيد از خنده وگفت: مابعد از اين همه سال تازه كلمه «تلاش» را ياد گرفتهايم! سعي بسيار كردهام كه دايره واژگانيشان را توسعه دهم. به خاطر همين از همان كودكي با آنها بزرگانه حرف ميزدم. بهشان هم ميگفتم كه خيلي از والدين با بچهها كودكانه حرف ميزنند و خيال ميكنند دارند به آنها كمك ميكنند، ولي اين خيانت است، زيرا وقتي بچه مثلاً ميگويد ديبدميني، چشمش به دهان والدين است. وقتي ...