• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : پدرپرست!
  • نظرات : 2 خصوصي ، 17 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نسرين 

    «پدرم گفته: صلاح شما اين است که بنده به زندگي شما بازگردم
    بنده هم هيچ اشتباهي نکرده‌ام
    هر چه هم در دادگاه گفتم حقيقت بوده است
    و حالا هم مي‌خواهم به زندگي برگردم
    فقط به خاطر اين‌که پدرم گفته است صلاح شما در اين است»

    همين اعتماد به نفسش همه را بيچاره کرده.آخه بگو تو مگه قدرت تشخيص داري که اظهار نظر مي کني؟

    از من بشنو که مي دانم:حضور بچه ها ديوانه اش کرده اند طاقتش طاق شده.راستي مي دانيد که بچه هاي پسر دوم هم آنجا هستند.گندي زده و در آن مانده.چاره را در اين ديده که از اين شلوغي خلاص شود.اين اصطلاح (صلاح شما در اين است)را هم به کار برده تا حرفش نمود علمي پيدا کند.وگرنه او را چه به اظهار نظر؟؟!!!!

    پاسخ

    خبر داشتم از ماجراي «ح». مادرشوهر رفته بود ديدن بچه‏ها و «ر» و «غ» آنجا بودند. البته دور هم بودن بچه‏ها براي خود بچه‏ها خيلي خوب است. شلوغي تحمل سختي‏ها را برايشان ساده‏تر خواهد كرد. ولي براي «ع» و «م» قطعاً قابل تحمّل نيست. وقت خوابشان به هم مي‏خورد! راستي مگر شما خبر نداريد كه زوجه اثاث‏كشي كرده و رفته خانه مادر زن «ر»؟! اين‏طور كه به نظر مي‏رسد آخر هم تحمّل نكرده و دختر خود را از خانه بيرون انداخته است. زوج يك‏سال پيش وقتي كه زوجه بچه‏ها را مخفيانه آورد در منزل زوج گذاشت و رفت در يكي از پيامك‏هاي خود به زوجه نوشته بود: «... ببين خودتو به چه روزي انداختي! به ياد بيار چقدر بهت ابراز علاقه كردم ولي قدر ندانستي. متأسفم برات كه امروز پدرت هم ارزشي برات قائل نيست كه حتي به بچه هات پناه بده! حيف كه پلهاي پشت سرتو خراب كردي و گرنه اينقدر سنگدل نيستم كه آوارگي هيچ زني رو ببينم. اگر اينقدر بدي نكرده بودي پناه خوبي برات بودم. حيف شدي! ... به بدكسي اعتماد كردي و با طناب ناداني به چاه رفتي كه حتي نتونست بين دو زنش عدالت برقرار كند! خدا لعنت كند پدرت را. واي بر من كه ... سال با او همكاري كردم!» خدا از من بگذرد. دعا كنيد!