• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : اقتصاد، فرهنگ، سياست
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + توكلي 
    با سلام خدمت برادر بزرگوارم
    تبريك به شما و شكر پروردگار به خاطر دانشي كه به شما عطا كرده است. سوالي داشتم كه جوابش برايم مهم است. يكي از مهمترين دلايلي كه باعث تحسين جنابعالي از طرف من شد داشتن دانش در ابعاد و شاخه هاي مختلف است كه شما داريد . چيزي كه مورد علاقه اينجانب نيز هست و اصولا روش درست زندگي انسان را در همين شكل چند بعدي ميدانم.
    سوالم اين است كه نتايج اين مطالعات و تحقيقات شما قرار است چه نمودي در دنيا داشته باشد آيا صرفا از روي علاقه شخصي است يا اينكه براي هدفي ( مثل تدريس ، تاليف كتاب و ...) است ؟
    ببخشيد شايد سوالم كمي شخصي باشد اما چون سعيم اين است كه از همين روش تبعيت كنم آشنايي با شخصي مثل شما مرا نسبت به آينده و ثمره اين راه كنجكاو كرد . با تشكر
    پاسخ

    سلام و تشكر. علم بماهو علم چه خاصيتي دارد؟! علم براي علم به كار نه دنيا مي‌آيد و نه آخرت. همه حضور انسان در اين دنيا براي توليد «عمل صالح» است. اين امتحاني‌ست كه براي ما تدارك ديده‌اند. علمي كه به كار نيايد، علم بي‌عمل است و عالم بي‌عمل را كدام بزرگ بود كه فرمود: همچو زنبور است لكن بي‌عسل؟! البته كه سعدي، ولي با «لكن» را من از مرحوم آغاسي به ياد دارم! نمود علم به متغيّرهاي فراوان بسته است، نخست تقوا و اخلاص. انساني كه در كسب علم اخلاص نداشته و هدف خود را چهچه و به‌به ديگران منظور كرده باشد، يا پولي كه با آن نان چرب‌تري بخورد، قطعاً اين علمش ثمر نخواهد داد، درخت نخلي را ماند كه نخل است، ولي رطب از آن برنمي‌خيزد، درخت بدون ميوه، مانند همين نخل‌هايي كه چند وقتي جلوي حرم كاشته بودند! ديگر پشتكار در ارتباطات اجتماعي‌ست. حضرت امير ع فرمودند كه خداوند از عالمان عهد گرفته است كه براي بيداري جامعه قيام نمايند. عالمي كه به پستو رود و هزارهزار باب علم را در حافظه خود ذخيره سازد، اگر به ميان جمع نيايد و ترك خلوت نكند، هزارهزار خسران ديده است و علم خود به تابوت مرگ خويش سپرده است. اما در مواردي از همين عالم داراي اخلاص در عمل و اكمال در روابط اجتماعي هم كار بر نمي‌آيد. زيرا عمل به جامعه راست مي‌شود و جامعه اگر ميل صراط مستقيم نداشته باشد، اگر فرهنگ مضمحل شده، نارس باشد، اخلاص و ابلاغ هم راهي به جايي نمي‌برد و امثال شيخ فضل‌الله بر دار مي‌شوند، تا جامعه آماده گردد. روزي البته همان اخلاص و ابلاغ به كار سيدروح‌الله مي‌آيد. جامعه كه آماده شد، مربع علم، اخلاص، ابلاغ و پذيرش اجتماعي كه تشكيل شود، آن‌جاست كه تحوّلات عظيم رخ مي‌نمايد. حقير خواسته‌ام از پروردگار اين است كه گام اول را ارزاني دارد؛ اخلاص را. اگر اين اولي بشود، بقيه كارها ساده‌تر انجام مي‌شود. موفق باشيد برادرم. شما هم برايم دعا كنيد. تشكر
    + توكلي 
    با سلام خدمت برادر عزيزم
    1 - متن از رونالد اينگلهارت است ( با تقلب از گوگل )
    2 - نظر كاربر محترم با نام كاربري ( فقه اقتصادي سياسي ) با احترام به ايشان بايد بگويم جسارتا اصلا ربطي به موضوع مطرح شده نداشت . اصلا گوينده متن كاري به محل تشكيل فرهنگ ، سياست و اقتصاد ندارد كه آيا مال خود همان جامعه است و يا تقليدي است و اينكه آيا همه را بايد با هم گرفت يا نه ؟ كه اگر ايشان ادعا ميكرد كه پذيرش يكي از اين سه به تنهايي ممكن نيست و بايد حتما هر سه را باهم تقليد كرد آنگاه نقد ايشان مرتبط بود . در حالي كه حرف گوينده اين است كه اين سه مبحث در هر جامعه با يكديگر ارتباط قوي دارند و تغييرات يكي بر بقيه اثر گذار است . ( حالا از هر جا كه آمده اند الان بر يكديگر اثر گذار و توجه به هر سه لازم است).
    3 - بنده نيز با نظر گوينده متن موافقم .با اين تفاوت كه نقش و اثرگذاري بخش فرهنگ را بسيار مهم تر از اقتصاد و سياست ميدانم . چرا كه بيشتر مشكلات اقتصادي و سياسي مربوط به نوع تفكر انسانها و فرهنگ غالب بر آن جامعه است كه بسياري از آنها با تغيير و اصلاح نگرش كلا حذف ميشوند يا كاهش پيدا ميكنند .
    البته اثر آن دو نيز بر فرهنگ غير قابل انكار است و اهميت اين ارتباطات را به خوبي ميتوان از آيات و احاديث دريافت .
    با آرزوي موفقيت و سلامت براي هر دو بزرگوار
    پاسخ

    اي خدا بگم چيكار كنه اين گوگل رو! :) تشكر از لطف شما. مطلبي در اين رابطه در نظرم بود كه امروز فردا به همين پست پيوست مي‌كنم. غرضي داشتم كه نام نويسنده را نياوردم. به اين غرض نيز اشاره خواهم كرد. ياعلي
    «كشورهايي را مثال زديد كه به توسعه اقتصادي يا فرهنگي يا اقتصادي رسيده‌اند بي‌آن‌كه ناگزير باشند ساير حوزه‌ها؛ فرهنگ يا سياست يا اقتصاد غربي را تقليد نمايند. ديگر اين‌كه اتصال اين سه حوزه؛ اقتصاد، سياست و فرهنگ، نيازمند دليل است و تا اثبات نشود قابل پذيرش نيست»
    بله همين را مي خواستم بگم ، بطور کلي نظرم اينه که اصلاً اينکه گفته بشه ما اقتصاد اسلامي سياست اسلامي يا فقه اقتصادي يا فقه سياسي داريم جاي سوال داره و قابل ترديد هست، و غالب استدلال هايي که مي آورند از نوع همان استدلال اين آقاست که از اندام بدن مثال مي زند يعني دليلي براي اثبات اصل مسأله ندارند و به مثال اندام بدن متوسل مي شوند حدس من اينه که اين آقا در مقابل پرسشهاي مخاطبان درمانده يعني مخاطبان گفته اند اين فقه سياسي در ايران که باعث حل مشکلات سياست در ايران نشده لذا ايشان جواب نداشته لذا گفته مشکل سياست ما اينه که اقتصاد و فرهنگش هم مشکل داره و به اين صورت از جواب فرار کرده اين مقاله جعفريان هم خوب است که گفته در قديم مي گفتند نجوم اسلامي داريم (الان هم مي گويند فقه سياسي داريم)
    پاسخ

    هفته بعد، سه‌شنبه يعني، ادامه پست مزبور را كه تكميل كردم، شايد، شايد بخشي از پرسش‌هاي شما را بتوانم پاسخ دهم. تشكر از محبت شما كه حوصله فرموديد و نظر خود را بيان كرديد.
    + فقه اقتصادي سياسي 
    اين چه سواليه؟ ما چکار داريم کي گفته؟ بايد بدانيم چي گفته و آيا درست گفته يا نه؟ اينجا که باطل گفته زيرا به جاي اينکه از مدل جاري در کشورها مثال بزند از بدن انسان مثال زده استدلالش هم باطل است زيرا

    سياست غرب که عبارت از دمکراسي غربي باشد در بسياري از کشورها مقبول و جاري است مثل کشور مالزي يا اندونزي يا ترکيه ولي اين کشورها فرهنگ غرب که عبارت باشد از آزادي جنسي را قبول نکرده اند يا اقتصاد غرب که عبارت از اقتصاد آزاد باشد در بسياري کشورها مقبول است مثل چين يا عربستان يا روسيه سفيد ولي اين کشورها سياست غرب که دمکراسي باشد را قبول نکرده اند يا فرهنگ غرب که عبارت باشد از آزادي جنسي در بسياري کشورها مقبول و جاري است مثل کوبا يا تايلند ولي اين کشورها سياست غرب که دمکراسي باشد را قبول نکرده اند خلاصه اينکه سياست و فرهنگ و اقتصاد بايد کنار هم باشند نيازمند دليل است زيرا در مورد سياست غربي فرهنگ غربي اقتصاد غربي، هر کشوري بخشي را گرفته و ساير جنبه هايش ار قبول نکرده و مشکلي هم پيش نيامده و بنيان آن کشور از هم نپاشيده و به قول اين آقا دوام هم آورده اند در خود کشورهاي غربي مثل آلمان يا فرانسه يا انگلستان همگي اقتصاد بازار آزاد دارند ولي سياست آنها برخي سلطنتي برخي ليبرال است يا کشورهاي غربي مثل آمريکا يا ژاپن يا آلمان همگي اقتصاد بازار آزاد و سياست دمکراسي دارند و فرهنگ آنها برخي بوديسم برخي مسيحيت واتيکان و برخي مسيحيت ارتدکس است يعني نظامهاي فرهنگي متفاوت دارند و اين حرف که نظامهاي فرهنگي اقتصادي سياسي همه به هم مربوطند دليلي ندارد
    پاسخ

    از نقدي كه نسبت به متن فرموديد سپاسگزارم. پس نظر شما اين است كه مي‌توان به توسعه اقتصادي دست يافت و در عين حال از توسعه فرهنگي و سياسي با آن معناي غربي آن‌ها سرباز زد. دو استدلال نيز در بيان شما به نظرم آمد؛ نخست اين‌كه كشورهايي را مثال زديد كه به توسعه اقتصادي يا فرهنگي يا سياسي رسيده‌اند بي‌آن‌كه ناگزير باشند ساير حوزه‌ها؛ فرهنگ يا سياست يا اقتصاد غربي را تقليد نمايند. ديگر اين‌كه اتصال اين سه حوزه؛ اقتصاد، سياست و فرهنگ، نيازمند دليل است و تا اثبات نشود قابل پذيرش نيست. ممنونم از دقت نظري كه داشتيد. إن‌شاءالله اگر عمري باقي بود، سه‌شنبه هفته بعد نام گوينده اين متن را به پست مزبور اضافه خواهم كرد.