سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

تقوای الهی، اساس هر حکمتی است . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - فقه هوش مصنوعی - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - فهرست فصوص و فتوحات - ما چند روح داریم؟ - 
اعتبار هم در حکم پول است! + سه شنبه 90 مهر 5 - 11:37 صبح

دو روز پیش یکی از دوستان آمد گوگل‌تاک و سلام کرد
احوال پرسی و گفت عازم قطر است
هفته بعد هم لبنان خواهد بود
هیجان خود را با چند اسم صوت که نشان دادم گفت: «بعد از آن هم مصر خواهم رفت!»
گفتم: این‌ها را که گفتی حسادتم برانگیخته شد
اما سعی می‌کنم به غبطه تبدیلش کنم
تلاش کنم تا ...
تیر خلاص زد که: «در خیلی چیزها من به تو حسادت دارم، این یکی به اونا در»

امروز صبح هم اتفاقی افتاد
اتفاقی که بارها و بارها افتاده است
اما خیالی در ذهنم شکل داد
و فکرم را به نقاطی کشاند
که ترس بر بدن انسان می‌نشاند

رفته بودم به یکی از این مؤسسات بزرگ
نهادی مشهور و معروف و بسیار هم قدرتمند
دعوت کرده بودند برای سفری به یزد
امروز اما برای کاری دیگر
یکی ناگهان گفت: «آقا سید، ای کاش من هم روحیه شما رو داشتم!»
از این‌که نفهمیدم منظورش چیست
شاید هم چون از حرفش خوشم آمده بود، پرسیدم: «کدام روحیه؟»
- «این‌که پول برای‌تان مهم نیست و برای رضای خدا کار می‌کنید!»
خیلی جدّی این حرف را زد انگار
متفاوت از دفعات بسیار زیادی که تا به حال از آدم‌های دیگر شنیده بودم
که خیلی‌ها فقط برای تعارف می‌گفتند
و شاید هم در دل‌شان مسخره می‌کردند
همین جدّیت تحت تأثیرم قرار داد
بیرون که آمدم
در کوچه قدم که می‌زدم
چیزی در ذهنم خلجان کرد
می‌خواهم این را بنویسم

وبلاگ جای بیان اندیشه‌هاست؟
وبلاگ جای گفتن خاطرات است؟
وبلاگ برای إخبار و اطلاع‌رسانی است؟
نمی‌دانم، ولی امروز که هر کاری با آن دارند می‌کنند

من هم فکرم را می‌نویسم
فکری که فکر می‌کنم
اگر مرا ترسانده
می‌تواند دیگران را هم بترساند
از آن ترس‌هایی که خیلی خوب است!

[... و من مُردم!]
نکیر: خب بخون اون لیستو ببینیم چی داره این بنده خدا
منکر: یه سایت طراحی کرده برای مؤسسه فلان
نکیر: چقدر گیرش اومده؟
منکر: هفتاد میلیون نقد حساب کرده، یه سی‌تا هم خُرد خُرد
نکیر: خب این‌که تسویه شده، کار خیر دیگه چی داره؟
منکر: شش‌تا پژوهش داشته واسه نهاد فلان
نکیر: چی گیرش اومده؟
منکر: صد و ده میلیون تومان نقد، یه پنجاه میلیون تومنی هم خُرد خُرد
نکیر: این خیر هم تسویه شده

[همین‌طور منکر می‌خوانَد
و نکیر می‌گوید: تسویه شده]

[میّت رنگش پریده
هاج و واج نگاه می‌کند
تاب نمی‌آورد و عربده می‌کشد]

موشح: آقا به خداوندی خدا سوگند
به همونیکه من و شما رو خلق کرده
من یه قرون هم پول نگرفتم از اینا
بعضیاشونم اگه یه خورده پول دادند
من به رسم هدیه برداشتم
طی که نکرده بودم
همه این کارا رو هم برای خدا کردم
برای امام زمان کردم
برای اسلام کردم
برای رضای خدا کردم به خدا...

[صدای میّت قطع می‌شود
نای سخن گفتن ندارد دیگر
شاید هم به اشاره نکیر زبانش از حرکت افتاده]

نکیر: پول نگرفتی که نگرفتی
برای ما تسویه کردن مهمه
عموم مردم کارای خیرشونو با پول تسویه می‌کنن
تو با «اعتبار» تسویه کردی
تموم شد رفت
این‌جا «اعتبار هم در حکم پوله»

و منکر ادامه می‌دهد: نگاه کن مسلمان!
شصت و چهار تا جلسه رفتی، همه جلوی پات بلند شدن
گفتن: «به‌به، آقا سید تشریف آوردن»
و کلّی هم تحویلت گرفتن
توی چهل و شش‌تاشم رفتی بالای مجلس نشستی
منکر رو به نکیر: این می‌شه چقدر؟
[چیک چوک، تق... صدای -مثلاً- حرکت مهره‌های چرتکه]
نکیر: این می‌کنه به عبارتی صد و هجده میلیون
منکر: خب، در صد و هشتاد و چهار نقطه هم ازت تعریف کردن
هی نشستن و پا شدن گفتن: فلانی چقدر مخلصه! چقدر آدم خوبیه!
تو هم خوشت اومد، ته ِ دلت حال اومد
گاهی هم لبخند زدی...
رو به نکیر: چقدر شد؟
[چیک چوک]
نکیر: هشتاد و دو میلیون هم این‌جا
...
[نکیر و منکر همین‌طور مشغول محاسبه هستند]

و من با خود وقتی این فکرها را می‌کردم [...]

خیلی بد است انسان نه دنیا داشته باشد و نه آخرت، که خدا برایش بگوید:

«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ» (حج:11)
و از مردم کسى است که خدا را فقط بر یک حال [و بدون عمل] مى‏پرستد، پس اگر خیرى به او برسد بدان اطمینان یابد و چون بلایى بدو رسد روى برتابد. [چنین شخصی] در دنیا و آخرت زیان دیده است، این است همان زیان آشکار.

پ.ن. یکی از دوستان این آیات را تذکر دادند که بسیار تأمل‌برانگیزتر است:

«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا، الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا، أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا، ذَلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُوًا» (کهف:103-106)
بگو آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم، [آنان] کسانى‏اند که کوشش‏شان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مى‏پندارند که کار خوب انجام مى‏دهند، [آرى] آنان کسانى‏اند که آیات پروردگارشان و لقاى او را انکار کردند در نتیجه اعمالشان تباه گردید و روز قیامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهیم نهاد، این جهنم سزاى آنان است چرا که کافر شدند و آیات من و پیامبرانم را به ریشخند گرفتند.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

سه شنبه 102 اسفند 29

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
اعتبار هم در حکم پول است! - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

X