وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
تغيير يا تبديل؟
نظرات :
0
خصوصي ،
4
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
حيران مذنب
سلام
خداوند از فرزندانتان خير کثير شامل حال ما و جامعه امان کند. آمين.
لطفا جوري که واقعا قابل قبول باشد، بفرماييد چرا بايد شاکر خدا بود. مي فرمايد گوش و چشم و افئده دادم تا شکر گزار باشيد. چرا بايد شاکر بود؟ خوب نميدادي رنجش هم نبود جهنمش هم نبود حسرت رتبه پايين در ان جهانش هم نبود.
حدسم اين است اساسا کلمه شکر معناي ديگري دارد که از همان آغاز غلط ترجمه شده و اين بدفهمي را ايجاد کرده. اصلا شايد مرادش قدرداني نيست. مثلا کارگري و عبوديت و نوکري است شاکر از معناي چاکر. چون زمانيکه بگوييم قدرداني کن که انها را داده همان سوالات پيش ميايد: نمي دادي براي ما درد درست نمي کردي! اما اگر به معناي حمال و کارگزار و چاکر و بردگي ترجمه کنيم، مساله حل مي شود. به شما چشم و گوش و فواد دادم تا آنچه من ميخواهم را برايم انجام دهيد. دوست دارم جور ديگري خود را ببينم و از خفا سر براورم پس اي حمالان و بردگان از اين چشم و گوش و فواد که داده ام انچه مي خواهم انجام دهيد. تا خود را جور ديگر هم ببينم.
پاسخ
سلام. يك روز يكي از بچهها گفت ديگر نميخواهم مدرسه بروم. پرس و جو كردم كه چه شده؟ شروع كرد و يك ليست بلندبالا از بديهاي همكلاسيهايش گفت. چيزهاي كوچكي كه تلاش ميكرد بزرگشان كند. گفتم ديروز اتفاق افتاده؟ گفت نه. معلوم بود كه مشكل مربوط به آن روز خاص نبوده، پس دليل ديگري داشته. فهميدم. يك بازي جديد روي رايانه نصب كرده بود، ديگر دلش مدرسه را نميخواست. دوست داشت بماند خانه و بازي كند. به همين دليل، آگاهانه و شايد چه بسا ناآگاهانه، تمام بديهاي خُرد و ريز مدرسه، در نظرش بزرگ جلوه كرده بود. گفتم: امروز رو برو مدرسه، من با مديرت بعداً صحبت كنم، بعد تصميم قطعي رو بگيريم. رفت مدرسه و بازي را يادش رفت. وقتي خانه آمد، ديگر اصلاً از نرفتن مدرسه صحبت نكرد. تا چند ماه بعد كه دوباره يك بازي جديد نصب كرد! :)) بله. بعضي مشكلات پيچيده هستند. زيرا چيزي كه ديده ميشوند نيستند. و حالا، اين وسط، ما بازي ميخوريم اگر خود را درگير مسألهاي كنيم كه اصلاً مسأله نيست. مسأله اصلي را بايد يافت. استاد حسيني (ره) چهارده جلسه بحث درباره با «ناهنجاريهاي اجتماعي» دارند. مربوط به سي سال پيش. آنجا ميفرمايند: اگر جوانان ما امروز بيحجاب ميشوند، پسراني كه رفتارهاي ناهنجار بروز ميدهند، براي اين نيست كه با دين مشكل دارند، دليل آن «بيعدالتي»ست. مفصل توضيح ميدهند كه انقلاب، توقع مردم را از حكومت بالا برده است. اين مردمي كه شاه را بيرون كردهاند، ديگر زير بار ظلم نميروند و سكوت نميتوانند. وقتي ميبينند مسئولين ظلم ميكنند، جوان وقتي ميبيند خودش پشت كنكور مانده، ولي پسر فلان مسئول راحت ميرود دانشگاه، در برابر بيعدالتي قيام ميكند و چون دستش به جايي بند نيست، مبارزه منفي ميكند: «اگر اسلامي كه تو ميگويي اين است، اصلاً من اين اسلام را نميخواهم!» مسأله اين نيست كه او اسلام را نميخواهد، او تو را نميخواهد. تو مسئولي كه از اسلام حرف ميزني و از عدالت سخن ميگويي، ولي خانهات هزار متر است! مشكل ما اين است. و گرنه من نيز به آن خدايي كه شما گفتيد اعتقاد ندارم. خدايي كه مرا براي «رنج كشيدن» خلق كرده است. خدايي كه ميخواهد «حسرت» بخورم و از اين كارش لذّت ميبرد. خدايي كه نشسته است تا «له شدن» مرا ببيند! من...