• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : ارزيابي دقيق
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + [ادامه پاسخ] 
    ... ته دلت مي‌گويي: فلان‌فلان‌شده چه تعارفايي مي‌كنه، حالا چشم نداره منو ببينه‌ها... مگه همين نبود پشت سرم فلان حرفو زده بود! اما اگر صاف بيايد جلو و بگويد: سلام، ديروز از اين‌كه نذاشتي از گوشيت زنگ بزنم ناراحت شدم. توقع ديگه‌اي ازت داشتم. شما هم جواب بدهي: ببخشيد، ولي نگران بودم نكنه بزني خرابش كني! خلاص. هر دو هم مي‌خندند و رفتار با يكديگر را ياد مي‌گيرند. خصوصيات‌شان را. دليل من اين است. آيا قانع‌كننده بود؟ من كودكانم را با آرامش دروني پرورش مي‌دهم. هدفم اين است. سپاسگزار لطف شما هستم. اين بنده خدا هم نمي‌خواسته اسم بنويسد، از شما ياد گرفته نقطه بگذارد! همه مثل هميم، پشت نقطه‌ها پنهان مي‌شويم. زيرا جرأت رويارويي با هم را نداريم. زيرا پيوسته تعارف داريم! تعارفاتي ابلهانه و برجا مانده از دوران سلاطين كه فقط فاصله ميان آدم‌ها را بيشتر مي‌كند. نه؟! :))
    پاسخ

    من از سال 1376 كه كار با اينترنت را آغاز كردم، ايميل و تمام حساب‌هاي اينترنتي‌ام به اسم رسمي خودم بود و حتي تصوير خودم. از همان اول. رفقا و همكاران اما نه، همه مستعار. من مي‌گفتم: دنياي مجازي نداريم، اين هم بخشي از واقعيت است. اگر من اينم، همه‌جا اينم. و البته ماندم. همان‌طور صادق و راحت و آرام. هنوز هم هستم. پانزده سال است اين وبلاگ را دارم، هميشه هم به اسم خودم بوده، حرف‌هايم را هم راحت زده‌ام. مي‌دانيد چرا؟ چون وقتي كودك بودم وقتي مي‌ديدم مادرم چطور با فاميل‌ها تعارف مي‌كند و در نبودنشان طور ديگري، منزجر مي‌شدم. يادم هست سال‌ها پيش چند تن از هم‌كلاسي‌هايم به من مي‌گفتند: رفتار تو شبيه به انگليسي‌هاست! باورتان مي‌شود؟! به خاطر صداقت زيادي كه داشتم اين را مي‌گفتند. من البته معتقد نيستم كه انگليسي‌ها صداقت دارند. ولي من به عنوان يك مسلمان، هميشه حرفم را پيش روي طرف مقابلم مؤدبانه مي‌زنم. سال 1378 رفتم پيش مدير مدرسه معصوميه (ص)، بلوار امين، و 45 دقيقه درباره با اشتباهاتش در مديريت مدرسه صحبت كردم. خيلي دوستانه و صميمي. ولي خب ايشان طاقت نياورد و من را از مدرسه اخراج كرد! :))