• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : پل طبيعت
  • نظرات : 2 خصوصي ، 4 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + .... 
    سلام. قبول باشه طاعات و عبادات
    کم پست ميذلريد از بچه ها:(
    گاهي از فرط خستگي به وبلاگ شما سري ميزنم تا خستگي کم شود
    اما همش هويت بورس..........
    تمومم نميشه
    مثل اين سريالاي خارجي شده
    پاسخ

    سلام. هاهاها... ديگه تموم شد. آخريش بود. راستش همچين كه نوروز شد، دو تا پروژه سنگين افتاد رو شونه‌هام. از تهران كه برگشتيم، بعد از عيد هم، يهويي سه جا تماس گرفتند و سه تا پروژه ديگر! تا همين دو سه روز پيش درگير بودم. يعني وقتي كه مشغول آشپزي و بچه‌داري بودم كه بودم، وقتي كه نبودم، مشغول مطالعه و نوشتن! نرسيدم براي وبلاگ مطلب بنويسم. ولي كلي مطلب هست كه كم‌كم مي‌نويسم. چند روزه كارهام سبك شده، همه پروژه‌ها رو تموم كردم و تحويل دادم. فقط ديروز يكي تماس گرفت و يه كار يه روزه سفارش داد. اون رو هم بنويسم ديگه فعلاً تمومه. اگر دوباره تماسي نداشته باشم. نمي‌دونم قصه زندگي چه جوريه. شايد هم به بودجه‌ريزي مملكت مربوط باشه. آخر سال ماليشون كه مي‌شه، مؤسسات، ناگهان تصميم مي‌گيرند فوري هر چي كار دارند به انجام برسونند! منم ته خطم ديگه. ته خط يعني چي؟ يعني دستور از بالا مي‌آد براي فلان نهاد، رئيس دستور مي‌ده به مديركل كه بايد فلان تحقيق انجام بشه. مديركل دستور مي‌ده به اداره فلان، اداره فلان به واحد پژوهش. مدير واحد هم مي‌بينه نيروي لازم براي اين كار رو داخل مؤسسه نداره، زنگ مي‌زنه به رفيقش، مي‌گه يكي رو مي‌شناسي با مختصر مبلغي اين پژوهش رو انجام بده؟ رفيقش هم فوري ميگه: آره، فلاني! بعد گوشي من زنگ مي‌خوره كه يك شماره ناشناس روشه! :) من هم بدون چون و چرا مي‌گم: بعله! به اين مي‌گن:‌ ته خط بودن! حالا بعدش هم جالبه. كار رو تحويل مي‌دم. اسم پژوهشگر رو حذف مي‌كنند و مي‌زنند واحد فلان. بعد مي‌ره دست مدير كل و او هم به عنوان گزارش كار مي‌ده به رئيس نهاد! خيلي از اين روند لذّت مي‌برم. سال‌هاست! :) وقتي كارهام زياد مي‌شه، زندگي بيشتر بهم خوش مي‌گذره. ممنون از اين‌كه حواس‌تون به وبلاگم هست. سپاس.