• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : نامه‏ها - بخش پنجم
  • نظرات : 6 خصوصي ، 17 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + صبر 


    سلام عزيزم

    من هم در همان موسسه دوست شما بودم و شش ماه بيشتر است که همسرم ترکم کرده .ظاهرا عام البلواست اين بازيها در آن موسسه کذايي که فرزندان اعضايش تمام در توهم خود در جمع برتر بيني گرفتارند .به دوستتان که زماني دوست من هم بود سلام برسانيد و بگوييد "الصبر مفتاح الفرج" .گرچه پدر زن ايشان حق استادي به گردن بنده هم دارند ولي من در اين ماجرا حق را به ايشان نمي دهم چون اين دوست شما که هم شهري ما هم هست را مي شناسم. به دوستتان بگوييد اگر بخواهي پرچمدار انقلاب فرهنگي شوي بايد بلا کشي صبورانه را وجهه همت خود کني که اين تازه اول اين ماجراست . به دوستتان بگوييد خيال نکند فقط او از اين مشکلات دارد که همه دارند . يکي خود من که همسايه ي ديوار يه ديوار پدر زن اين عزيزم . يه دوستتان بگوييد من درکش مي کنم ولي ما پيرو آن پيامبري هستيم که پرچم " اليوم يوم المرحمه"را در فتح مکه بالاي در خانه اعدا عدو خويش کوبيد که ثابت کند " الله اعلم حيث يجعل رسالته"به دوستتان بگوييد من هم در آن فتنه کذايي خون خوردم و طرف استاد ميرباقري را گرفتم ولي به نظرم بايد برخي مطالب را از اين وبلاگ حذف کنند که خدا هتک حرمت دشمنانش را هم نمي پسندد . که خانه امام سجاد پناهگاه آل مرواني شد که در زيارت عاشورا به لعن آنها نشسته ايم.به دوستمان بگوييد من هم در همين امتحان ايشانم امروز .اما همواره بايد به ياد داشته باشيم " الا و لا يحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر " .به دوستتان بگوييد منزل من منزل ايشان است و قدوم مبارکش توتياي چشمم اما مصايب ما در برابر مصايب حضرات معصومين بيشتر به گردو بازي کودکان شبيه است ...

    پاسخ

    به‏به... الحمدلله... خدا را سپاس... يك همدم پيدا كرديم... خيلي خوشحالم از اين‏كه شما قدم رنجه فرموديد و وعظ و نصايح‏تان به دل نشست. اما خيلي خيلي متأسفم كه درگير همان مسأله كذايي شديد! جاي تأسف دارد اين عام‏البلوايي! صبر را مجال همّت خود ساخته است، لكن در قبال آن پدرزن همت كرده است از افشاگري دست برندارد. چشم فتنه را كور بايد كه او فتنه‏اي است در مسير مؤسس آن مؤسسه! برداشت عرفاني خفني كرده است از تمام زحمات شبانه‏روزي سيد. حال اگر اين را به پذيرش تاريخ برساند چه خاكي به سرشان بريزند آناني‏كه سنوات آينده خواهند آمد و تئوري فرهنگ را از زبان اين صوفي خواهند شنيد؟! لذا همت كرد و نامه‏اي به سيدمحمدمهدي نوشت به افشاي المغالطات العينية. اگر خودي باشي و بشناسمت گوشه‏اي را گويم تا بگويندت. اما هر چه فشار بر ذهن خسته خود مي‏آورم به جا نمي‏آورم. عجبا از اين حافظه چيز ما...! تشكر اخوي :)