وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
كافي شاپ
نظرات :
0
خصوصي ،
5
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
فرزند آيت الله عابدي شاهرودي
https://twitter.com/abedishahroudi/status/1473648746026123265
اين توييت فرزند آيت الله عابدي شاهرودي فيلسوف معروف و استاد درس خارج قم و رئيس کتابخانه فلسفه و کلام آيت الله سيستاني قم جالب است. فرزند آيت الله شاهرودي معمم و ساکن تهران هستند
«
مدل صبح رفتن به کافه [قهوه خانه]، بساط کار را انداختن [نوشتن و خواندن و پژوهش] و شب بيرون آمدن، بسيار مبارک است...
»
نکته ديگر اين است که در ايران دفاتري تحت عنوان «شتابدهنده» تاسيس شده اند که کار اين موسسات شتابدهنده با دفاتر فضاي کار اشتراکي متفاوت است.
https://vrgl.ir/H62eC
https://samsung-aut-tech.com/
پاسخ
بله، وقتي آن چايخانههايي که در نظر بود و سابق وجود داشت نباشد، در فقدان آن، کافيشاپ ميشود پاتوق! تشکر.
+
https://www.wework.com/buildin
https://www.instagram.com/paradisehub.ir/
شرکتهاي وي ورک ايراني که الهام از
https://www.wework.com/
https://en.wikipedia.org/wiki/WeWork
https://www.wework.com/buildings/one-central--dubai
بوجود آمده اند هم در تهران هستند ولي جاي کافه را براي کار و مطالعه نمي گيرند بلکه در کنار هم مکمل هستند
https://paradisehub.ir/branches-list
پاسخ
تشکر.
+
استادان دانشگاههاي آمريکا
https://www.bbc.com/persian/magazine-56384249
قيمت قهوه و حضور نامحدود در کافه در آمريکا فقط دودلار است و از صبح تا شب مي توانيد با همان يک قهوه دو دلار در کافه بمانيد دليل آن هم ارزان بودن زمين است ولي به دليل گران بودن زمين در ايران امکان حضور نامحدود در کافه نيست و پس از نيم ساعت يا يک ساعت بايد سفارش جديد قهوه پانزده هزار توماني بدهيد يا کافه را ترک کنيد
پاسخ
ممنون.
+
محمد
سلام
يه مطلبي که کمي به اين بحث مرتبط هست اينه که در صدر اسلام و حتي زمان انقلاب خودمان (تا حدودي) مسجد محل و فضاي ارتباطي بسياري از مردم بوده و به عبارتي اونجا جمع مي شدند و راحت حرف مي زدند و بعضا مشکلاتشون رو مطرح مي کردند ؛ راه حل هم از همان مسجد شروع مي شد. اما متاسفانه امروز مسجد ها فقط براي نمازها و مراسم ختم و ... باز هست و محيط اونا طوريه که بيشتر به درد پيرمردها ميخوره ...
سرتونو درد نيارم اين قصه سر دراز داره
پاسخ
سلام. احسنت. دقيقاً اين فرمايش شما را قبول دارم و بسيار عاليست. اما چند مسأله: نخست همان كه فرموديد، مساجد را بستهاند و فقط هنگام نماز ميگشايند. دوم اينكه اجازه نميدهند معمولاً مسئولين آن تا گروهي دور هم جمع شوند و صحبت كنند، انگار باور كردهاند كه مسجد فقط محل نماز است و نبايد لجنه راه انداخت. سوم خيلي از بحثها با افراديست كه به مسجد نميآيند. در نهايت گفتگوهاست كه شايد پايشان به مسجد باز شود. ولي براي يك چاي خوردن سري به قهوهخانه ميزنند. چهارم اينكه مسجد جز در بعضي موارد پس از نماز مغرب و عشاء اگر منبري به كار باشد چاي نميدهد. خوردن چاي انگيزه مهميست كه آدمها را جذب ميكند. در مجموع، داشتم فكر ميكردم اگر كارهاي مهمتري نداشتم، كبابي حاجاسدالله را كه چند سال پيش مرحوم شد و مدتها خالي بود، نزديك بنگاه املاك جعفري، سر صفائيه، نزديك چهارراه بيمارستان، ميخريدم، ملك يا سرقفلي، البته كه وام نياز است. يه سماور ميذاشتم و دو تا كتري؛ يكي چايي و يكي قهوه، نه فرانسه، نه ترك، نه اسپرسو، قهوه ايراني كه مثل چايي دم مي شود، استكان ريز، نعلبكي و يك سيني كوچك كه دو تا قند كنارش بگذارم، دو تا هم شاگرد، تمام نيمكت، نه تخت كه جا كم بيايد، نه ميز و صندلي كه مدام كشيده شود و صداي بد، نيمكت رنگ نخورده تمام چوب از ته بازار كهنه ميخريدم و هيچ در و دروازهاي هم نداشته باشد، تمام نما باز، كركره كه باز باشد مانعي براي ورود و خروج نباشد، يعني بدون در اصلاً، صاف همكف زمين، كف سراميك و سر نباشد، ديوارها ساده و آجري، چاي و قهوه هر كدام 250 تومان كه باشد تمام مخارج در ميآيد، بعد نماز صبح تا نيمهشب شرعي، روزي هزار نفر مشتري كافيست تا سر پا بماند كه به دليل ارزاني هست، بيشتر هم. نه قليان، نه هيچ سرويس ديگر، نه حتي شكر! سمت راست دكان هم يك نيمكت مستقل، تابلو: نسوان. تا مرد و زن جدا باشند. تابلوي كوچك چوبي سر در مغازه: قهوهخانه صفائيه! ولي خب، وقتي براي اين كار ندارم. :) در پناه خدا.
+
....
سلام. از ظهر که اين پست رو خوندم خيلي ذهنم رو درگير کرد
راستش ناراحت شدم از اين طرز فکر
خيلي هاي ديگه اي هم هستن که براي ديدار تازه کردن دوستانه به کافه ميرن و صرفا قرار نيست، اينقدر و تا به اين اندازه بهش بد نگاه کنيم و در برابر دعوتش اينطور مطلقا نه بياريم:(
پاسخ
سلام. خب تجربيات متفاوت است و ديدگاهها هم. آنچه عرض شد ديدگاه شخصي بنده است. چون هر چه ديدم اين طور بوده. اصراري نداشتم تا به ديگران تحميل كنم. به فرزندانم نيز تجربهاي كه در جامعه ديدهام و شنيده را آموزش ميدهم، اين وظيفه من است. ممنون از اينكه نظر خود را بيان فرموديد. ولي اتفاقاً بنده از قهوهخانهاي كه ساده و بيآلايش باشد و اينطوري كه امروز هست نباشد خيلي استقبال ميكنم و شديد دنبال آن هستم. چرا؟! زيرا در دنيا، همينطور در گذشته كشور ما، مردم ميتوانستند هم را در جايي راحت ملاقات كنند و ساعتها حرف بزنند. امروز فقط در خانه هم ميتوانند مهماني بروند و هم را ببينند و اين خوب نيست. خيلي فضاي ارتباطي تنگ شده است. اين طور كافهها هم واقعاً هر چه ديدهام و شنيدهام فضاي مناسبي نداشتهاند. از يكطرف غربزدگي و فضاي غير ايراني و از سوي ديگر در بعضي هم كه ظاهر ايراني دارند، آنقدر متفاوت رفتار ميكنند كه راحتي را از مشتريان ميگيرد و زياد قيد و بند پيدا ميكند. مردمي هم كه ميآيند... اصلاً به نورپردازي آنها بنگريد، زياد كمنور نيستند؟! يا همينجايي كه ما رفتيم، چرا تابلو گذاشته براي يادگاري نوشتن؟! اين عاديست؟! بنده اين طور يافتم، اساساً براي كار ديگري طراحي گشتهاند، باور بفرماييد. دليل اينكه سالهاي اخير بر تعدادشان افزوده شده هم همين، مشتريهاي خاصّي پيدا كردهاند كه برايشان هزينه ميكنند. تشكر از صبوري شما. پ.ن. كافه زماني واقعيست كه مردم استفاده روزمرهشان بشود، صبح قبل از رفتن سر كار يك چايي يا قهوه آنجا بخورد، غروب موقع برگشتن، برود در ايام فراغت ساعتها بنشيند و تلويزيون آنجا ببيند و با مردمي كه ميآيند بحثهاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي بكند. داخل در زندگي هر روز مردم عادي كوچه و خيابان بشود. اكنون اينطور نيست. يعني من نيافتم كه باشد.