• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : فقيه ِ صدر ِ اعظم
  • نظرات : 1 خصوصي ، 19 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام.در آثار شريعتي هم،منطق يکسويهء ارسطوئي مورد مذمت قرار گرفته و نظر شريعتي اينه که در پديده هاي اجتماعي،رابطهء علت و معلول به صورت دوسويه و متقابل است.علت،روي معلول تاثير ميگذارد و معلول هم روي علت.مثلا فردوسي شاهنامه را مي سازد و ساختن شاهنامه هم باعث ساخته شدن شخصيت فردوسي.تاثير منفي منطق ارسطوئي بر فقه رو لطفا به زبان ساده توضيح دهيد.

    همچنين در مورد بساطت وجود و نظر علامه طباطبائي در کتاب نهايه الحکمه در اين مورد.ظاهرا نظر علامه رو مغاير نظر ساير علما مي دونيد.متشکرم

    پاسخ

    مثال ساده‌اي عرض مي‌كنم. اگر چه مثال‌هاي بسياري وجود دارد. روايت وارد شده كه با «ماء مسخّن به شمس» وضو گرفته نشود. يعني آبي كه زير آفتاب بوده و گرم شده. بعد سؤال طرح مي‌شود كه اگر آب سرد شد، حالا چه؟! صفحات بسياري از كتاب‌ها و زمان زيادي از درس‌ها به اين مي‌گذرد كه آيا «مشتق» در «مانقضي عنه المبدئ» حقيقت است يا مجاز؟! يعني چه؟! يعني اگر به آب گرم «گرم» گفته مي‌شود، آيا پس از سرد شدن نيز همچنان مي‌شود به آن «گرم» گفت؟! مثلاً شخصي نجّار بوده، حالا بازنشسته شده، آيا مردم همچنان او را نجّار صدا مي‌كنند؟! چون اگر بكنند، پس «آب گرم با خورشيد» پس از سرد شدن نيز همچنان «آب گرم با خورشيد» است! دقت مي‌فرماييد؟! يعني دقيقاً از روش عرفي كه مردم با آن سخن مي‌گويند و زبان مبتني بر آن است خارج شده و به منطق داخل شده‌ايم. وقتي ما روايات را معنا مي‌كنيم، مي‌گوييم كه مخاطب رسول خدا (ص) مردم بوده‌اند، پس به نحوي سخن گفته‌اند كه مردم مي‌فهمند. ولي وقتي وارد فقه مي‌شويم، به دليل اتفاقاتي كه در اصول فقه افتاده است، كه بحث «مشتق» از همين بحث‌هاي اصولي‌ست، ناگهان دچار اين‌طور بحث‌هاي خشك عقلي مي‌گرديم. بعد هم كلّي بحث‌هاي منطقي مي‌شود و عموم و خصوص من وجه و مطلق و ... هر چه بحث منطقي كه بشود را استفاده مي‌فرمايند. لذا حكمي كه در نهايت صادر مي‌شود خيلي دور از فهم عرفي و وجدان مردم در مي‌آيد. اين آفتي‌ست كه سال‌هاست گريبان ما را گرفته. اين كاري‌ست كه منطق و فلسفه ارسطويي با ما كرده‌اند. مفاهيم به شدّت انتزاعي شده و از فهم عادي دور شده‌اند. علامه طباطبايي (ره) در موارد خيلي جزئي شايد متفاوت از ملاصدرا باشند. ولي در اصالت وجود كاملاً تابع حكمت صدرايي، وجود را بسيط مي‌دانند و مجرّد. استاد مصباح، استاد جوادي و بسياري ديگر از اساتيد، همگي اصالت وجود را با همان تعريف صدرايي پذيرفته‌اند. اين نيز بحث مفصلي دارد و داستاني. در پناه خدا.