وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
اعتماد ِ مُدَلّل
نظرات :
0
خصوصي ،
3
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
....
سلام
واااااي خداي من چه دختري بزرگ کرديد
خدا حفظش کند
اين همه هنر و علاقه، عشق ميخواهد
عشق به خانواده
تا بتوني ادامه ش بدي، وگرنه بنظر من متوقف ميشي
مريم هم عاشقانه براي خانواده ش هنرنمايي ميکنه
خداوند شما را براي فرزندانتان و فرزندانتان را براي شما حفظ کند.
پاسخ
سلام. ممنون از لطف شما. اصلاً ولش كنم همهش در آشپزخانه است. ديروز اصرار كه فرني درست كنم. درست كرد براي افطار ديشب. از جلسه كه ميآمديم، وقتي اصرار همكاران را ديد كه پرستار بگيريم تا شما بتواني بيشتر براي ما كار كني، خانه كه رسيديم گفت: «غذا پختن رو هم يادم بده، خودم هر روز غذا درست ميكنم» اينكه مدير خانه بشود و همه كارها را خودش انجام دهد. گفتم: غذا را درست كني، سيداحمد و سيدمرتضي را چه ميكني؟! اگر اينها دعوايشان بشود كه حريفشان نميشوي! فعلاً صبر كن بزرگتر بشوي، بعد! :) واقعاً هم پسر داشتن نگراني دارد. تا ولشان كني به جان هم ميافتند. عاشق كشتي گرفتن! تا چشم مرا دور ببينند، بازيهاي پسرانه راه مياندازند، معمولاً هم زد و خورد تويش دارد؛ مثلاً دزد و پليس ميشوند و دنبال هم ميكنند و... باقياش را خودتان ميتوانيد تصور بفرماييد. ولي مريم آنقدر اعتماد بالايي به توانمندي خود دارد الحمدلله كه گمان ميكند ميتواند تمام امور خانه را در دست بگيرد، تا نيازي به بنده ديگر نباشد! :) :) من كار مهمي نكردم، همه اينها الطاف خداست. من فقط اعتماد كردم و فرصت دادم تا بيازمايد. حالا قول دادم بعد ماه مبارك چند تا خورش هم يادش بدهم بپزد. سپاس.