وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
نقشه طلاق
نظرات :
5
خصوصي ،
68
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
طلبه
چرا شما طلبه هاي آقا انقدر زود ازدواج ميکنيد ک بعد برخي هاتون پشيمان؟!
اصلا برام قابل درک نيست!
پاسخ
به نظر شما ازدواج در 26 سالگي زود است؟! البته بنده قصدم ازدواج در 30 سالگي بود و براي آن هم برنامهريزي كرده بودم. ولي اتفاق جالبي برنامهام را تغيير داد. در يك سفري كه به شيراز داشتم، داخل اتوبوس يك شيخي آمد و كنارم نشست، فردي كه نميشناختم. در مسير با هم صحبت كرديم و پيشنهاد يك همكاري علمي را داد. پس از بازگشت به قم چند سال با هم كار مي:كرديم، پژوهشهايي پيرامون فلسفه. ايشان طوري سلوك و رفتار داشتند كه حقير به خطا افتادم كه امدادها و عطاياي الهي در نزد ايشان فرود ميآيد و بقاي نظام اسلامي منحصر به استفاده از انديشههاي ايشان است. حالتي پيدا شد كه هر چه ميگفتند اطاعت مينمودم. چند سال بعد پيشنهاد ازدواج با تكدخترشان را دادند. بنده نيز به حسب حالت شاگرد و استادي كه حس ميكردم پذيرفتم. چند ماه نكشيد كه ديدم ايشان تمام زندگي داخلي مرا قبضه كرده و دختر ايشان نيز به حسب منزلتي كه پدرشان در نظر من داشت، هر چه ميل داشت عمل مي:كرد. چهار سال صبر كردم تا اتفاقاتي افتاد كه فهميدم آن رفتارها از روي ريا بوده و آن سلوك و عرفان راه باطلي را ميرود. اين را وقتي فهميدم كه ايشان با يك بزرگ ديگر از اساتيد و فضلا درگير شد. در آن درگيري و در كلمات ردّ و بدل شده، متوجه اشتباه خود شدم. ارتباط كاري و علمي خود را با پدرزن قطع كردم و مشكلات در منزل بيشتر شد. در نهايت هم دختر ايشان عزم جزم كرد و رفت و گفت: مشكل ما سياسيست! خلاصه مرا ضد انقلاب تشخيص دادند و كار به پايان رسيد. بنده پيشقدم در اختلاف نشدم و از اين بابت خداي را سپاس ميگويم. نخستين تهديد ايشان اين بود كه بچهها را نميگيرم و بايد خودت نگهداري كني، مگر اين:كه شرايط مرا بپذيري تا بازگردم.
http://rastan.parsiblog.com/Posts/37
بنده آن شرايط را نپذيرفتم اين شد كه سالهاست خردسالانم را خود نگهداري ميكنم. اميدوارم به قابل درك بودن مطلب كمكي كرده باشد، اين مختصري كه عرض شد.