دوباره تمام مطالب وبلاگ را خواندم قضيه ي اين دو خيلي پيچيده است فکر مي کنم زوجه خود نيز با خودش درگيري دروني پيدا کرده بايد به او کمک شود او با خصوصيات دروني اش در گير شده زيرا زن مغروري که از ابتدا قهر مي کرده و به زبان براي شوهر حرفهايش را بيان نمي کرده اکنون از شوهر تقاضاي برگشت مي کند فکر مي کنم گناه دارد بايد به او کمک کرد تا به زندگي باز گردد ايشان که روحاني هستند وظيفه شان تبليغ و نشر اداب اسلامي است در تبليغ تحمل بالا لازم است چه خوب است که ايشان ابتدا بتوانند خانم خود را تحمل کنند و براي ايشان تبليغ کنند و به ايشان کمک کنند تا يک مسلمان را به زندگي اسلامي رهنمون نمايند از مطالب بر مي ايد که خانواده ايشان از اسلام برداشتهاي ابداعي داشتند وايشان هم تحت تاثير همين روشها تربيت شدهپدر ايشان هم به نظرم قبل از اينکه به هر مساله ي ديگري بيانديشد ابتدا به منافع خود و فرزندان خود مي انديشد و افراد ديگر را اجنبي مي داند و براي استفاده ابزاري از انها بهره مي جويد او حتي با زن خود هم به عنوان عنصري بيگانه رفتار نموده يا مثلا به پسر مي گويد برو زن بگير به دختر مي گويد اين گونه شوهرت را تربيت کن و حاضر است تا مرز طلاق هم پيش برود اينها همه ريشه در خود خواهي و منيت است ايشان مي خواهد دنيا به کام خود و بچه هايش باشد بقيه هم مهم نيستند از طرفي فکر مي کنم اين دختر را از پسرانش هم بيشتر دوست دارد و به دختر خيلي رسيده و دختر هم نمي تواند از او دل بکند ايا زوج نمي تواند نظرات پدر زن را تغيير دهد
زن در نامه اش گفته که شما هيچ وقت به حرفهاي من گوش نداديد از علم خود مرا بي بهره گذاشتيد اينها ابهام دارد ببينيد ايا اقا با خانم صحبت مي کرده از علاقه او مي پرسيده به علايق او جواب مي داده شايد اومثلا بيش از محبت هاي کلامي يا رفتن به بيرون و خريد نياز به چيز هاي ديگري داشته مثلا همين که با همسر خود بحث هاي علمي کند شوهر او را جدي بگيرد و او را به عنوان پشتيبان براي رسيدن به قله هاي علمي نياز داشته نه فقط اينکه هم صحبت اقا باشد يا مادر بچه ها او مي خواسته که در جامعه نيز حضور داشته باشد و خانه نشين نباشد