وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
نقشه طلاق
نظرات :
5
خصوصي ،
68
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ت
از نظر من اين خانم بسيار قد و لجباز و مغرور و ناسيوناليست و به شدت وابسته به پدر است اما زندگي اش را مي خواهد چون مي ايد جلو اما به خاطر خصوصياتي كه ذكر كردم عقب نشيني مي كند نمي تواند خود(منيت) و پدر ش را له كند و كنار بگذارد و زندگي اش را انتخاب كند البته با خصوصيتهايي كه گفتيد اگر طلاق بگيرد سرخورده هم نخواهد شد و زندگي جديدي را شروع مي كند اين جور ادم ها اصلا نبايد ازدواج كنند مي دانيد حالا به اين نتيجه رسيده ام كه پدرش درست گفته او بايد زن يك ادم ضعيف تر از خود مي شد تا سازش كند و حس مديريتش ارضا شود
پاسخ
مجموعه مقالاتي را در باب «نارسيسيسم» مطالعه كردهام، در همين چند وقت اخير. مطلبي كه شما ميفرماييد در اين مقالات به طور فراواني ذكر شده و مورد تأكيد انديشمندان قرار گرفته است. عبارتي كه در بعضي مقالات مشاهده كردم اين بود: «زنان نارسيست تنها ميتوانند با مردان مازوخيست زندگي خوبي داشته باشند» زيرا مردان مازوخيست به خاطر ذلتي كه در شخصيت خود احساس ميكنند نيازمند يك پناهگاه هستند و چنين زن خودشيفتهاي را پناه خود حس ميكنند و ميتوانند خود را در پشت او پنهان كنند. در تصميمات زندگي هم كاملاً تابع زن خود باشند و زمام خود را به او بسپارند. متأسفانه اين برادر ما اولاً اصلاً شخصيت سرخوردهاي ندارد، ثانياً در چهارسالي كه با اين زن زندگي كرده است براي رضاي خدا و حفظ زندگي تلاش ميكرده مسائل و درگيريها را با ملايمت و رفتارهاي عاطفي و محبتآميز برطرف نمايد. تصور فرماييد چندماه اول زندگي زن مدام و پيوسته قهر ميكرده و مرد اصلاً تكبر نميكرده و بدون اينكه ترديد كند منت زن را ميكشيده و قصد داشته با اين كار زن را به خلق و خوي سالم هدايت نمايد. زن نيز به اين مطلب معترف است، چنان كه در روز جمعه 29/2/1385 گفته است: «زياد با هم قهر ميكرديم، چون علاقهاي [به ايشان] نداشتم. يعني من خيلي قهر ميكردم و ايشان هم واقعاً تحمّل ميكرد، با مهربونياي كه داشت. قهر يعني اينكه مثلاً قهر ميكردم ميرفتم گوشه خانه مينشستم. خُب ايشان ميآمد ناز مرا ميكشيد و من هم خُب خيلي سنگدلي ميخواهد آدم اين همه محبّت ببيند و هيچ عكسالعملي نداشته باشد». اين طور كه ميگويد براي اينكه زن ياد بگيرد، گاهي هم به او ميگفته حالا كه تو قهر كردي و من براي آشتي پيشقدم شدم، اينبار كه قهر كردي خودت پيشقدم شو و آشتي كن. گاهي هم ميگفت اثر ميكرده، ولي ارتباط هفتگي دختر با پدر، كه بنابرآنچه ميگويد هر هفته يك روز كامل در خانه پدر ميبوده، مشكلات ايجاد ميكرده و تمامي آموزهها را نقش بر آب نموده است. سيري از تلاشهايش را براي بنده بيان نموده است كه به تدريج براي تحليل و بررسي روي همين وبلاگ ذكر خواهم كرد. از توجه شما به اين مسأله و نظراتتان نيز سپاسگذارم. اما اينكه شما گفتيد: زندگياش را ميخواهد؟ لطفاً بفرماييد به نظر شما چرا بايد اين زندگي را بخواهد؟ آيا نميتواند نتيجه محبتهاي فراوان زوج به زوجه باشد. زوج ميگفت: «دو سال پيش ماه مبارك رمضان نيت كردم بعد از زايمان خانم تمام افطارها را در بيرون از خانه بخوريم، هم تقويت زن باشد از نظر جسمي و هم پيادهروي كه براي زائو خوب است» ميگفت يك ساعت قبل از افطار بچه را در كالسكه گذاشته و در بلوار امين ص پياده راه ميرفتيم تا لحظه اذان، به اولين رستوران داخل ميشديم، يا فستفوت يا پيتزا، هر شب هم يكي از مغازههاي بلوار امين ص نصيبمان ميشد. ميگفت بعد از افطار تاكسي دربست گرفته به خانه باز ميگشتيم. تمام ماه مبارك را گفت عمل كردم. اما در شگفت بود كه چه ميشود زن در دادگاه در مقابل پرسش داديار كه آيا شوهر شما هيچ خوبي دارد، اصرار ميكند بارها و بارها كه از شوهر هيچ خوبي نديده و جز سيادت هيچ خيري در او نيست!!! نظر دهيد.