• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : نقشه طلاق
  • نظرات : 5 خصوصي ، 68 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ت 

    و يك سوال از نويسنده اين خانم چرا از خانه روز اول زده بيرون

    1-چون شوهرش حال پدرش را گرفته بوده و ايشان مي خواسته از پدرش دفاع كند و شوهر را سر جايش بنشاند

    2-يا با خود شوهر مشكل داشته اگر با خود شوهر مشكل داشته چه مشكلي با شوهر داشته با اخلاق شوهر مشكل داشته

    3-يا چون از خانواده ي بزرگان است اهل زندگي وسازگاري نيست

    اگر دلايل ديگري به غير از اين سه مورد است بنويسيد با تشكر

    در ضمن بحث بررسي اين موضوع خيلي خوب است چون ممكن براي خود ما هم اتفاق بيافتد در ضمن امار طلاق در كشور رو به افزايش است واين بحث ها بايد باشد وضروري ست بنده خودم امثال 3طلاق جلوي چشمم بود

    پاسخ

    از اين پرسش شما بسيار خوشحال شدم و حقيقتاً سر شوق آمدم. و اما پاسخ: دكتر عباسي يكي از مشاورين خانواده در شهر مقدس قم وقتي بنده با ايشان در خصوص اين پرونده گفتگو كردم نظرش را درباره علت خروج اين زن از خانه شوهر اين‏گونه بيان فرمود كه زن حس رياست‏طلبي شديدي دارد و اين را از تست CAQ دريافته بود. اين حس رياست‏طلبي به دليل شرايط برتري نسبي موقعيت مرد نسبت به زن ارضاء نمي‏شد، يعني او نمي‏توانسته در اين شرايط نابرابري بيش از آن‏چه در اختيار داشته مديريت كند، لذا براي اين‏كه بتواند «سهم بيشتري از زندگي» را به دست آورد، از خانه خارج شده و مجموعه تمام دروغ‏هايي كه عليه شوهر طرح كرده است در راستاي همين هدف بوده است و يازده شرطي گذاشته تا با سهم بيشتري به زندگي برگردد. ايشان مي‏گفت اين خانم به دليل اعتماد زيادي كه به اخلاق خوب و بخشنده شوهر خود داشته است مطمئن بود كه شوهر شرايط را خواهد پذيرفت و از اين‏كه شوهر اين‏بار ناگهان از در مخالفت درآمده و شرايط را نپذيرفته خودش نيز در شگفت است. زيرا مي‏دانيد كه اين خانم بارها در دفعات قبل هم شبيه همين قهر را انجام داده بود و شوهر عذر او را پذيرفته و بخشيده بود. دكتر عابديني يكي از روانشناسان مركز مشاوره خانواده سازمان بهزيستي نيز زماني كه تمام اين پرونده را با ايشان به مباحثه گذاشتم اين‏گونه نظر داد كه از مندرجات گزارش‏هاي به دست آمده از زن و شوهر مشخص مي‏شود زن از ابتداي ورود به منزل شوهر دچار چالشي شده و آن چالش احساس عدم شايستگي براي زندگي با اين مرد بوده است. يعني زن پس از ازدواج بلافاصله درك كرده كه اين شوهر به احترام پدر او با او ازدواج كرده است. وقتي محبت شديد مرد را در زندگي ديده است اين باور در او تقويت شده است كه «او مرا فقط به خاطر پدرم دوست دارد، نه به خاطر خودم». پس از بروز اختلاف ميان شوهر و پدرزن، همچنان محبت‏هاي شوهر ادامه داشته است، طبيعتاً ديگر دليل اول نمي‏توانست زن را قانع كند. زن نيز در اين مدت آزار زياد و مشكلات فراواني ايجاد كرده بود كه شوهر تحمل كرده و همه را با آرامش و لبخند پاسخ داده بود. دكتر عابديني مي‏گويد: «زن‏ها حتي از اين‏كه به خاطر خدا هم دوست‏شان داشته باشي ناراحت مي‏شوند، آن‏ها مايلند به خاطر خودشان دوست داشته شوند». زن با خود گمان مي‏كند اين‏همه ناراحتي براي شوهر ايجاد كرده‏ام و همچنان ابراز محبت مي‏كند، پس به خاطر خدا دارد ترحم مي‏كند. ايشان مي‏گويد اين بزرگ‏ترين چالش ذهني زن شده و از آن آخرين نامه‏اي كه نوشته است اين‏گونه بر مي‏آيد كه حاضر نيست چنين ترحمي را بپذيرد. نامه‏اي كه بنده در بخش «پاسخ پرسشهايت» ذكر كرده‏ام. اين دو ديدگاه را داشته باشيد و نظر خود را بيان فرماييد. پس از نقد اين ديدگاه‏ها مي‏توان بين آن‏ها به يك قضاوت جديد يا مشترك دست يافت. نظر شما چيست؟ و نظر تمام خوانندگان؟