وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
ساعت واقعي
نظرات :
0
خصوصي ،
2
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
عليرضا
سلام بر سيد عزيز .
سايت خوب و آموزنده اي داري . تشکر
يه سوال؟ اگه فضولي نباشه شما با اين همه هنر و استعداد و علمي که داريد. پس چرا طلاق ؟
شرمنده
پاسخ
و سلام و درود خداوند بر شما برادر گرامي. بنده نيز از لطف شما سپاسگزارم. سؤالي هم كه پرسيديد اصلاً فضولي نيست. طبيعيست و كاملاً درست. اما چرا طلاق؟! البته كه پرسش مهميست. زيرا زندگي مشترك، خانواده، حداقل سه طرف دارد؛ زن، شوهر و فرزندان. بنده در بخش «حكايت دعوايي عجيب» شرح دادهام كه چگونه آقايي كه مدتي استادم بود پيشنهاد داد تا با دخترش ازدواج نمايم. بنده نيز از باب اعتمادي كه به ايشان داشتم پذيرفتم. بعد از ازدواج دختر ايشان خيلي بدرفتاري نمودند. وقتي به پدرشان، يعني همان استاد شكايت بردم، پاسخشان ساده بود: «شما اشتباه كردي با دختر من ازدواج كردي، اخلاق شما به هم نميخورد!» به همين سادگي و به همين خوشمزگي با پودر كيك رشد! :) چه ميكردم؟! گفتم بسازم. چهار سال ساختم. خداوند از روي لطف و كرمش سه فرزند نمونه و عالي نصيب نمود. اما چه سود؟! خانم بعد از چهار سال اصرار كه ميخواهم فعاليت اجتماعي كنم و ديگر بچهها را نگهداري نميكنم. البته ايشان به پيشنهاد پدرش اين توصيه را داشت: «زن دوم بگير، بچهها را نگه دارد، من بروم با پدرم كار علمي نمايم.» قرار بود در مؤسسهاي كه پدرش تأسيس ميكرد مسئول بخش خواهران شود! خب من نپذيرفتم. ايشان هم گفت طلاق ميگيرم و شب عيد غدير سال 1388 رفت! شش ماه پيوسته به دادگاه كشاندنم. از مهريه و جهيزيه و نفقه و حضانت و... در نهايت پس از ششماه درخواست طلاق دادم. طبيعتاً طلاق لحظهايست كه يك طرف از زندگي خارج شود. من ماندم و فرزندانم و هشت سال است كه با هم زندگي ميكنيم، در خوبي و خوشي، به لطف پروردگار مهربان. اميدوارم براي ديگران پيش نيايد. اگرچه متأسفانه جامعه امروز ما عجيب مستعدّ طلاق و جداييست. در پناه خدا.