وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
بگذار وبلاگ
نظرات :
0
خصوصي ،
1
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
....
چه زيبا يک کافه رستوران را نقاشي کشيده
از طرف من بهش پيشنهاد بديد با برادرش وقتي بزرگ شد، يک کافه رستوران شيک برپا کنن:)
پاسخ
عجيبتر، آدمهايي هستند كه نشستهاند آنجا؛ مردعنكبوتي، ددپول، مرد گرگي و...! شخصيتهاي كارتونهاي هاليوودي! پرسيدم اينها را از كجا ميشناسي؟! چون من كه هرگز سيدي كارتون خريداري نكردهام! گفت از دوستانش در مدرسه شنيده است. تصوير آنها را روي دفترها و كيفهاي بچهها ديده و قصه دلاوريها و شجاعتها و قهرمانيهاي آنها را از همكلاسها فرا گرفته! اين شد كه يك ساعت برايش تاريخ هاليوود گفتم، با زباني كودكانه و اينكه چطور قهرمانهايي درست ميكنند تا با فروش بليط سينما و كالاهايي با تصوير آنها پول در بياورند! فكرش را بكنيد... من در خانه چنين اطلاعاتي را در اختيارشان نگذاشتم، ولي جامعه... همه پدرها و مادرها كه اين طور نيستند اهميت بدهند. سيديهاي كارتون ميخرند، كارتونهاي هاليوودي را در اختيار فرزندانشان ميگذارند و فرهنگ... فرهنگ در خانه من نيز رسوخ ميكند. وقتي ميگويند تهاجم فرهنگي خزنده است و به درون خانهها هم نفوذ ميكند همين است! البته من پاتك ميزنم. من به حول و قوه خداوند با انديشههاي گمراهكننده ميجنگم و ميدانم كه خداوند ياري مينمايد. تشكر. (ولي من نفهميدم كافه رستوران چيست! كافه تريا رفته بودم، كافيشاپ هم، رستوران نيز، ولي تا به حال كافه رستوران نه شنيدهام و نه ديده!)