نگاه بنده نسبت به فيزيك اسلامي بيشتر تحت تاثير رويكرد دكتر گلشني است. اين كه در شناخت قوانين خلقت، هم در مرحله ي تجربه و آزمايش، هم در مرحله ي برداشت از آزمايش ها، داوري بين نظريه هاي موجود و نيز نظريه پردازي جهان بيني اسلامي حاكم باشد.
برخي از مباني جهان بيني اسلامي نيز كه بايد بر تفكر فيزيكدان حاكم باشد، اين است:
1- تنها هدف كار علمي عبادت است نه رفاه طلبي، حس كنجكاوي و...
2- غايتمندي و هدفداري تمام موجودات خلقت(اين اصل به شدت در كلام امام صادق در توحيد مفضل به چشم مي خورد)
3- نظم، هماهنگي و يكپارچگي در قوانين خلقت
4- عدم فطور و نقص در قوانين خلقت
5- حاكم بودن اصل عليت
6- تمام و كمال بودن آفرينش
7- ايمان به غيب
و ....
البته بر اين باور نيز هستم كه تا فيزيكدان تزكيه و بندگي نكند قادر نيست كه از سطح ظاهري قوانين به شناخت بواطن آن برسد.
وقتي همين اصول به ظاهر ساده را در بررسي و مطالعه قوانين طبيعت به كار مي بريم ايده هاي زيادي به ذهنمون مي آيد.
مستقل از اين ها به نظرم يك حلقه مفقوده در علوم طبيعي، طبايع گرمي و سردي و تري و خشكي است. چنانچه جابربن حيان عناصر را با توجه به طبايعشان طبقه بندي مي كرد. در واقع به جاي تقسيم بندي با تعداد پروتون ها(عدد اتمي)، تقسيم بندي با طبايع عناصر بوده است.