• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : هويج ِ خيلي بزرگ
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + sarv 
    عجب!!!!!!!!
    شما چطور تحمل کرديد؟؟؟!!!!!!!
    پاسخ

    به سختي! :) :) :)
    + مشفق 

    سلام برادر،

    من با سابقه ي اين دعواي خانوادگي که نقل قول مي کنيد؛ آشنا نيستم و هر چه مي دانم از نوشته هاي وبلاگ شما است. اما از کودکي و از مشاهده ي تمام مشاجرات و دعواهاي اينچنيني در کوي و برزن، دو نکته در خاطرم نقش بسته که عرض مي کنم:

    1. بزرگترانٍ همراه من (عموماً پدرم) با مشاهده دعواي زن و شوهر و حضور در آن، اولين کاري که مي کردند؛ هل دادن و هدايت کردن دعوا به داخل خانه يا محيط خصوصي ايشان بود و اين براي من يعني، اولويت اول در اين دعواها، خصوصي نگه داشتن آن و جلوگيري از تخريب ديوارهاي بيروني اين ساختمان محبوب خداوند (خانواده).

    2. در هر دعواي زن و شوهري که در کوي و برزن ديده ام؛ مردم قبل از شنيدن و فهميدن دلايل دو طرف، ابتدا جانب زن را مي گيرند (حتي اگر مرد درحال کتک خوردن از زنش باشد) علت را نمي دانم و شايد هم مهم نباشد؛ مهم اينست که تا مرد بيايد و دلايلش را بياورد (که معلوم نيست چند نفر بشنوند و ...) از ديد عموم مردم محکوم شده. اين نکته را حتي در مورد طلاق هايي که مرد از ظلم زنش مجبور شده و اتفاق افتاده در افواه مي توان کم و بيش ديد؛ که کمتر زن را در چنين مواردي سرزنش مي کنند.

    پس هم به نفع خانواده و هم به نفع مرد است هرچه زور دارد براي خصوصي نگه داشتن دعواي خانگي اش بکار ببرد.

    لذا فکر نکنيد رسانه اي کردن دعواهاي اين دوستتان به نفع اوست يا براي شما مايه ي ثواب و مي خواهم به جد از شما درخواست کنم؛ دعواي اين دوستتان را به داخل خانه اش هل بدهيد تا هم به نفع او کار کرده باشيد و هم به نفع خانواده اش.

    پاسخ

    تشكر برادر، فرمايش شما مربوط به زماني است كه در رسانه‏اي كردن ديگران طرفين دعوا را بشناسند. اما اگر هدف تحليل يك ماجرا و يك پرونده قضايي خانوادگي براي ريشه‏يابي باشد، تبديل مي‏شود به يك سمپل و نمونه كه ديگر كشاندن دعوا به خيابان نيست. مگر شما دوست بنده را مي‏شناسيد؟ يا اصلاً مي‏دانيد نام او چيست؟! اگر مي‏بينيد هنوز به فاز تحليل نرسيده‏ام، دارم مانند يك سريال تلويزيوني وقايع را با توصيف دقيق نمايش مي‏دهم، تا برسم به بحث اصلي، بعد از آن‏كه خوب ماجرا روشن شد. راستي چه كسي مي‏داند اين ماجرايي كه در حال بيان آن هستم واقعي است يا ساختگي؟ شايد روزي پرده‏برداري كرده و پشت صحنه‏ها را در وبلاگ نوشتم و دانستيد كه قصه را از خود گفته‏ام! خدا را چه ديدي؟!